وبلاگicon
وبلاگکد ماوس

نوای معطر الهی
زندگانی و داستان ها وسخنان وفضیلت ها ی امام حسن مجتبی(ع)-امام دوم
قالب وبلاگ
درباره ي سايت


اگر قدری شنوا باشیم نوای معطر الهی را می شنویم........................... سایتی مذهبی -داستانی-علمی-نرم افزاری...................................... با نظرات خود ما را یاری دهید.................................................
موضوعات سايت
چهارده معصوم
مطالب وفایل های مذهبی
داستان و ادبیاتی
خبری از زندگی
تفسیری از قرآن
خبری برای آن دنیا
قرآن
معرفی کتاب
پیامبران
سوره ها
کتاب خانه:
سفر مجازی
نرم افزار موبایل
ادیان
گالری تصاویر
مطالب علمی از دنیای علم وهنر
زندگانی بزرگان علم وادب ایران وجهان
المپیاد
رایانه وموبایل
فیلم
نويسندگان
احمد ارسالی: 3
مطالب تصادفي
سوره قرآن
سوره قرآن
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
اوقات شرعی
اوقات شرعی
امکانات وب




در اين وبلاگ
در كل اينترنت



RSS


POWERED BY
rozblog.COM
پیغام مدیر سایت
سلام دوست من به سایت نوای معطر الهی خوش آمدید لطفا برای استفاده از تمامی امکانات

دانلود فایل , شرکت در انجمن و گفتگو با سایر اعضا در سایت ثبت نام کنید







تصوير
آخرین ارسال های تالار گفتمان

شهادت عبدالله بن حسن عليه السّلام  
راوى گويد: امام عليه السّلام از اهل حرم دستمالى را طلب فرمود و سر مبارك را با آن محكم بست و كلاهى طلبيد كه عرب آن را ((قلنسوه )) مى نامند و آن را هم بر فرق همايون نهاد و عمامه را بر روى آن پيچيد و ملبس به آن گرديد و بار ديگر عزم ميدان نمود پس لشكر اندكى درنگ نمود، باز آن بى دينان بى شرم رجوع كردند و حضرت امام را احاطه نمودند و عبدالله فرزند امام حسن عليه السّلام كه طفلى نا بالغ بود از نزد زنان و از حرم امام انس و جان ، بيرون آمد و مى دويد تا در كنار عموى بزرگوار خود حسين مظلوم بايستاد زينب خود را به او رسانيد و خواست كه او را به سوى حرم باز گرداند ولى آن طفل امتناع شديد نمود و گفت : به خدا قسم ! هرگز از عموى خويش جدايى اختيار نمى كنم و از او تنها نمى گذارم ! در اين هنگام ، ((بحربن كعب )) يا بنابر قول ديگر ((حرملة بن كاهل )) همين كه خواست شمشير بر امام عليه السّلام فرود آورد، عبدالله خطاب به او گفت : واى بر تو! اى زنازاده بى حيا!

متن عربى :
فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ، فَاتَّقاها الْغُلامُ بِيَدِهِ، فَاءَطَنَّها الَى الْجِلْدِ فَاذا هِىَمُعَلَّقَةُ.
فَنادَى الْغُلامُ: يا عَمّاهُ!
فَاءَخَذَهُ الْحُسَيْنُ ع فَضَمَّهُ الَيهِ وَ قالَ: ((يَابْنَ اءخى ، اصْبِرْ عَلى ما نَزَلَ بِكَ وَاحْتَسِبْ فى ذلِكَ الْخَيْرَ، فَانَّ اللّهَ يُلْحِقُكَ بِآبائِكَ الصّالِحينَ.))
قالَ: فَرَماهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْكاهِلِ بِسَهْمٍ، فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فى حِجْرِ عَمَّهِ الْحُسَيْنِ ع .
ثُمَّ انَّ شِمْرَ بْنِ ذِى الْجَوْشَنِ حَمَلَ عَلى فُسْطاطِ الحُسَيْنِ فَطَعَنَهُ بِالرُّمْحِ، ثُمَّ قالَ: عَلَيَّ بِالنّارِ اُحْرِقُهُ عَلى مَنْ فيهِ.
فَقالَ لَهُ الْحُسَيْنُ ع : ((يَابْنَ ذِى الْجَوْشَنِ، اءَنْتَ الدّاعى بِالنّارِ لِتُحْرِقُ عَلى اءَهْلى ، اءحْرَقَكَ اللّهُ بِالنّارِ)).
وَ جاءَ شَبَثُ فَوَبَّخَهُ، فَاسْتَحيى وَانْصَرَفَ.
قالَ الرّاوى : وَ قالَ الْحُسَيْنُ ع : ايتُونى بِثِوْبٍ لا يُرْغَبُ فيهِ اءجْعَلُهُ تَحْتَ ثيابى ، لِئَلا اءُجَرَّدَ مِنْهُ)).
فَاءتِىَ بِتُبّانٍ، فَقالَ: ((لا، ذاكَ لِباسُ مَنْ ضُرِبَتْ
ترجمه :
تو مى خواهى عمويم رابه قتل رسانى ولى آن ولدالزنا بى حيا، از خدا و رسول پروا ننمود و شمشير را فرود آورد و آن كودك دستش را در پيششمشير سپر ساخت و دستش به پوست آويخت و فرياد وا امام بر آورد. حضرت امام او را گرفت و بر سينه خود چسانيد و فرمود: اى فرزند برادر! بر اين مصيبت شكيبايى نما و آن را در نزد خداى عزوجل به خير و ثواب احتساب دار كه خدا تو را به پدر گرامى ات ملحق خواهد فرمود: راوى گويد: در اين اثناء حرمله كاهل حرام زاده تيرى به جانب آن امام زاده معصوم انداخت كه آن تير گلوى آن يتيم را كه در آغوش عموى بزرگوارش ‍ بود، بريد و او جان بر جان آفرين تسليم نمود پس از آن شمر پليد به خيمه هاى حرم مطهر حمله نمود نيزه خود را به خيمه ها فرو برد و گفت : آتش بياوريد تا خيمه ها را با هر كس كه در آن است به شعله آتش سوزانم آن معدن غيرت الله ، حضرت امام فرمود: اى پسر ذى الجوشن ! ايا تو مى گويى آتش آورند كه خيمه ها را بر سر اهل بيت من بسوزانى ، خدا تو را به آتش ‍ دوزخ بسوزاند.
در اين هنگام ((شبث )) پليد آمد و آن شمر عنيد را از اين كار سرزنش ‍ نمود كه آن سگ بى حيا اظهار شرم نموده بر گشت .
راوى گويد: امام به اهل بيت خود فرمود: جامه كهنه اى براى من بياوريد كه كسى در آن رغبت نكند، مى خواهم آن جامه را در زير لباسهايم بپوشم تا اينكه دشمنان بدنم را برهنه نسازند.
متن عربى :
عَلَيْهِ الذِّلَّةُ)).
فَاءَخَذَ ثْوبا خَلِقا، فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تُحْتَ ثِيابِهِ، فَلَمّا قُتِلَ ع جَرَّدُوهُ مِنْهُ عليه السلام .
ثُمَّ اسْتَدعى ع بِسَراويلَ مِنْ حَبَرَةٍ، فَفَرَزَها وَ لَبَسَها، وَ اِنَّما فَرَزَها لِئَلا يَسْلُبَها، فَلَما قُتِلَ سَلَبَها بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ - لعنه الله - وَ تَرَكَ الْحُسَيْنَ ع مُجَرَّدا، فَكانَتْ يَدا بَحْرٍ بَعْدَ ذلِكَ تَيْبَسانِ فِى الصَّيْفِ كَاءَنَهُما عُودانِ يابِسانِ وَ تَتَرَطّبانِ فِى الشِّتاءِ فَتَنْضَحانِ قَيْحا وَ دَما الى اءَنْ اءَهْلَكَهُ اللّهُ تعالى .
قالَ: وَ لَمّا اءُثْخِنَ الْحُسَيْنُ ع بِالْجِراحِ، وَ بَقِيَ كَالْقُنْفُذِ، طَعَنَهُ صالِحُ بْنُ وَهَبِ الْمُزَنى عَلى خاصِرَتِهِ طَعْنَةً، فَسَقَطَ الْحُسَيْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ الَى الاءرْضِ عَلى خَدِّهِ الاءيْمَنِ.
ثُمَّ قامَ صلوات الله عليه .
قالَ الرّاوى :
ترجمه :
پس چنين جامه اى آوردند كه عرب آن را ((تبان )) مى گويند امام حسين عليه السّلام آن لباس را نپذيرفت و فرمود: نمى خواهم ، اين لباس كسى است كه داغ ذلت و خوارى به او زده شده باشد سپس جامه كهنه اى آوردند امام عليه السّلام آن را پاره نمود و در زير جامه هاى خود پوشيد و علت پاره كردن آن لباس اين بود تا آن را از بدن شريف آن جناب بيرون نياورند و چون به درجه شهادت رسيد، آن را از بدن شريفش بيرون آوردند سپس آن حضرت لباسى كه نام آن در ميان عربا معروف به ((سراويل )) است و از جنس ‍ حبره بود، طلب داشت و آن را پاره نمود و بر تن خود پوشيد و علت پاره كردن آن لباس ، اين بود تا آن را از بدن آن جناب بيرون نياوردند ولى وقتى شهيد شد، ((بحربن كعب )) آن جامع را به غارت در ربود و امام عليه السّلام را برهنه از آن لباس رها كرد و از اعجاز آن حضرت اين بود كه دستهاى نحس بحر بن كعب ولدالزنا در فصل تابستان مانند دو چوب ، خشك مى گرديد و در زمستان چنان تر مى بود كه خون و چرك از آنها جارى مى شد و به همين درد مبتلا بود تا اينكه جان به مالك دوزخ سپرد. راوى گويد:
چون حضرت امام در اثر زخمها و جراحات بسيار كه در بدن مباركش وارد گرديده بود ضعف و سستى بر حضرتش مستولى شد و از اثر اصابت تيرهاى بسيار بر بدنش ، مانند خارپشت به نظر مى آمد در اين موقع ، صالح بن و هب مرى (يا مزنى ) بى دين با نيزه بر تهيگاه امام مبين زد كه آن مظلوم از بالاى اسب بر زمين افتاد و بر گونه راست
متن عربى :
وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ مِنْ بابِ الْفُسْطاطِ وَ هِىَ تُنادى : وا اءَخاهُ، وا سَيّداهُ، وا اءَهْلَ بَيْتاهُ، لَيْتَ السَّماءَ اُطْبِقَتْ عَلَى الارْضِ، وَ لَيْتَ الجِبالَ تَدَكْدَكَتْ عَلَى السَّهْلِ.
قالَ: وَصاحَ شِمْرُ بِاءَصْحابِهِ: ما تَنْتَظِرونَ بِالرَّجُلِ.
قالَ: فَحَمَلُوا عَلَيْهِ مِنْ كُلِّ جانِبٍ.
فَضَرَبَهُ زُرْعَةُ بْنُ شَريكٍ عَلى كَتِفِهِ الْيُسرى ، فَضَرَبَ الْحُسَيْنُ ع زُرْعَةَ فَصَرَعَهُ.
وَ ضَرَبَهُ آخَرُ عَلى عاتِقِهِ المُقَدَّسِ بِالسَّيْفِ ضَرْبَةً كَبا ع بِها عَلى وَجْهِهِ، وَ كانَ قَدْ اءَعيى ، فَجَعَلَ يَنُوءُ وَ يَكُبُّ.
فَطَعَنَهُ سِنانُ بْنُ اءَنَسٍ النَّخَعى فى تَرْقُوَتِهِ.
ثُمَّ انْتَزَعَ الرُّمْحَ فَطَعَنَهُ فى بَوانى صَدرِهِ. ثُمَّ رَماهُ سِنانُ اءَيْضا بِسَهْمٍ، فَوَقَعَ السَّهْمُ فى نَحْرِهِ.
ترجمه :
صورت بر روى خاك كربلا قرار گرفت . درباره آن غيرت الله از روى خاك برخاست و جون كوه استوار بايستاد رواى گويد: علياى مكرمه زينب خاتون عليه السّلام در آن حال از خيمه هاى حرم بيرون دويد در حالتى كه ندا مى داد: اى واى برادرم ، واى سيد و سرورم واى اهل بيتم ! اى كاش آسمان بر زمين مى افتاد و كوهها بر روى سطح زمين ريزريز مى گرديد رواى گويد: شمر پليد به آن گمراهان عنيد صيحه كشيد كه در حق اين مرد چه انتظار داريد، چرا كارش را تمام نمى كنيد؟ در اين هنگام يك مرتبه گروه بى دين از هر طف بر امام تشنه جگر، حمله ور گرديدند و او را محاصره نمودند ((زرعت بن شريك )) مشرك ، ضربتى بر شانه مبارك امام عليه السّلام زد و حضرت سيدالشهدا نيز ضربتى بر او زد و او را بر روى زمين انداخت و به جهنم و اصل گرداند. والدلزناى ديگر، ضربت شمشيرى بر دوش مقدس آن حضرت آشنا نمود كه از صدمه شمشير آن زبده سر، حضرت اباعبدالله عليه السّلام آن آسمان وقار، به روى خود كه بر آينه انوار جمال پروردگار بود بر زمين افتاد و در چنين احوال آن مطهر جلال ايزد متعال ، از حال رفته و خسته و ضعيف گرديده بود و گاهى بر مى خاست و زمانى مى نشست ؛ در اين هنگام سنا، بن انس بى دين ، نيزه بر چنبره گردن آن سر فراز ملك يقين ، شهسوار ميدان شهادت و نور چشم حضرت رسالت ، آشنا نمود به همين مقدار اكتفا ننمود، بار ديگر نيزه را بيرون كشيد و بر استخوان هاى سينه اشكه
متن عربى :
فَسَقَطَ ع ، وَ جَلَسَ قاعِدا.
فَنَزَعَ السَّهْمَ مِنْ نَحْرِهِ، وَ قَرَنَ كَفَّيْهِ جَميعا.
وَ كُلَّمَا امْتَلاَ تا مِنْ دِمائِهِ خَضَبَ بِها رَاْ سَهُ وَ لِحْيَتَهُ وَ هُوَ يَقُولُ:
((هَكذا اَ لْقَى اللّه مُخَضَّبا بِدَمى مَغْصُوبا عَلَىَّ حَقَّى ))
فَقالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ - لَعَنَهُ اللّهُ - لِرَجُلٍ عَنْ يَمينِهِ:
إِنْزَلْ وَ يْحَكَ إِلَى الْحُسَيْنِ ع فَأَرِحَهُ.
فَبَدَرَ إِلَيْهِ خَوْلِىُّ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعَى - لَعَنَهُ اللّهُ - فَضَرَبَهُ بِالسّيْفِ فى حَلْقِهِ الشَّريفِ وَ هُوَ يَقُولُ:
وَ اللّهِ إِنّى لاَ جْتَزُّ رَأْسَكَ وَ أَعْلَمُ أَنَّكَ ابْنُ رَسُولِ اللّهِ ص وَ خَيْرُ النّاسِ أَبا وَ أُمّا!!!
ثُمَّ اجْتَزَّ رَاْ سَهُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
وَ فى ذلِكَ يَقُولُ الشّاعِرُ:
ترجمه :
صندوق علوم لدنى بود فرو برد سپس اشقى الاولين و الاخرين ، سنان مشرك لعين ، آن نقطه دايره بلا را نشان تير جفا نمود و آن تير بلا بر گلوى آن زيب سينه و آغوش سيد دو سرا، وارد آمد و از صدمه آن ، گوشواره عرش ‍ رب الارباب بر فرش تراب قرار گفت . باز از غايت غيرت و مردانگى برخاست و بر روى زمين نشست و آن تير را از گلو بيرون كشيد و هر دو دستش را در زير گلوى مبارك مى گرفت و چون پر از خون مى گرديد بر سر و محاسن شريف مى ماليد و مى فرمود: كه به همين حال خدا را ملاقات مى نمايم كه به خون خود آغشته و حق مرا غصب نموده باشند پس عمربن سعد نحس لعين به خبيثى كه در طرف يمين او بود، گفت : واى بر تو! از مركب فرود آى و حسين را راحت كن راوى گويد: خولى بن يزيد اصبحى سرعت نمود كه سر مطهر امام عليه السّلام را از بدن جدا نمايد ولى لرزه بر بدن نحس نجسش افتاد و از آن فعل قبيح اجتناب نمود آنگاه سنان بن انس ‍ نخعى از اسب پياده شد و قصد قتل فرزند رسول و نور ديده زهراى بتول سلام الله عليها - را نمود، شمشير ظلم و جفا بر حلق خامس ال عبا، فرود آورد و به زبان بريده همى گفت : به خدا سوگند كه سر از بدنت جدا مى كنم و حال آنكه مى دانم تويى فرزند رسول الله صلى الله عليه واله و بهترين مردم از جهت پدر و مادر! پس آن شقى نا اميد از رحمت عام يزدانى سر مقدس آن بنده خاص حضرت سبحانى را از بدن شريف جدا نمود.

درباره : چهارده معصوم , امام حسن مجتبی(ع) , امام حسین علیه السلام , امام وامام زادگان , مطالب وفایل های مذهبی , مذهبی , اولیاءالله ,

تاریخ : دوشنبه 12 آبان 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 187

با فرارسيدن ماه محرم ، جا دارد از فداكارى هاى سيدالشهدا عليه السلام و قربانى هايى كه در راه نهضت او بويژه در عاشوراى محرم 61 هجرى پيش ‍ آمد بهره بردارى بشود تا چراغى فرا راه بشريت بالعموم و ملت مسلمان ايران بالخصوص باشد، و به ما بياموزد تا از دين خود محافظت نموده و در برابر جريانها و افكار انحرافى ايستادگى كرده و ثابت قدم باشيم آنچنان كه حسين بن على عليه السلام و اصحاب برگزيده اش بخاطر دين و مقدساتشان در مقابل ارتش سهمگين يزيد بن معاويه ثابت قدم ايستادند.
مجموعه اى كه در معرض ديد شماست ، ويژه نامه اى است كه توسط معاونت فرهنگى سازمان عقيدتى سياسى و به منظور معرفى شهداى نهضت خونينن حسينى به چاپ رسيده است . از متن كتاب نيز تعداد 10 سوال تهيه كه شرايط شركت در مسابقه مى توانند طبق شرايط مذكور پاسخنامه را تكميل و ارسال نمايند. ضمنا كتيبه هاى شهدا در 81 قطعه و با ابعاد 35*50 به صورت تمام رنگى جهت نصب درحسينيه ها، مساجد و مكانهاى عمومى توسط سازمان عقيدتى سياسى ارتش چاپ شده است . علاقه مندان به دريافت آنها به دريافت آنها به اطلاعيه پشت جلد همين كتابچه رجوع نمايند.
قبل از مطالعه اشاره به نكات زير ضرورى است .
1
گرچه بعضى عدد شهداى كربلا را منحصر در 72 تن مى دانند (البته اين عدد، افراد شاخص و نام آور را تشكيل مى دهند) اما محققان بيش از اين عدد را ذكر نكرده اند.
2
عدد 115 تن از تحقيق مرحوم سماوى (ره ) در كتاب معروف ابصار العين فى انصار الحسين (ترجمه عقيقى بخشايشى ) استفاده گرديده است .
3
بعضى ديگر از منابع و ماخذ استفاده شده :
الف وقعه الطف لابى مخنف
(
تحقيق : از محمد هادى يوسفى )
ب - قصه كربلا (تحقيق از: على نظرى منفرد)
ج فرهنگنامه عاشورا (تحقيق از جواد محدثى )
د چهره حقيقى قيام حسينى ...
(
تحقيق از عبدالكريم قزوينى )
معاونت فرهنگى سازمانى عقيدتى سياسى
1- حسين بن على (ع ) 
پدرش : اميرالمومنين على عليه السلام و مادرش : فاطمه زهرا (س ) و كنيه او: ابو عبدالله .
رسول خدا (ص ) درباره وى مى فرمايد:
حسين منى و انا من حسين (حسين از من است و من از حسين )
از صفات برجسته آن حضرت : علم ، بخشش ، بزرگوارى ، فصاحت ، شجاعت ،تواضع ، حلم و...
با مرگ معاويه در سال 60، سيدالشهدا كه فساد و بى لياقتى يزيد را مى دانست از بيعت با او امتناع كرد.
حسين عليه السلام براى نجات اسلام از سلطه يزيد كه به محو دين مى انجاميد،راه جهاد و شهادت را پيش گرفت .
آن حضرت از مدينه به مكه هجرت كرده و پس از رسيدن نامه هاى كوفيان به دعوت از امام ، به سوى عراق حركت مى كند.
پيمان شكنى كوفيان و شهادت نماينده حضرت (مسلم بن عقيل ) باعث مى گردد كه سپاه حضرت در كربلا به محاصره سپاه كوفه در آيد.
حسين عليه السلام در روز عاشورا پس از به شهادت رسيدن يارانش و جوانان بنى هاشم ، يكه و تنها به دشمن حمله ور گرديد تا به شهادت رسيد.
سن 57 سال
2 عباس بن على (ع ) 
پدرش : اميرالمومنين (ع ) و مادرش : فاطمه ام البنين ، كنيه او ابوالفضل
قامتى رشيد و شجاعتى كم نظير و بينش اعتقادى و علمى و فقهى روشنى داشت .
به خاطر سيماى جذابش او را ((قمر بنى هاشم )) مى خواندند.
امان نامه اى را كه شمر براى او از عمر بن سعد گرفته بود، رد كرد.
علمدار (پرچمدار) كربلا و مظهر ايثار و فداكارى بود.
به خاطر آوردن آب به خيمه ها سقا لقب يافت .
امام سجاد فرمود : تا اينكه دو دست عباس قطع شد، خداوند به او همانند جعفر طيار دو بال عطا فرمود كه در بهشت با فرشتگان پرواز كند.
سن :34 سال
محل دفن : كنار نهر علقمه
3 على بن الحسين عليه السلام 
پدرش امام حسين عليه السلام ، و مادرش ليلى دختر ابى مره مى باشد
كنيه او ابوالحسن و به على اكبر معروف است .
در گفتار، اخلاق و اندام ظاهرى ، شبيه ترين مردم به رسول خدا (ص ) بود.
نخستين شهيد از بنى هاشم در روز عاشورا بود كه جسد مباركش مورد كينه دشمن قرار گرفته و قطعه قطعه گرديد.
نزديك ترين شهيدى است كه در كنار امام حسين عليه السلام دفن شده است
سن او را از 18 تا 27 سال ، مختلف نقل كرده اند.
4- مسلم بن عقيل 
پدرش عقيل (برادر على ع و مادرش عليه مى باشد.پسر عموى امام حسين (ع ) و نماينده او به كوفه براى بررسى اوضاع و بيعت گرفتن از مردم بود.
در ابتداى ورود به شهر كوفه ، حدود 18000 تن با او بيعت كردند.
با ورود عبيدالله بن زياد به كوفه و تهديد نمودن بزرگان و اشراف ، مردم از گرداگرد مسلم متفرق شدند.
مسلم چنان يكه و تنها گشت كه يك نفر را هم در كنار خويش نيافت .
شب ميهمان طوعه بود. ولى فردايش كه منزل را در محاصره ماموران يافت ، خارج گرديد و پس از ساعتى جنگ دلاورانه ، دستگير و او را به دارالاماره آوردند.
مسلم بن عقيل را در روز 9 ذى الحجه به شهادت رسانده و بدن مطهر او را از بالاى دارالاماره به زير افكندند.
محل دفن مسلم در كنار مسجد كوفه است .
سن او 34 سال .
5 عبدالله بن الحسين (ع ) 
پدرش امام حسين (ع )، مادرش رباب دختر امرءالقيس مى باشد.
او كه به (على اصغر) مشهور است ، كودكى شير خوار بيش نبود.
وى در حاليكه در بغل پدر بود، تيرى به گلويش اصابت كرد و به شهادت رسيد.
امام حسين (ع ) دستش را از خون او پر كرده و بطرف آسمان پاشيد و قطره اى از خون به زمين بازنگشت .
حضرت با غلاف شمشير نزديك خيمه گودال كوچكى حفر كرد و او را به خاك سپرد.
6- عبدالله بن على (ع ) 
پدرش ، على عليه السلام و مادرش ، فاطمه ام البنين مى باشد .
به توصيه و تشويق برادرش حضرت عباس به ميدان كارزار شتافت .
اولين فرزند ام البنين است كه در روز عاشورا به شهادت رسيد .
سن او 25 سال بود .
7 عثمان بن على (ع ) 
پدرش ، اميرالمومنين (ع ) و مادرش ، فاطمه ام البنين مى باشد.
بخاطر علاقه شديدى كه على (ع ) به عثمان ابن مظعون (يكى از اصحاب رسول خدا) داشت نام فرزندش را عثمان گذاشت .
او به سفارش حضرت عباس ، پس از شهادت برادرش عبدالله به ميدان كارزار شتافت .
دومين فرزند ام البنين است كه در روز عاشورا به شهادت رسيد.
سن او 23 سال بود.
8- جعفر بن على 
پدرش ، على (عليه السلام )
و مادرش ، فاطمه ام البنين مى باشد.
على (ع ) به واسطه علاقه و محبتى كه به برادرش (جعفر طيار) داشت ، نام فرزندش را (جعفر) نهاد.
امام حسين (ع ) به وى فرمود: به كارزار بشتاب تا تو را مانند دو برادرم (عبدالله و عثمان ) شهيد ببينم .
سومين فرزند ام البنين است كه در روز عاشورا به شهادت رسيد.
سن او 21 سال بود.
9- ابوبكر بن على (ع ) 
پدرش ، على (ع ) و مادرش ، ليلى دختر مسعود بن خالد مى باشد.
او را محمد اصغر و يا عبدالله مى خواندند.
او در روز عاشورا پس از كارزار با دشمن ، به محاصره آنها در آمده و به شهادت رسيد.
نوشته اند: جسد بى جان او را در آبراه خشكى در كربلا يافتند
10- قاسم بن الحسن (ع ) 
پدرش ، امام حسن مجتبى (ع ) و مادرش (رمله ) مى باشد.
صورتش چون پاره ماه مى درخشيد.
بدليل كمى سن قاسم ، امام حسين (ع ) ابتدا اجازه ميدان رفتن را به او نداد، ولى قاسم پيوسته تقاضاى خود را تكرار كرد تا اجازه گرفت .
پس از كارزار با دشمن ، بر اثر ضربت شمشير نقش بر زمين گشت و عمويش ‍ حسين (ع ) را صدا زد.
حضرت خود را بر بالين قاسم رساند و فرمود: چقدر بر عموى سخت است كه او را بخوانى و از دست او كارى بر نيايد.
سن او 13 سال بود.
11 ابوبكر بن الحسن (ع ) 
پدرش ، امام حسن مجتبى (ع ) و مادرش ، كنيز آن حضرت بود.
او از مدينه همراه امام حسين (ع ) به كربلا آمد.
او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش قاسم ، به ميدان كارزار رفته و جنگيد تا به شهادت رسيد.
12 عبدالله بن الحسن (ع ) 
پدرش ، امام حسن مجتبى (ع ) و مادرش ، دختر شليل بن عبدالله مى باشد.
در كربلا نوجوانى بود كه به سن بلوغ نرسيده بود.
چون عمويش حسين (ع ) را زخمى و بى ياور ديد، خود را به آن حضرت رسانيد و گفت : به خدا سوگند از عمويم جدا نمى شوم .
ناگهان شمشيرى به طرف حسين (ع ) روانه شد، عبدالله دستش را سپر كرد.
شمشير دست او را قطع كرده و به پوست آويزان نمود.
گفته شده در حاليكه حضرت او را در آغوش گرفته بود، حرمله با تيرى او را به شهادت رساند.
سن او 11 سال بود.
13 عون بن عبدالله 
پدرش ، عبدالله (فرزند جعفر طيار) و مادرش حضرت زينب (س ) دختر على (ع ) مى باشد.
عون در اوائل راه مكه به كربلا، در وادى عقيق به امام حسين (ع ) پيوست .
او در روز عاشورا به ميدان نبرد تاخت و شمشير زد تا به درجه شهادت رسيد.
مى نويسند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسيد، گفت : به خدا قسم ، شهادت پسرم در ركاب حسين (ع ) مصيبت مرا آسان مى كند...
14 محمد بن عبدالله 
پدرش ، عبدالله (فرزند جعفر طيار) و مادرش خوصاء مى باشد.
او همراه با برادرش عون در راه مكه به كربلا در وادى عقيق به امام حسين (ع ) پيوست .
او در روز عاشورا قبل از برادرش عون به ميدان رفت و به شهادت رسيد.
نوشته اند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسيد گفت : اگرچه من توفيق يارى حسين را نيافتم ، ولى با تقديم پسرانم او را يارى كردم .
15 عبدالله بن مسلم 
پدرش ، مسلم بن عقيل و مادرش ، رقيه دختر حضرت على (ع ) مى باشد.
وى (در ميدان جنگ ) در سه مرحله با دشمن كارزار نمود
دشمن به سوى او تيرى رها كرد و عبدالله دستش را روى صورت گذاشت تا از اصابت تير جلوگيرى كند. تير دستش را به پيشانى دوخت . تيرى ديگر، قلب او را نشانه رفت و اينگونه در روز عاشورا به شهادت رسيد.
سن : 14 سال .
16 محمد بن مسلم 
پدرش ، مسلم بن عقيل و مادرش از كنيزان بود.
امام حسين (ع ) فرياد زد: اى عموزاده ها براى نيل به شهادت شكيبا و صبور باشيد.
او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش عبدالله در حمله دسته جمعى فرزندان ابيطالب به دشمن شركت كرده ، سپس به شهادت رسيد.
سن : 13 سال .
17 محمد بن ابى سعيد 
پدرش ، ابوسعيد (فرزند عقيل ) و مادرش از كنيزان بود.
وى در روز عاشورا وقتى امام حسين (ع ) در قتلگاه افتاده بود، وحشت زده و هراسان از خيمه بيرون آمد.
در حالى كه دستش عمود خيمه اى گرفته بود و به راست و چپ نگاه مى كرد، ناگه دشمن به سرعت خود را به محمد رسانيد و با شمشير او را قطعه قطعه كرد.
او هنگام شهادت كودكى 7 ساله بود.
18 عبدالرحمن بن عقيل 
پدرش ، عقيل برادر على (ع ) و مادرش از كنيزان ميباشد.
وى عموزاده امام حسين (ع ) است .
امام حسين (ع ) فرياد زد: اى عموزادگان من ! صبر ومقاومت پيشه سازيد...
كه بعد از اين هرگز سختى و مصيبتى نخواهيد ديد.
وى در روز عاشورا در حمله دسته جمعى فرزندان ابيطالب به ، دشمن شركت كرده و در آن حمله به شهادت رسيد.
19 جعفر بن عقيل 
پدرش ، عقيل برادر على (ع ) و مادرش ، خوصاء دختر عمرو مى باشد.
وى عموزاده امام حسين (ع ) است .
برخى گفته اند: مادرش در واقعه كربلا حضور داشته است .
جعفر در روز عاشورا به ميدان جنگ شتافت و در حالى كه مادرشجلوى خيمه ايستاده بود و او را نظاره مى كرد، به شهادت رسيد.
20 عبدالله بن بقطر (يقطر
چون مادرش از امام حسين (ع ) در كودكى نگه دارى كرده ، او را برادر رضاعى امام حسين (ع ) مى خوانند.
او صحابى مى باشد (يعنى رسول خدا (ص ) را درك كرده است )
او فرستاده امام حسين (ع ) است به سوى مسلم بن عقيل كه در كوفه بود.
پس از دستگيرى عبدالله ، او را بالاى قصر دارالاماره مى برند تا در برابر مردم ، حسين (ع ) و پدرش را لعنت كند! ولى او بعكس ، مردم را به يارى حسين (ع ) فرا مى خواند.
او را از بالاى قصر به پايين انداختند، هنوز رمقى داشت كه سرش را از بدن جدا كردند.
عبدالله از شهداى نهضت حسينى در كوفه است .
21 انس بن الحارث الاسدى  
از اصحاب رسول خدا (ص ) است ، ودر جنگهاى بدر و حنين در خدمت پيامبر بوده است .
پير مردى سالخورده و از شيعيان كوفه است .
از پيامبر نقل مى كند كه فرمود: اين فرزندم ( حسين ) در سرزمينى از عراق ( كربلا ) شهيد خواهد شد، هركس در آنجا باشد بايد او را يارى كند.
وى شبانه به لشكر حسين (ع ) پيوست و در روز عاشورا به شهادت رسيد.
22 حبيب بن مظاهر 
از اصحاب رسول خدا (ص ) است . فقيهى بزرگوار و از خواص ياران امام على (ع ) بود و در تمام جنگها در خدمت آن حضرت شمشير زده است .
حبيب در شهر كوفه از مردم براى امام حسين (ع ) بيعت مى گرفت .
پس از شهادت مسلم بن عقيل در كوفه ، مخفيانه خود را به لشكر ابى عبدالله (ع ) رساند.
فرمانده جناح چپ سپاه امام حسين (ع ) در كربلا بود.
وى در روز عاشورا عده اى از دشمن را كشت و سپس او را به شهادت رسانده سر مباركش به گردن اسبى آويختند و در ميان لشكر گرداندند.
سن او بيش از 70 سال بود.
23 مسلم بن عوسجه 
از اصحاب رسول خدا (ص ) مى باشد.
پير مردى عابد و زاهد و شجاعت او در فتوحات اسلامى زبانزد بوده است .
او در كوفه مسئوليت جمع آورى اموال و خريد سلاح و گرفتن بيعت براى امام حسين (ع ) را بر عهده داشت .
او پس از شهادت مسلم بن عقيل متوارى شد و سپس با خانواده اش به كاروان حسين (ع ) پيوست .
مسلم در روز عاشورا به دشمن حمله ور شد و سپس با ضربتى نقش بر زمين گشت ، هنوز رمقى داشت كه امام حسين (ع ) بر بالين او آمد و فرمود: اى مسلم بن عوسجه ! خدا تو را رحمت كند.
سن او بيش از 60 سال بود.
24 قيس بن مسهر 
مردى شريف و شجاع و از مخلصين در محبت اهل بيت (ع ) است .
او نامه مسلم را كه حاوى خبر بيعت كوفيان بود به مكه برد و تسليم امام حسين (ع ) كرد. حضرت نامه اى كه در آن خبر حركت خويش به سوى كوفه بود را توسط او براى كوفيان فرستاد.
او را در ميانه راه دستگير و به نزد ابن زياد بردند و از او خواستند كه بالاى منبر رفته و حسين را دشنام دهد. او در بالاى منبر گفت : اى مردم ! حسين بن على بهترين خلق خداست پس دعوت او را اجابت كنيد، و بر عبيدالله و پدرش لعنت فرستاد.
قيس را از بالاى دارالاماره كوفه به زمين پرتاپ كرده به شهادت رساندند.
25 عمرو بن خالد الاسدى  
26
سعد 
عمرو از بزرگان كوفه و شيعيان با اخلاص بود.
و پس از خيانت مردم كوفه و تنها گذاشتن مسلم بن عقيل ، مخفى گشت .
وى پس از به شهادت رسيدن قيس بن مسهر به همراه غلامشسعد از كوفه خارج شده و به سپاه امام حسين (ع ) پيوستند.
عمرو و سعد به همراه عده اى در روز عاشورا در اول جنگ به دشمن حمله كرده و به شهادت رسيدند.
وقتى خبر شهادت آنها به امام حسين (ع ) رسيد، آن حضرت به طور مكرر براى آنان رحمت مى فرستاد.
27 ابو ثمامه عمرو الصائدى 
او از چهره هاى سرشناس شيعه در كوفه بود.
از اصحاب على (ع ) و در جنگها در ركاب آن حضرت بود. از طرف مسلم بن عقيل مسئوليت جمع آورى كمكهاى مالى و خريد اسلحه را داشت .
پس از خيانت مردم كوفه ، به لشكر حسين (ع ) پيوست .
وى در روز عاشورا نزد حضرت آمده و گفت : ... دوست دارم در حالى با خدا ملاقات كنم كه نماز ظهر امروز را كه وقتش نزديك شده خوانده باشم .
حسين (ع ) در جوابش فرمود: نماز را به ياد آوردى ، خدا تو را از نماز گزاران قرار دهد.
ابو ثمامه پس از خواندن نماز ظهر به امامت حضرت ، به ميدان كارزار رفته و به شهادت رسيد.
28 برير بن حضير(خضير) 
شخصى عابد و زاهد و از اساتيد قرآن بود.
از اصحاب على (ع ) بود و از اشراف كوفه به شمار مى رفت .
وى از كوفه به مكه رفته و به امام حسين (ع ) پيوست و همراه حضرت به كربلا آمد.
در روز عاشورا با دشمن چنين سخن گفت : ... اين آب فرات است و حيوانات صحرا از آن استفاده مى كنند ولى پسر رسول خدا از آن محروم باشد، آيا پاداش خدمات محمد (ص ) اين است ؟
روز عاشورا با دشمن به كارزار پرداخت تا به شهادت رسيد.
29 عابس بن ابى شبيب 
از رجال برجسته شيعه ، عابد و شب زنده دار و سخنورى توانا بود.
او از قبيله بنى شاكر است . (اين قبيله از مخلصين در محبت على (ع ) بودند و آن حضرت در جنگ صفين درباره آنها فرمود: اگر تعدادشان به هزار نفر مى رسيد، خداوند به شايستگى عبادت مى شد.
او در روز عاشورا به حسين (ع ) گفت : اى حسين ! مطمئن باش ، به خدا در روى زمين كسى نزد من محبوب تر و عزيزتر از تو وجود ندارد.
از دلير مردان عرب بود و كسى ياراى جنگ تن به تن با او را نداشت ، لذا روز عاشورا از هر طرف به سوى او سنگ پرتاب كردند و او نيز سپر و نيزه را كنار گذاشت و با شمشير به جنگ دشمن رفت . او را محاصره كرده و به شهادت رساندند.
30 شوذب بن عبدالله 
او از بزرگان شيعه و از جنگجويان انگشت شمار بود.
حافظ و حامل حديث از على (ع ) بود و مردم شيعه براى اخذ حديث به وى مى رسيدند.
وى همراه مولايش عابس از مكه تا كربلا با سپاه حسين (ع ) بود.
(
از او سئوال كردند كه چه خواهى كرد؟) گفت : در كنار پسر دختر رسول خدا مى جنگم تا كشته شوم .
وى در روز عاشورا به ميدان جنگ رفته و به شهادت رسيد.
31 حنظله بن اسعد 
او از شخصيتهاى شيعه ، شجاع ، فصيح و قارى قرآن بود.
حنظله موقع ورود امام حسين (ع ) به كربلا خدمت آن حضرت رسيد.
به لشكر ابن سعد گفت : اى مردم !... دست به قتل حسين (ع ) نزنيد كه مستحق عذاب الهى خواهيد شد.
حنظله روى به حضرت كرد و گفت : درود بر تو اى حسين ...
خداوند شناسايى برقرار كند ميان ما و شما در بهشتش . وى در روز عاشورا با شمشير آخته به دشمن حمله كرد و پس از مبارزه اى شجاعانه به درجه شهادت رسيد.
32 عبدالرحمن الارحبى 
او مردى بزرگوار، شجاع و دلاور بود.
وى به همراه قيس ، نامه هاى مردم كوفه را در مكه به خدمت حسين (ع ) رسانيد.
حسين (ع ) او را با مسلم بن عقيل به سوى كوفه فرستاد، ولى دوباره به خدمت آن حضرت بازگشت و تا كربلا همراه سپاه ايشان بود.
وى در روز عاشورا وقتى وضع را سخت ديد اجازه ميدان گرفت و جنگيد تا به شهادت رسيد.
33 سيف بن الحارث الهمدانى  
34
مالك بن عبدالله الهمدانى  
35
شبيب 
سيف و مالك پسر عموى يكديگر بوده و به همراه غلامشان شبيب به سپاه حسين (ع ) پيوستند.
روز عاشورا آن دو در حالى كه مى گريستند به خدمت حضرت رسيدند. امام (ع ) فرمود: چرا گريه مى كنيد؟ آن دو گفتند: فدايت شويم ، براى خودمان گريه نمى كنيم ولى براى شما گريه مى كنيم كه در محاصره دشمن قرار گرفته ايد و ما بيش از جانمان چيزى نداريم تا با آن از تو حمايت كنيم . حضرت به آنها فرمود: خداوند از بابت علاقه و همدرديتان با من به شما پاداش دهد.
آن دو در حاليكه يكديگر را حمايت مى كردند به جنگ دشمن رفته و به شهادت رسيدند.
36 هانى بن عروه 
او از اصحاب رسول خدا (ص ) و رئيس قبيله مذحج بود.
وى و پدرش از خواص ياران على (ع ) بشمار مى رفتند و در جنگ جمل ، صفين و نهروان ملازم ركاب آن حضرت بودند. منزل هانى در كوفه مخفى گاه مسلم بن عقيل گشته بود.
ماموران دستگيرش كردند و به دارالاماره بردند. ابن زياد با عصايى كه داشت چنان به صورت هانى زد كه بينى او شكسته و خون از محاسنش فرو ريخت و لباسهايش خون آلود گشت .
به دستور عبيدالله او را به بازار برده و در مقابل چشم مردم گردن زدند.
وى از شهداى نهضت حسينى در كوفه است .
سن او بيش از 80 سال بود.
37 جناده بن الحارث المذحجى  
38
واضح 
جناده از بزرگان مشهور شيعه و از ياران على (ع ) بود.
او با مسلم بن عقيل در شهر كوفه بيعت كرد، ولى چون عهد شكنى مردم را ديد، همراه با غلام پدرش واضح تركى و جماعتى ديگر به سوى حسين (ع ) حركت كردند.
در روز عاشورا جناده و همراهانش به محاصره دشمن در آمدند، گرچه حضرت عباس آنها را نجات داد ولى حاضر نشدند كه سالم برگردند، لذا جنگيدند و يكجا به شهادت رسيدند.
هنگامى كه واضح هنگام جنگ با دشمن به زمين افتاد، حسين (ع ) بسوى او شتافت و صورت به صورت او گذاشت . واضح در حالى كه به اين رفتار امام مباهات مى كرد به شهادت رسيد.
39 مجمع بن عبدالله 
40
عائذ بن مجمع 
پدر مجمع از اصحاب رسول خدا (ص ) بوده و خودش از ياران على (ع ) است .
مجمع و پسرش عائذ همراه با تعدادى از كوفه خارج و به امام حسين (ع ) پيوستند.
امام حسين (ع ) از آنها درباره مردم كوفه پرسيد: آنها گفتند: بزرگان كوفه رشوه هاى كلانى گرفته و دوستدار حكومت شده اند، اما بقيه مردم دلهايشان به شما گرايش دارد، ولى فردا شمشيرهايشان بر عليه شما خواهد بود.
اين پدر و پسر در روز عاشورا با هم به شهادت رسيدند.
41 نافع بن هلال 
او مردى بزرگوار و شجاع و قارى قرآن و نويسنده حديث بود.
وى از ياران على (ع ) بوده و در جنگهاى جمل ، صفين و نهروان حضور داشت .
نافع در خطاب به حسين (ع ) گفت : ... به خدا سوگند از حكم خدا باكى ندارم و ملاقات با خدا براى ما ناپسند نيست ، زيرا ما با نيت و بصيرت خودمان دوستدار تو را دوست ، و دشمنت را دشمن مى داريم . او در روز عاشورا نامش را بر روى تيرهاى مسمومش نوشته و به سوى دشمن پرتاب نمود. وقتى تيرهايش تمام شد، با شمشير به دشمن حمله كرد.
دشمن اطراف نافع را گرفته با پرتاب سنگ بازوان او را شكسته و اسيرش كردند و به نزد ابن سعد آوردند، سپس شمر با ضربتى او را به شهادت رساند.
42 الحجاج بن مسروق 
او از ياران على (ع ) و از شيعيان كوفه است .
وى از كوفه خود را به امام حسين (ع ) در مكه رساند و همراه امام به كربلا آمد. موذن سيدالشهدا بود و در پنج وقت ، اذان مى گفت .
در روز عاشورا به ميدان رفت و در حالى كه غرقه در خون بود، برگشت . حضرت فرمود: من هم پشت سر تو به ملاقات جد و پدرم نايل خواهم شد.سپس حجاج دوباره به ميدان رفت و جنگيد تا به شهادت رسيد.
43 عمرو بن قرظه 
پدرش قرظه از اصحاب رسول خدا (ص ) و از ياران على (ع ) بود.
عمرو قبل از شروع جنگ در كربلا، به امام حسين (ع ) پيوست .
در روز عاشورا به ميدان رفت و جنگيد، ولى به سوى حسين (ع ) برگشت تا آن حضرت را از دشمن محافظت كند.
او خود را سپر حضرت كرده و تيرها به صورت و سينه اش بر خورد مى كرد تا آسيبى به امام حسين (ع ) نرسد.
در حالى كه بدنش پر از جراحت شده بود، رو به حضرت كرد و گفت : يا بن رسول الله ! آيا به عهد خود وفا كردم ؟ حضرت فرمود: در بهشت جلوى من خواهى بود و سلام مرا به رسول خدا برسان . در همين لحظه عمرو به زمين افتاد و به شهادت رسيد.
44 عبدالرحمن بن عبد ربه 
او از اصحاب رسول خدا (ص ) و از ياران با اخلاص على (ع ) بود.
وى از كسانى است كه به حادثه غدير خم گواهى داد و گفت : از رسول خدا (ص ) كه فرمود: آگاه باشيد همانا خداى عز و جل ولى من است و من ولى مومنين ، پس هركس من مولاى او هستم ، على مولاى اوست .
على (ع ) قرآن را به او تعليم داد و او را تربيت كرد. او همراه امام حسين از مكه به كربلا آمد.
در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيد.
45 جناده بن كعب 
46
عمرو بن جناده 
عمرو همراه پدرش جناده و مادرش ، از مكه با سپاه امام حسين (ع ) بودند.
جناده و در روز عاشورا، در حمله اول به شهادت رسيد.
عمرو كه نوجوانى بيش نبود، در روز عاشورا پس از شهادت پدر نزد حسين (ع ) آمد و گفت : به دستور مادرم آمده ام ، لذا امام (ع ) اجازه رفتن به ميدان جنگ را به او داد.
دشمن پس از شهادتش ، سر او را از تن جدا كرده و به سوى حسين (ع ) پرتاب كرد.
مادر سر فرزند را برداشت و به سر يكى از سپاهيان ابن سعد زد و او را به هلاكت رساند.
47 سعد بن الحارث الانصارى  
48
ابوالحتوف بن الحارث 
اين دو برادر (قبل از واقعه كربلا) در گروه محكمه (خوارج ) بودند.
آنها همراه با عمر بن سعد براى جنگ با حسين (ع ) از كوفه خارج شدند.
در روز عاشورا چون صداى استغاثه امام بلند شد كه مى فرمود: آيا كسى نيست كه به ما كمك كند؟ اين دو برادر، از سپاه ابن سعد خارج شده و به كمك حسين (ع ) شتافتند و با سپاهيان كوفه جنگيدند تا به شهادت رسيدند.
49 زهير بن القين 
او از شخصيتهاى برجسته كوفه بود.
وى نخست از طرفداران عثمان بود. اما در بازگشت از زيارت خانه خدا، در ميانه راه به كاروان حسين (ع ) برخورد نمود و با عنايت الهى از ياران آن حضرت گشت .
وى با همسرش با كاروان حسين (ع ) به كربلا آمد.
در شب عاشورا از جا برخواست و گفت : به خدا سوگند اگر هزار بار كشته شوم و زنده گردم هرگز از يارى حسين (ع ) و جوانانش دست بر نخواهم داشت .
او فرمانده جناح راست سپاه حسين (ع ) بود.
وى در روز عاشورا پس از اقامه نماز با امام حسين (ع )، به ميدان نبرد رفته و به شهادت رسيد.
50 سلمان بن مضارب 
او پسر عموى زهير بن القين بود.
سلمان همراه با زهير در سال 60 هجرى به حج مشرف شده بود. در بازگشت ، در ميانه راه با هدايت يافتن زهير او نيز جزو ياران حسين (ع ) گشت .
در روز عاشورا سلمان همراه چند نفر ديگر بعد از اداى نماز ظهر با امام حسين (ع )، به ميدان نبرد رفته و سپس به شهادت رسيدند.
51 سويد بن عمرو الخثعمى  
مردى شريف و كثيرالصلوه و دلير و صاحب تجربه در جنگها بود.
او يكى از دو نفرى است كه تا لحظات آخر در كنار امام حسين (ع ) بود.
سويد در روز عاشورا قدم پيش گذاشت و جنگيد تا بدنش پر از جراحت شد و از اسب نقش زمين گشت و به رو افتاد، لذا دشمن گمان كرد كه او كشته شده است .
او كه زخمى بود، چون شنيد كوفيان شادى كنان مى گويند: حسين كشته شد با همان تن مجروحش از جا بر خاست و با خنجرى كه داشت ، به جنگ پرداخت تا به شهادت رسيد.
چون شهادتش پس از شهادت امام (ع ) بود، او را آخرين كشته ميدان كربلا گفته اند.
52 ابوالشعثا الكندى 
نام او يزيد بن زياد مى باشد و مردى شريف ، دلير و جسور و تير اندازى ماهر بود.
وى پيش از ملاقات حسين (ع ) با حر، از كوفه به سوى آن حضرت رفت .
ابوالشعثا در روز عاشورا سواره مى جنگيد، چون اسبش پى شد، روى زانو در محضر امام (ع ) نشست و تيرهاى فراوانى به طرف دشمن پرتاب كرد و جمعى از آنان را به هلاكت رساند.
امام حسين (ع ) براى وى چنين دعا مى كرد: خدايا! خدايا تيرش را به هدف برسان و بهشت را پاداش او قرار ده .
چون تيرهايش تمام شد، از جا برخاست و با شمشير جنگيد تا به شهادت رسيد.
53 بشير بن عمروالحضرمى  
او از تابعين بود (از كسانى كه اصحاب رسول خدا را درك كرده اند)
دلاورى فرزندان او در جنگها معروف است .
قبل از شروع جنگ به امام حسين (ع ) پيوست .
در روز عاشورا در حالى كه مشغول جنگيدن بود به او گفته شد كه : فرزندت در مرز رى اسير گشته است .
امام حسين (ع ) به او فرمود: خدا رحمتت كند، من بيعتم را از تو برداشتم ، برو و در آزادى پسرت كوشش كن . بشير گفت : درندگان مرا پاره پاره كنند اگر از تو جدا شوم .
او در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيد.
54 عبدالله بن عروه (عزره ) 
55
عبدالرحمن بن عروه (عزره ) 
اين دو برادر از اشراف و دليران كوفه بودند.
جدشان از ياران على (ع ) بوده و در جنگهاى آن حضرت شركت داشت .
عبدالله و عبدالرحمن در كربلا به خدمت امام حسين (ع ) رسيدند.
آنها در روز عاشورا به نزد حضرت آمده و سلام كردند و گفتند: دوست داريم كه در برابرت مبارزه كرده و از حريم تو دفاع كنيم . حضرت به آنها فرمود: آفرين باد بر شما!
اين دو برادر در حاليكه نزديك امام بودند با دشمن جنگيده تا به شهادت رسيدند.
56 عبدالله بن عمير الكلبى  
57
ام وهب النمريه 
او مردى دلاور و از مسيحيان كوفه بود كه با ديدن كثرت لشكريان كوفه براى قتل امام حسين (ع ) مسلمان شد.
وى شب هنگام همراه با همسرش ام وهب به سوى كربلا حركت كرده و به خدمت امام حسين (ع ) رسيدند.
عبدالله در روز عاشورا به ميدان جنگ شتافت در حالى كه جراحاتى بر بدنش وارد شده بود، همسرش ام وهب به ميدان آمده و به او گفت : پدر و مادرم به فدايت ، در برابر فرزند رسول خدا با دشمن مبارزه كن .
پس از شهادتش ، ام وهب بر بالين او نشست و گفت : بهشت تو را گوارا باد! از خدا مى خواهم كه مرا همراه تو در بهشت قرار دهد.
در اين هنگام ، دشمن عمودى آهنين را بر سر ام وهب فرود آورد و در كنار شوهر شهيدش جان سپرد.
58 مسلم بن كثير 
59
رافع بن عبدالله 
مسلم از تابعين (كسانى كه ياران پيامبر را درك كرده اند مى باشد.
او از ياران على (ع ) بوده و در يكى از جنگهاى آن حضرت پايش آسيب ديده و معلول گرديد.
او به همراه غلامش رافع از كوفه خارج شدند و نزديك فرود آمدن امام حسين (ع ) به كربلا، به آن حضرت پيوستند.
مسلم در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيد، اما غلامشرافع بعد از نماز ظهر و در برابر حضرت (ع ) به شهادت رسيد.
60 النعمان بن عمرو الازدى  
61
الجلاس (الحلاس ) بن عمرو 
اين دو برادر از مردم كوفه و از اصحاب على (ع ) بودند و جلاس در كوفه جز نظاميان آن حضرت بود.
آنها با سپاه عمر بن سعد از كوفه خارج شدند. چون ابن سعد شروط و پيشنهادات امام حسين (ع ) را نپذيرفت ، آن دو به لشكر حضرت پيوستند.
نعمان و جلاس در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيدند.
62 يزيد بن ثبيط 
63
عبدالله بن يزيد 
64
عبيدالله بن يزيد 
يزيد از شيعيان بصره و در ميان قومش شريف و بزرگوار بود.
او با دو تن از فرزندانش عبدالله و عبيدالله و عده اى ديگر از بصره بيرون آمده و در محلى به نام (ابطح ) در نزديكى مكه به امام حسين (ع ) پيوستند. يزيد روز عاشورا در جنگ تن به تن به شهادت رسيد ولى دو فرزندش در حمله اول كه دسته جمعى بود به شهادت رسيدند.
65 عامر بن مسلم العبدى  
66
سالم 
عامر از شيعيان بصره بود.
او به همراه غلامش سالم و عده اى از شيعيان بصره به سوى امام حسين (ع ) حركت كرده و خدمت آن حضرت رسيدند.
عامر و سالم در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيدند.
67 مسعود بن الحجاج 
68
عبدالرحمن بن مسعود 
مسعود و پسرش از شيعيان نامى و از شجاعان مشهور بودند.
هر دو با لشكر عمر بن سعد از كوفه خارج شدند ولى پيش از درگيرى ، به سپاه امام حسين (ع ) پيوستند.
مسعود و عبدالرحمن در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيدند.
69 عمار بن حسان 
او از شيعيان مخلص و دليران صاحب نام بود.
پدرش حسان از ياران على (ع ) بود، كه در جنگ جمل و صفين شركت جست و در جنگ به شهادت رسيد.
عمار از كسانى است كه از مكه همراه با حسين (ع ) بود.
او در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيد.
70 قاسط بن زهير 
71
كردوس بن زهير 
72
مقسط بن زهير 
اين سه برادر از ياران على (ع ) بوده و جز پيشتازان در جنگهاى آن حضرت بودند.
پس از شهادت على (ع ) در كنار امام حسن مجتبى (ع ) قرار گرفته و در كوفه اقامت گزيدند.
آنها شبانه خود را در كربلا به امام حسين (ع ) رساندند.
سه برادر در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيدند.
73 مجمع بن زياد الجهنى  
74
عباد بن مهاجر 
75
عقبه بن الصلت 
اين سه در منزلگاه جهينه در اطراف مدينه زندگى مى كردند.
زمانى كه حسين (ع ) از كنار اين منزلگاه عبور مى كرد، آنان به حضرت پيوستند.
گرچه بعضى از اطراف حضرت پراكنده شدند، اما آنها در سپاه حضرت باقى ماندند.
آنها در ورز عاشورا به فيض شهادت رسيدند.
76 حر بن يزيد الرياحى 
حر در دوران جاهليت و اسلام ، در ميان قومش مورد احترام بود.
هنگامى كه از قصر ابن زياد خارج مى شد تا براى مقابله با امام حسين (ع ) برود، صدايى شنيد كه مى گويد: اى حر، بهشت بر تو مژده باد!برگشت ولى كسى را نديد. به خود گفت : جنگ با حسين و بهشت ؟!
در ابتدا با هزار جنگجو، در ميانه راه جلو كاروان حسين (ع ) را گرفت .
وقتى متوجه شد كه عمر بن سعد پيشنهاد امام حسين (ع ) را نپذيرفته و قصد كشتن آن حضرت را دارد، در حالى كه سپرش را وارونه بود خود را به سپاه امام رسانيد.
حر بر حسين (ع ) سلام كرد و گفت : فدايت شوم ! من !همانم كه جلوى تو را گرفتم ولى پشيمانم ، آيا توبه ام پذيرفته مى شود؟
امام (ع ) فرمود: بلى ، خدا توبه ات را مى پذيرد.
او در روز عاشورا با شجاعتى تمام ، جنگ سختى كرد تا به شهادت رسيد و آن وعده بهشتى را كه شنيده بود، تعبير گشت .
77 الحجاج بن بذر التميمى  
78
قعنب بن عمر النمرى  
آن دو از مردم بصره بودند.
حجاج حامل نامه مسعود بن عمرو (يكى از اشراف و بزرگان ) را كه در پاسخ به نامه امام حسين (ع ) نوشته بود، تقديم آن حضرت كرد.
حجاج و قعنب همراه حضرت بودند تا در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسيدند. عده اى شهادت حجاج را در جنگ تن به تن در بعد از ظهر عاشورا گفته اند.
79 سعيد بن عبدالله الحنفى  
او از بزرگان ، دليران و زاهدان شيعه در كوفه بود.
سعيد نامه هاى مردم كوفه را به امام حسين (ع ) رساند، حضرت جواب آن نامه ها را نيز توسط او به كوفه ارسال نمود.
او از كسانى است كه در مقابل مسلم بن عقيل در كوفه از جا برخاست و گفت : به خدا سوگند آماده يارى حسين و قربانى شدن در راهش شده ام .
در روز عاشورا چون حسين (ع ) نماز ظهر را خواند جنگ سختى در گرفت ، سعيد جلوى امام ايستاد و با صورت و سينه و پهلوهايش به استقبال تيرها مى رفت تا امام اصابت نكند.
هنگاميكه به زمين افتاد، گفت : يا بن رسول الله ! آيا به عهد خود وفا كردم ؟ حضرت فرمود: بلى ، تو در بهشت جلوى من خواهى بود و سپس به شهادت رسيد.
80 سوار بن منعم 
او قبل از شروع جنگ ، از كوفه به كاروان امام حسين (ع ) پيوست .
در روز عاشورا و در حمله اول شركت كرد، اما مجروح گرديد و توسط سپاه كوفه اسير گشت . او را نزد عمر بن سعد بردند، ابن سعد خواست او را به قتل برساند ولى خويشان او وساطت نموده او را آزاد كردند.
چون جراحات او شديد بود، شش ماه پس از واقعه كربلا به شهادت رسيد.
81 عمرو بن عبدالله الجندعى  
او از كسانى است كه قبل از شروع جنگ ، خود را به كربلا رسانده و به امام حسين (ع ) پيوست .
او در روز عاشورا در ركاب آن حضرت جنگيد تا نقش زمين گشت ، دشمن يك ضربت كارى بر سرش وارد آورد. قوم و قبيله اش تن مجروح او را از ميدان نبرد خارج كردند.
عمرو كه جراحات سختى برداشته بود تا يك سال پس از واقعه كربلا در بستر بيمارى بود، اما بر اثر همان جراحات به شهادت رسيد.
82 الموقع بن ثمامه 
او شبانه همراه با عده اى خود را به كربلا رسانده و به امام حسين (ع ) پيوست .
او در روز عاشورا در ركاب آن حضرت جنگيد تا نقش زمين گشت ، قوم و قبيله اش او را نجات داده ، به كوفه آوردند و پنهانش نمودند.
ابن زياد از مخفيگاه او مطلع شد تا خواست او را به قتل برساند، عده اى وساطت كردند. لذا دستور داد او را به غل و زنجير بسته به منطقه اى به نام الزاره (عمان فعلى ) تبعيدش كنند.
موقع در اثر جراحات وارده و بعد از يكسال جان به جان آفرين تسليم كرد.
83 سعد بن الحارث 
84
نصر بن ابى نيزر 
85
الحارث بن نبهان 
سعد، نصر و حارث ابتدا از غلامان حضرت على (ع ) و سپس امام حسن مجتبى (ع ) بودند. پس از شهادت آن دو معصوم (ع )، به خدمت امام حسين (ع ) در آمدند.
آنها همراه حضرت از مدينه به مكه و از آنجا به كربلا آمدند.
اين سه غلام در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيدند.
86 منجح بن سهم 
87
قارب بن عبدالله 
منجح غلام امام حسن مجتبى (ع ) بود كه به همراه فرزندان آن حضرت در كربلا حضور داشت .
قارب غلام امام حسين (ع ) و مادرش كنيز آن حضرت بود.
اين دو غلام در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيدند.
88 اسلم بن عمرو 
او از خدمتگزاران امام حسين (ع ) بود.
وى در روز عاشورا جنگيد تا نقش بر زمين گشت .
حضرت به بالين اسلم آمد، و او را در آغوش گرفت ، و صورت به صورتش گذاشت .
اسلم لبخندى زد و گفت : كيست مثل من ، كه حسين (ع ) صورت به صورتش ‍ گذاشته باشد؟ آن گاه روح از بدنش پرواز كرد.
89 سليمان بن رزين 
او از خدمتگزاران امام حسين (ع ) بود.
امام حسين (ع ) هنگاميكه در مكه بود نامه هايى را كه به روساى قبائل بصره نوشته بود، به وسيله سليمان فرستاد. اما يكى از آن ها خيانت نموده سليمان را به نزد عبيدالله بن زياد (زمانى كه هنوز به سوى كوفه حركت نكرده بود) برد.
عبيدالله تا نامه حضرت به روساى قبايل را خواند، دستور داد سليمان را گردن بزنند.
او يكى از شهداى نهضت حسينى در بصره است .
90 جون 
او غلام ابوذر يار با وفاى پيامبر(ص ) است .
جون هميشه ملازم اهل بيت (ع ) بود، او از مدينه به مكه و تا كربلا همراه حضرت بود.
او در مقابل حسين (ع ) ايستاد و گفت : اى پسر رسول خدا!من در صلح كنار شما باشم و در سختى شما را تنها بگذارم ؟ بوى بدنم بد، جسمم پست و رنگم سياه است . عنايتى بفرما تا بدنم خوشبو، جسمم شريف و رنگم سفيد شود.
جون در روز عاشورا به ميدان جنگ رفته و سپس به شهادت رسيد.
پس از شهادتش امام حسين (ع ) فرمودند: خدايا!رويش را سفيد، بويش را عطرآگين و او را با نيكان محشور فرما.
91 سالم بن عمرو 
92
جابر بن الحجاج 
سالم غلام بنى المدينه و از شيعيان كوفه بود كه به سپاه امام حسين (ع ) پيوست .
جابر غلام عامر بن نهشل و مردى دلير و جنگجو بود كه در كربلا به محضر حضرت (ع ) رسيد.
اين دو غلام در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيدند.
93 عمار بن سلامه الهمدانى  
94
نعيم بن العجلان الانصارى  
آن دو از ياران على (ع ) بودند و در بعضى از جنگها در ركاب آن حضرت جنگيدند.
عمار از اصحاب رسول خدا (ص ) است و نعيم از شجاعان و شعراى عرب به شمار مى رود.
آن دو كه از حركت امام حسين (ع ) به عراق با خبر شدند، به آن حضرت پيوستند و در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيدند.
95 جبله بن على الشيبانى  
96
الحباب بن عامر التيمى  
آن دو از شجاعان و شيعيان كوفه هستند.
هردو جزو بيعت كنندگان با مسلم بن عقيل بودند. پس از شهادت مسلم آنها از كوفه بيرون آمده و به سپاه حسين (ع ) پيوستند.
جبله و حباب در روز عاشورا مردانه جنگيدند تا به فيض شهادت رسيدند.
97 اميه بن سعد الطائى  
98
جندب بن حجير الكندى  
آن دو از بزرگان شيعه و از ياران على (ع ) بودند.
اميه و جندب قبل از شروع جنگ خود را به سپاه حسين (ع ) رساندند.
آن دو روز عاشورا و در آغاز جنگ به شهادت رسيدند.
99 يزيد بن مغفل المذحجى  
100
عبدالله بن بشر الخثعمى  
آن دو از مردان دلير و حاميان حق بودند.
يزيد بن مغفل كه از ياران على (ع ) بود، در مكه به حسين (ع ) پيوست و همراه ايشان به كربلا آمد.
عبدالله كه با سپاه عمر بن سعد از كوفه بيرون آمده بود در فرصت مناسب به ياران حسين (ع ) پيوست .
آن دو روز عاشورا به فيض شهادت رسيدند.
101 زاهر بن عمرو 
102
الحارث بن امر القيس 
آن دو از قبيله بنى كند هستند.
زاهر كه در شجاعت و محبت اهل بيت (ع ) مشهور بود، در سال 60 هجرى به حج رفت و سپس به سپاه امام حسين (ع ) پيوست .
حارث كه با سپاه عمر بن سعد از كوفه خارج شده بود، در فرصت مناصب به ياران حضرت ملحق گرديد.
هر دو در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيدند.
103 عمر بن ضبيعه 
104
بكر بن حى 
آن دو از قبيله بنى تيم هستند.
عمر بن ضبيعه مردى شجاع بود. او افتخار درك رسول خدا (ص ) را داشته است .
آنها به همراه سپاه عمر بن سعد از كوفه خارج شدند و در موقعيت مناسب به ياران حسين (ع ) پيوستند.
عمرو و بكر در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيدند.
105 عبد الا على بن يزيد الكلبى  
106
عماره بن صلخب الازدى  
آن دو از جنگجويان دلير و از شيعيان كوفه هستند.
آنها با مسلم بن عقيل بيعت كردند و پس از شهادت مسلم و هانى در كوفه دستگير شدند.
ابن زياد دستور داد عبد الا على و عماره را به ميان قبيله شان برده و گردن بزنند.
آن دو از شهداى نهضت حسينى در كوفه هستند.
107 زهير بن سليم 
108
قاسم بن حبيب 
آن دو از قبيله بنى ازد و از شيعيان كوفه بودند.
زهير و قاسم با سپاه عمر بن سعد از كوفه بيرون آمده و در موقعيت مناسب به ياران حسين (ع ) پيوستند.
آن دو در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسيدند.
109 ضرغامه بن مالك 
110
كنانه بن عتيق 
آن دو از قبيله بنى تغلب و از شيعيان كوفه بودند.
ضرغامه با مسلم بن عقيل بيعت كرد. او پس از شهادت مسلم ، با سپاه عمر بن سعد از شهر خارج شده و در فرصت مناسب خود را به ياران حسين (ع ) رسانيد. وى پس از نماز ظهر روز عاشورا در جنگ تن به تن به شهادت رسيد.
كنانه از اصحاب رسول خدا (ص ) و از زاهدان و قاريان قرآن بود.
او در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيد.
111 سيف بن مالك 
112
ادهم بن اميه 
آن دو از قبيله بنى عبد قيس و از شيعيان بصره بودند.
سيف و ادهم همراه با عده اى ديگر از بصره خارج شده و در محلى به نام ابطح در نزديكى مكه به امام حسين (ع ) پيوستند.
ادهم در حمله اول روز عاشورا و سيف بعد از نماز ظهر در جنگ تن به تن به شهادت رسيدند.
113 جو ين بن مالك التيمى  
او شيعه علوى بود.
چون به قبيله بنى تيم وارد شده بود لذا همراه آنها به سوى امام حسين (ع ) رفت تا با او بجنگد.
وقتى پيشنهادات حسين (ع ) از جانب عمر بن سعد در شد، جوين به همراه عده اى شبانه به ياران حضرت پيوستند.
او در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيد.
114 زياد ابو عمره 
115
حبشى بن قيس 
آن دو از قبيله بنى همدان هستند.
زياد محضر پيامبر (ص ) را درك كرده است . او مردى شب زنده دار و پرهيز كار بود.
سلمه جد حبشى از اصحاب رسول خدا بوده است .

نام كتاب : شهداى كربلا

مؤ لف :حجت الاسلام محمد باقر روشندل


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : چهارده معصوم , پیامبر اکرم (ص) , امام علی(ع) , حضرت زهرا (س) , امام حسن مجتبی(ع) , امام حسین علیه السلام , امام وامام زادگان , مطالب وفایل های مذهبی , مذهبی , اولیاءالله ,

تاریخ : دوشنبه 12 آبان 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 149

شهادت عبدالله بن حسن عليه السّلام  
راوى گويد: امام عليه السّلام از اهل حرم دستمالى را طلب فرمود و سر مبارك را با آن محكم بست و كلاهى طلبيد كه عرب آن را ((قلنسوه )) مى نامند و آن را هم بر فرق همايون نهاد و عمامه را بر روى آن پيچيد و ملبس به آن گرديد و بار ديگر عزم ميدان نمود پس لشكر اندكى درنگ نمود، باز آن بى دينان بى شرم رجوع كردند و حضرت امام را احاطه نمودند و عبدالله فرزند امام حسن عليه السّلام كه طفلى نا بالغ بود از نزد زنان و از حرم امام انس و جان ، بيرون آمد و مى دويد تا در كنار عموى بزرگوار خود حسين مظلوم بايستاد زينب خود را به او رسانيد و خواست كه او را به سوى حرم باز گرداند ولى آن طفل امتناع شديد نمود و گفت : به خدا قسم ! هرگز از عموى خويش جدايى اختيار نمى كنم و از او تنها نمى گذارم ! در اين هنگام ، ((بحربن كعب )) يا بنابر قول ديگر ((حرملة بن كاهل )) همين كه خواست شمشير بر امام عليه السّلام فرود آورد، عبدالله خطاب به او گفت : واى بر تو! اى زنازاده بى حيا!

متن عربى :
فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ، فَاتَّقاها الْغُلامُ بِيَدِهِ، فَاءَطَنَّها الَى الْجِلْدِ فَاذا هِىَمُعَلَّقَةُ.
فَنادَى الْغُلامُ: يا عَمّاهُ!
فَاءَخَذَهُ الْحُسَيْنُ ع فَضَمَّهُ الَيهِ وَ قالَ: ((يَابْنَ اءخى ، اصْبِرْ عَلى ما نَزَلَ بِكَ وَاحْتَسِبْ فى ذلِكَ الْخَيْرَ، فَانَّ اللّهَ يُلْحِقُكَ بِآبائِكَ الصّالِحينَ.))
قالَ: فَرَماهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْكاهِلِ بِسَهْمٍ، فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فى حِجْرِ عَمَّهِ الْحُسَيْنِ ع .
ثُمَّ انَّ شِمْرَ بْنِ ذِى الْجَوْشَنِ حَمَلَ عَلى فُسْطاطِ الحُسَيْنِ فَطَعَنَهُ بِالرُّمْحِ، ثُمَّ قالَ: عَلَيَّ بِالنّارِ اُحْرِقُهُ عَلى مَنْ فيهِ.
فَقالَ لَهُ الْحُسَيْنُ ع : ((يَابْنَ ذِى الْجَوْشَنِ، اءَنْتَ الدّاعى بِالنّارِ لِتُحْرِقُ عَلى اءَهْلى ، اءحْرَقَكَ اللّهُ بِالنّارِ)).
وَ جاءَ شَبَثُ فَوَبَّخَهُ، فَاسْتَحيى وَانْصَرَفَ.
قالَ الرّاوى : وَ قالَ الْحُسَيْنُ ع : ايتُونى بِثِوْبٍ لا يُرْغَبُ فيهِ اءجْعَلُهُ تَحْتَ ثيابى ، لِئَلا اءُجَرَّدَ مِنْهُ)).
فَاءتِىَ بِتُبّانٍ، فَقالَ: ((لا، ذاكَ لِباسُ مَنْ ضُرِبَتْ
ترجمه :
تو مى خواهى عمويم رابه قتل رسانى ولى آن ولدالزنا بى حيا، از خدا و رسول پروا ننمود و شمشير را فرود آورد و آن كودك دستش را در پيششمشير سپر ساخت و دستش به پوست آويخت و فرياد وا امام بر آورد. حضرت امام او را گرفت و بر سينه خود چسانيد و فرمود: اى فرزند برادر! بر اين مصيبت شكيبايى نما و آن را در نزد خداى عزوجل به خير و ثواب احتساب دار كه خدا تو را به پدر گرامى ات ملحق خواهد فرمود: راوى گويد: در اين اثناء حرمله كاهل حرام زاده تيرى به جانب آن امام زاده معصوم انداخت كه آن تير گلوى آن يتيم را كه در آغوش عموى بزرگوارش ‍ بود، بريد و او جان بر جان آفرين تسليم نمود پس از آن شمر پليد به خيمه هاى حرم مطهر حمله نمود نيزه خود را به خيمه ها فرو برد و گفت : آتش بياوريد تا خيمه ها را با هر كس كه در آن است به شعله آتش سوزانم آن معدن غيرت الله ، حضرت امام فرمود: اى پسر ذى الجوشن ! ايا تو مى گويى آتش آورند كه خيمه ها را بر سر اهل بيت من بسوزانى ، خدا تو را به آتش ‍ دوزخ بسوزاند.
در اين هنگام ((شبث )) پليد آمد و آن شمر عنيد را از اين كار سرزنش ‍ نمود كه آن سگ بى حيا اظهار شرم نموده بر گشت .
راوى گويد: امام به اهل بيت خود فرمود: جامه كهنه اى براى من بياوريد كه كسى در آن رغبت نكند، مى خواهم آن جامه را در زير لباسهايم بپوشم تا اينكه دشمنان بدنم را برهنه نسازند.
متن عربى :
عَلَيْهِ الذِّلَّةُ)).
فَاءَخَذَ ثْوبا خَلِقا، فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تُحْتَ ثِيابِهِ، فَلَمّا قُتِلَ ع جَرَّدُوهُ مِنْهُ عليه السلام .
ثُمَّ اسْتَدعى ع بِسَراويلَ مِنْ حَبَرَةٍ، فَفَرَزَها وَ لَبَسَها، وَ اِنَّما فَرَزَها لِئَلا يَسْلُبَها، فَلَما قُتِلَ سَلَبَها بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ - لعنه الله - وَ تَرَكَ الْحُسَيْنَ ع مُجَرَّدا، فَكانَتْ يَدا بَحْرٍ بَعْدَ ذلِكَ تَيْبَسانِ فِى الصَّيْفِ كَاءَنَهُما عُودانِ يابِسانِ وَ تَتَرَطّبانِ فِى الشِّتاءِ فَتَنْضَحانِ قَيْحا وَ دَما الى اءَنْ اءَهْلَكَهُ اللّهُ تعالى .
قالَ: وَ لَمّا اءُثْخِنَ الْحُسَيْنُ ع بِالْجِراحِ، وَ بَقِيَ كَالْقُنْفُذِ، طَعَنَهُ صالِحُ بْنُ وَهَبِ الْمُزَنى عَلى خاصِرَتِهِ طَعْنَةً، فَسَقَطَ الْحُسَيْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ الَى الاءرْضِ عَلى خَدِّهِ الاءيْمَنِ.
ثُمَّ قامَ صلوات الله عليه .
قالَ الرّاوى :
ترجمه :
پس چنين جامه اى آوردند كه عرب آن را ((تبان )) مى گويند امام حسين عليه السّلام آن لباس را نپذيرفت و فرمود: نمى خواهم ، اين لباس كسى است كه داغ ذلت و خوارى به او زده شده باشد سپس جامه كهنه اى آوردند امام عليه السّلام آن را پاره نمود و در زير جامه هاى خود پوشيد و علت پاره كردن آن لباس اين بود تا آن را از بدن شريف آن جناب بيرون نياورند و چون به درجه شهادت رسيد، آن را از بدن شريفش بيرون آوردند سپس آن حضرت لباسى كه نام آن در ميان عربا معروف به ((سراويل )) است و از جنس ‍ حبره بود، طلب داشت و آن را پاره نمود و بر تن خود پوشيد و علت پاره كردن آن لباس ، اين بود تا آن را از بدن آن جناب بيرون نياوردند ولى وقتى شهيد شد، ((بحربن كعب )) آن جامع را به غارت در ربود و امام عليه السّلام را برهنه از آن لباس رها كرد و از اعجاز آن حضرت اين بود كه دستهاى نحس بحر بن كعب ولدالزنا در فصل تابستان مانند دو چوب ، خشك مى گرديد و در زمستان چنان تر مى بود كه خون و چرك از آنها جارى مى شد و به همين درد مبتلا بود تا اينكه جان به مالك دوزخ سپرد. راوى گويد:
چون حضرت امام در اثر زخمها و جراحات بسيار كه در بدن مباركش وارد گرديده بود ضعف و سستى بر حضرتش مستولى شد و از اثر اصابت تيرهاى بسيار بر بدنش ، مانند خارپشت به نظر مى آمد در اين موقع ، صالح بن و هب مرى (يا مزنى ) بى دين با نيزه بر تهيگاه امام مبين زد كه آن مظلوم از بالاى اسب بر زمين افتاد و بر گونه راست
متن عربى :
وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ مِنْ بابِ الْفُسْطاطِ وَ هِىَ تُنادى : وا اءَخاهُ، وا سَيّداهُ، وا اءَهْلَ بَيْتاهُ، لَيْتَ السَّماءَ اُطْبِقَتْ عَلَى الارْضِ، وَ لَيْتَ الجِبالَ تَدَكْدَكَتْ عَلَى السَّهْلِ.
قالَ: وَصاحَ شِمْرُ بِاءَصْحابِهِ: ما تَنْتَظِرونَ بِالرَّجُلِ.
قالَ: فَحَمَلُوا عَلَيْهِ مِنْ كُلِّ جانِبٍ.
فَضَرَبَهُ زُرْعَةُ بْنُ شَريكٍ عَلى كَتِفِهِ الْيُسرى ، فَضَرَبَ الْحُسَيْنُ ع زُرْعَةَ فَصَرَعَهُ.
وَ ضَرَبَهُ آخَرُ عَلى عاتِقِهِ المُقَدَّسِ بِالسَّيْفِ ضَرْبَةً كَبا ع بِها عَلى وَجْهِهِ، وَ كانَ قَدْ اءَعيى ، فَجَعَلَ يَنُوءُ وَ يَكُبُّ.
فَطَعَنَهُ سِنانُ بْنُ اءَنَسٍ النَّخَعى فى تَرْقُوَتِهِ.
ثُمَّ انْتَزَعَ الرُّمْحَ فَطَعَنَهُ فى بَوانى صَدرِهِ. ثُمَّ رَماهُ سِنانُ اءَيْضا بِسَهْمٍ، فَوَقَعَ السَّهْمُ فى نَحْرِهِ.
ترجمه :
صورت بر روى خاك كربلا قرار گرفت . درباره آن غيرت الله از روى خاك برخاست و جون كوه استوار بايستاد رواى گويد: علياى مكرمه زينب خاتون عليه السّلام در آن حال از خيمه هاى حرم بيرون دويد در حالتى كه ندا مى داد: اى واى برادرم ، واى سيد و سرورم واى اهل بيتم ! اى كاش آسمان بر زمين مى افتاد و كوهها بر روى سطح زمين ريزريز مى گرديد رواى گويد: شمر پليد به آن گمراهان عنيد صيحه كشيد كه در حق اين مرد چه انتظار داريد، چرا كارش را تمام نمى كنيد؟ در اين هنگام يك مرتبه گروه بى دين از هر طف بر امام تشنه جگر، حمله ور گرديدند و او را محاصره نمودند ((زرعت بن شريك )) مشرك ، ضربتى بر شانه مبارك امام عليه السّلام زد و حضرت سيدالشهدا نيز ضربتى بر او زد و او را بر روى زمين انداخت و به جهنم و اصل گرداند. والدلزناى ديگر، ضربت شمشيرى بر دوش مقدس آن حضرت آشنا نمود كه از صدمه شمشير آن زبده سر، حضرت اباعبدالله عليه السّلام آن آسمان وقار، به روى خود كه بر آينه انوار جمال پروردگار بود بر زمين افتاد و در چنين احوال آن مطهر جلال ايزد متعال ، از حال رفته و خسته و ضعيف گرديده بود و گاهى بر مى خاست و زمانى مى نشست ؛ در اين هنگام سنا، بن انس بى دين ، نيزه بر چنبره گردن آن سر فراز ملك يقين ، شهسوار ميدان شهادت و نور چشم حضرت رسالت ، آشنا نمود به همين مقدار اكتفا ننمود، بار ديگر نيزه را بيرون كشيد و بر استخوان هاى سينه اشكه
متن عربى :
فَسَقَطَ ع ، وَ جَلَسَ قاعِدا.
فَنَزَعَ السَّهْمَ مِنْ نَحْرِهِ، وَ قَرَنَ كَفَّيْهِ جَميعا.
وَ كُلَّمَا امْتَلاَ تا مِنْ دِمائِهِ خَضَبَ بِها رَاْ سَهُ وَ لِحْيَتَهُ وَ هُوَ يَقُولُ:
((هَكذا اَ لْقَى اللّه مُخَضَّبا بِدَمى مَغْصُوبا عَلَىَّ حَقَّى ))
فَقالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ - لَعَنَهُ اللّهُ - لِرَجُلٍ عَنْ يَمينِهِ:
إِنْزَلْ وَ يْحَكَ إِلَى الْحُسَيْنِ ع فَأَرِحَهُ.
فَبَدَرَ إِلَيْهِ خَوْلِىُّ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعَى - لَعَنَهُ اللّهُ - فَضَرَبَهُ بِالسّيْفِ فى حَلْقِهِ الشَّريفِ وَ هُوَ يَقُولُ:
وَ اللّهِ إِنّى لاَ جْتَزُّ رَأْسَكَ وَ أَعْلَمُ أَنَّكَ ابْنُ رَسُولِ اللّهِ ص وَ خَيْرُ النّاسِ أَبا وَ أُمّا!!!
ثُمَّ اجْتَزَّ رَاْ سَهُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
وَ فى ذلِكَ يَقُولُ الشّاعِرُ:
ترجمه :
صندوق علوم لدنى بود فرو برد سپس اشقى الاولين و الاخرين ، سنان مشرك لعين ، آن نقطه دايره بلا را نشان تير جفا نمود و آن تير بلا بر گلوى آن زيب سينه و آغوش سيد دو سرا، وارد آمد و از صدمه آن ، گوشواره عرش ‍ رب الارباب بر فرش تراب قرار گفت . باز از غايت غيرت و مردانگى برخاست و بر روى زمين نشست و آن تير را از گلو بيرون كشيد و هر دو دستش را در زير گلوى مبارك مى گرفت و چون پر از خون مى گرديد بر سر و محاسن شريف مى ماليد و مى فرمود: كه به همين حال خدا را ملاقات مى نمايم كه به خون خود آغشته و حق مرا غصب نموده باشند پس عمربن سعد نحس لعين به خبيثى كه در طرف يمين او بود، گفت : واى بر تو! از مركب فرود آى و حسين را راحت كن راوى گويد: خولى بن يزيد اصبحى سرعت نمود كه سر مطهر امام عليه السّلام را از بدن جدا نمايد ولى لرزه بر بدن نحس نجسش افتاد و از آن فعل قبيح اجتناب نمود آنگاه سنان بن انس ‍ نخعى از اسب پياده شد و قصد قتل فرزند رسول و نور ديده زهراى بتول سلام الله عليها - را نمود، شمشير ظلم و جفا بر حلق خامس ال عبا، فرود آورد و به زبان بريده همى گفت : به خدا سوگند كه سر از بدنت جدا مى كنم و حال آنكه مى دانم تويى فرزند رسول الله صلى الله عليه واله و بهترين مردم از جهت پدر و مادر! پس آن شقى نا اميد از رحمت عام يزدانى سر مقدس آن بنده خاص حضرت سبحانى را از بدن شريف جدا نمود.(22) خدا بر ((سنان )) لعنت كنان و آنا فآنا عذابش را مضاعف
متن عربى :
فَأَىُّ رَزِيَّةٍ عَدَلَتْ حُسَيْنا غَداةَ تُبيرُهُ كَفّا سِنانٍ
وَ رَوى أَبُو طاهِرٍ مذحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْبُرْسى فى كِتابِهِ ((مَعَالِمِ الدّينِ))، عَنِ الصّادِقِ ع قالَ:
((لَمّا كانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَيْنِ ع ما كانَ، ضَجَّتِ الْمَلائِكَةُ إِلَى اللّهِ بِالْبُكاءِ وَ قالُوا: يا رَبَّ هذَا الْحُسَيْنُ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكَ
قالَ: فَأَقامَ اللّهُ ظِلَّ الْقائِمِ ع وَ قالَ: بِهذا اءَنْتَقِمُ لِهذا))
وَ رُوِىَ:
أَنَّ سِنانا هذا أَخَذَهُ الْمُخْتارُ فَقَطَعَ أَنامِلَهُ أَنْمَلَةً أَنْمَلَةً ثذمَّ قَطَعَ يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ وَ أَغْلى لَهُ قِدْرا فيها زَيْتُ وَ رَماةُ فيها وَ هُوَ يَضْطَرِبُ.
قاَل الرّاوى :
وَ ارْتَفَعَتْ فِى السَّماءِ فى ذَلِكَ الْوَقْتِ غُبْرَةُ شدَيدَةُ سَوْداءُ مُظْلِمَةُ فيها ريحُ حَمْراءُ لا يُرى فيها عَيْنُ وَ لا أَثرُ، حَتّى ظَنَّ الْقَوْمُ أَنَّ الْعَذابَ قَدْ جاءَهُمْ،
ترجمه :
گردانند. در مصيبت امام مظلومان و سرور شهيدان ، شاعر چنين گفته : ((فاى رزية ...)) يعنى كدام مصيبت است كه با مصيبت امام حسين عليه السّلام برابرى نمايد؛ مصيبت آن هنگام بود كه دست ظلم سنان بى دين سر از بدن مطهر آن حضرت ، جدا نمود ابوطاهر محمدبن حسن برسى در كتاب ((معالم الدين )) ذكر نموده كه حضرت ابى عبدالله جعفر بن محمدالصادق عليه السّلام فرموده آن هنگام كه مصيبت عظماى شهادت حضرت سيدالشهداء عليه السّلام واقع گرديد، ملائكه به درگاه بارى عزوجل سايه حضرت قائم - عجل الله فرجه - را اقامه نمود آن جناب را در حالتى كه ايستاده بود به فرشتگانش نشان داد و فرمود:به اين شخص ‍ انتقام خواهم كشيد از براى اين مقتول ! و در خبر وارد است كه همين سنان لعين را مختار بگرفت و بندبند انگشتانش را بريد و دستها و پاهايش را قطع نمود و ديگى از روغن زيتون براى هلاكت جان آن ملعون ، بجوشانيد و آن پليد را در ميان روغن انداخت و آن شقى در ميان ديگ به اظطراب بود تا به عذاب الهى واصل گرديد. راوى گويد: در آن ساعت كه حضرت سيدالشهداء عليه السّلام به درجه رفيع شهادت نائل آمد، گرد و غبار شديدى كه سياه و تاريك بود به آسمان برخاست و در آن ميان ، باد سرخى وزيدن گرفت كه چشم هيچ كس نمى توانست جايى را ببيند. لشكر
متن عربى :
فَلَبِثُوا كَذلِكَ ساعَةً، ثُمَّ انْجَلَتْ عَنْهُمْ.
وَ رَوى هِلالُ بْنُ نافِعٍ قالَ:
إِنّى لَواقِفُ مَعَ أَصْحابِ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ لَعَنَه اللّهِ إِذْ صَرَخَ صارِخُ:
أَبْشِرْ أَيُّهَا اْلا ميرُ فَهذا شِمْرُ قَدْ قَتَلَ الْحُسَيْنَ ع .
قالَ: فَخَرَجَتْ بَيْنَ الصَّفَّيْنِ، فَوَقَفْتُ عَلَيْهِ، فَإِنَّهُ ع لَيَجُودُ بِنَفْسِهِ، فَوَ اللّهِ ما رَأَيْتُ قَتيلا مُضَمَّخا بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لا أَنْوَرَ وَجْها، وَ لَقَدْ شَغَلَنى نُورُ وَجْهِهِ وَ جَماُل هَيْاءَتِهِ عَنِ الْفِكْرَةِ فى قَتْلِهِ. فَاسْتَسْقى فى ترلْكَ الْحاِل ماءً فَسَمِعْتُ رَجُلا يَقُولُ لَهُ:
وَ اللّه لا تَذوقُ الماءَ حَتى تَرِدَ الحامِيَةَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَميمِها!!
فَقالَ لَهُ الحُسَيْنُ عليه السلام :
يا وَيْلَكَ! اءَنَا لا اءَرِدُ الحامِيَةَ وَ لا اءَشْرَبُ مِنْ حَميمِها، بَلْ اءَردُ عَلى جَدّى رَسُولِ اللّهِ ص وَ اءَسْكُنُ مَعَهُ فى دارِهِ فى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ، وَ اءَشْرَبُ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ، وَ اءَشْكُو اءلَيْهِ ما ارْتَكَبْتُمْ مِنى وَ فَعَلْتُمْ بى )).
ترجمه :
دشمن گمان كرد كه عذاب خدا بر آنان نازل گرديده و ساعتى بر اين حال بودند تا آنكه غبار فرو نشست و اوضاع به حال اول برگشت .
هلال بن نافع روايت كرده كه مى گفت : من با لشكر عمر سعد نحس ايستاده بودم كه شنيدم كسى را كه فرياد مى زند: ايها الامير! تو را بشارت باد كه اينكه شمر بن ذى الجوشن ، حسين را به قتل رسانيد.
هلال گفت : من در ميان دو صف لشكر آمدم و بر بالاى سر آن جناب ايستادم در حالتى كه آن مظلوم مشغول جان دادن بود؛ به خدا سوگند كه هرگز نديده بودم هيچ كشته به خون خويش آغشته را كه در خوشرويى و نورانيت وجه ، بهتر از حسين عليه السّلام باشد و به تحقيق كه نور صورت و جمال هيئت او مرا از تفكر در كيفيت قتل آن جناب باز داشت و در آن حال خواهش جرعه آبى مى نمود، شنيدم كه كافرى بى دين به آن سبط سيدالمرسلين عليه السّلام به زبان بريده اين گونه جسارت نمود كه به خدا آب نخواهى چشيد تا آنكه خود وارد دوزخ گردى و از آب گرم و سوزان جهنم بياشامى ! سپس من به گوش خود شنيدم كه حضرت امام عليه السّلام در جواب او فرمود: واى بر تو باد! من وارد بر دوزخ نمى شوم و از حميم دوزخ نمى آشامم بلكه به خدمت جد بزرگوارم و رسول عالى مقام خواهم رسيد و در خانه بهشتى كه از احمد مختار است با آن بزرگوار در منزلگاه صدق در نزد مليك مقتدر ساكن خواهم بود و از آبهاى بهشت كه خداى عزوجل در كتاب مجيد خود وصف فرمود كه گنديده و ناگوار نمى شود، خواهم آشاميد و به خدمتش
متن عربى :
قالَ: فَغَضِبُوا بِاءَجْمَعِهِمْ، حَتّى كَاءَنَّ اللّهَ لَمْ يَجْعَلْ فى قَلْبِ اءَحَدٍ مِنْهُمْ مِنَ الرَّحْمَةِ شَيْئا، فَاجْتَزُّوا رَاءسَهُ وَ اءِنَّهُ لِيُكَلِّمُهُمْ، فَتَعَجَّبْتُ مِنْ قِلَّةِ رَحْمَتِهِمْ وَ قُلْتُ: وَ اللّهِ لا اءُجامِعُكُمْ عَلى اءَمْرٍ اءَبَدا.
قال :
ثُمَّ اءَقْبَلوا عَلى سَلَبِ الْحُسَيْنِ ع فَاءَخَذَ قَميصَهُ اءسْحاقُ بْنُ حَوْبَةَ الْحَضْرَمى ، فَلَبِسَهُ فَصارَ اءَبْرَص وَامْتَعَطَ شَعْرُهُ.
وَ رُوِىَ:
اءَنَّهُ وُجِدَ فى قَميصِهِ مِاءَةُ وَ بِضْعَ عَشَرَةَ ما بَيْنَ رَمْيَةٍ وَ ضَرْبَةٍ وَ طَعْنَةٍ.
قَالَ الصّادِقُ ع :
وُجِدَ بِالحُسَيْنِ ع ثَلاثُ وَ ثَلاثُونَ طَعْنَةً وَ اءَرْبَعُ وَ ثَلاثُونَ ضَرْبَةً)).
وَاءَخَذَ سَراويلَهُ بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ التَّيْمى - لَعَنَهُ اللّهُ - وَرُوِىَ:
اءَنَّهُ صارَ زَمِنا مُقْعَدا مِنْ رِجْلَيْهِ.
ترجمه :
شكايت مى كنم از آنكه دست خود را به خون من آلوديد و از كردار زشت كه به جا آورديد هلال گفت : آن بدكيشان همگى آن چنان به خشم و طغيان آمدند كه گويا خداى عزوجل در قلب يكى از آن بى دينان رحم فرار نداده است ؛ پس سر مطهر نور ديده حيدر و پاره جگر پيغمبر را از بدن جدا نمودند در حالتى كه با ايشان به تكلم مشغول بود - لعنهم الله و خذلهم الله - پس من از بى رحمى آن گروه به شگفت آمدم و گفتم : به خدا سوگند كه من هرگز در هيچ امرى با شما اتفاق نخواهم نمود راوى گويد: پس از آنكه آن گروه لعين ، سبط سيدالمرسلين عليه السّلام را به تيغ ظلم مقتول كردند و سر از بدن مطهر آن جناب جدا نمودند، لشكر شقاوت آثار و آن جماعت قساوت كردار روى آوردند براى غارت لباسها و السلحه امام مظلومان و سرور شهيدان ، پيراهن آن يوسف زندان محنت و ابتلاء را اسحاق بن حويه حضرمى پرجفا، ربود و آن را به قامت نارساى نحس خود پوشانيد و از اعجاز آن شهيد راه بى نياز، بدن نحس آن روسياه به مرض برص سفيد مبتلا شد، به قسمى كه جميع موهاى بدن آن بدبخت پليد فرو ريخت و در روايت است كه دو پيراهن آن عزيز مصر شهادت ، جاى زياده از يك صد و ده جراحت از زخم تير و نيزه و شمشير، يافتند امام جعفر صادق عليه السّلام فرمود: در جسد مطهر آن سرور جاى سى و سه طعنه نيزه و سى چهار ضربت شمشير يافتند.
بحربن كعب تميمى بد نهاد، شلوار حضرت را به غارت برد و هم
متن عربى :
وَاءَخَذَ عِمامَتَهُ اءَخْنَسُ بْنُ مُرْثَدِ بْنِ عَلْقَمَةَ الْحَضْرَمى فَاعْتَمَّ بِها فَصارَ مَعْتذوها.
وَ اءَخَذَ نَعْلَيْهِ الاسْوَدُ بْنُ خالِدٍ.
وَ اءَخَذَ خاتَمَهُ بَجْدَلُ بْنُ سَليمٍ الْكَلْبى ، فَقَطَعَ اءِصْبَعَهُ ع مَعَ الْخاتَمِ.
وَ هَذا اءَخَذَهُ الْمُخْتارُ فَقَطَعَ يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ وَ تَرَكَهُ يَتَشَحَّطُ فى دَمِهِ حِتى هَلَكَ.
وَ اءَخَذَ قَطيفَةً لَهُ ع كانَتْ مِنْ خَزٍّ قَيْسُ بْنُ الاشْعَثِ.
وَ اءَخَذَ دِرْعَهُ البَتْراءُ، عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فَلَمّا قُتِلَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ وَهَبَهَا الْمُخْتارُ لابى عُمْرَةَ قاتِلِهِ.
وَ اءَخَذَ سَيْفَهُ جُميعُ بْنُ الخَلِقِ الاودى .
وَ قيلَ: رَجُلُ مِنْ بَنى تَميمٍ يُقالُ لَهُ الاءَسْوَدُ بْنُ حَنْظَلَةَ.
وَ فى رِوايَةِ ابْنِ سَعْدٍ اءَنَّهُ:
اءخذ سَيْفَهُ الْفَلافِسُ النَّهْشَلى .
ترجمه :
در روايت است كه آن كافر شرير از معجزه فرزند بشير و نذير، پاهاى نحسش ‍ فلج شد و خود نيز زمين گير گرديد عمامه آن سرور را كه رشك خورشيد انور بود ملعونى كه او را اخنس بن مرثد بن علقمه حضرمى ابتر مى گفتند از سر آن سرفراز منصب شهادت و فرزند ساقى كوثر برداشت و بعضى گفتند كه جابربن يزيد اودى ، عمامه امام را در بود و آن را بر سر خود پيچيد و از اثر ضياى آن عمامه مهر آسا، خفاش عقل و هوشش به ظلمتگاه عدم فرار نمود و آن ملعون ديوانه شد، نعلين بيضاى آن كليم طور سعادت را اسود بن خالد مردود بدتر از فرعون و نمرود، از پاى حضرت بربود. انگشتر سليمان ملك شهادت را به جدل بن سليم كلبى بيرون آورد و آن ظالم يهودى ، انگشت مبارك حضرت را - كه مدار عوالم امكان منوط به اشاره اراده حضرتش بود - با انگشتر قطع نمود! مختاربن ابى عبيده ، همين لعين را گرفته و دستها و پاهاى نحسش را بريد و آن سگ پليد در خون خود مى غلطيد تا روح جبينش تسليم مالك دوزخ شده هلاك گرديد - لعنه الله - قطيفه از خز كه با آن پرده دار حريم اسرار لدنى بود، قيس بن اشعث ظالم جحود ربود. زره آن شير بيشه شجاعت را كه موسوم به ((بتراء)) بد، عمر سعد ابتر ببرد و چون آن سگ بدكردار به انتقام خون فرزند احمد مختار مقتول مختار گرديد، همان زره را به ((ابى عمره )) قاتل آن لعين ، بخشيد. شمشير آن يكه تاز ميدان شفاعت را، ((جميع بن خلق اودى )) شقاوت انباز، باز نمود و بعضى گفته اند كه
متن عربى :
وَ زادَ مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيّا: اءَنَّهُ وَقَعَ بَعْدَ ذلِكَ اِلى بِنْتِ حَبيبٍ بْنِ بُدَيْلُ.
وَ هذَا السَّيْفُ المَنْهُوبُ لَيْسَ بِذِى الْفقارِ، فَانَّ ذلِكَ كانَ مَذْخورا وَ مَصُونا مَعَ اءَمْثالِهِ مِنْ ذَخائِرِ النُبُوَّةِ وَ الامامَةِ، وَ قَدْ نَقَلَ الرُّواةُ تَصديقَ ما قُلْناهُ وَ صُورَةَ ما حَكَيْناهُ.
قَالَ الرّاوى : وَ جاءَتْ جارِيَةُ مِنْ ناحِيَةِ خِيَمِ الْحُسَيْنِ ع .
فَقَالَ لَها رَجُلُ: يا اءَمَةَ اللّهِ اِنَّ سَيِّدَكَ قُتِلَ.
قالَتِ الْجارِيَةُ: فَاءَسْرَعْتُ الى سَيِّداتى وَ انا اَصيحُ، فَقُمْنَ فى وَجْهى وَ صِحْنَ.
قالَ: وَ تَسابَقَ الْقَوْمُ عَلى نَهْبِ بُيُوتِ آلِ الرَّسُولِ وَ قُرَّةِ عَيْنِ الْبَتُولِ، حَتى جَعَلُوا يَنْتَزِعُونَ مِلْحَفَةَ الْمَرْاءَةِ عَنْ ظَهْرِها، وَ خَرَجَ بَناتُ رَسُولِ اللّهِ ص وَ حَريمِهِ يَتَساعَدْنَ عَلَى الْبُكاءِ وَ يَنْدُبْنَ لِفِراقِ الحُماةِ وَالاحِبّاءِ.
فَرَوى حُمَيْدُ بْنُ مُسْلِمٍ قالَ: رَاءَيْتُ امْرَاءَةً مِنْ بَنى
ترجمه :
مردى از بنى تميم كه نام آن روسياه ((اسودبن حنظله )) دين تباه بود شمشير را از ميان فرزند صاحب ذوالفقار باز نمود و به روايت ابن بى سعد، شمشير را ((فلافس نهشلى )) برداشت و محمد بن زكريا گفته كه عاقبت آن شمشير به دختر حبيب بن بديل رسيد. البته شايان ذكر است كه آن شمشيرى كه از جناب سيدالشهداء - عليه الاف التحية والثناء - در كربلا به غارت رفت سواى ذوالفقار حيدر كرار است ؛ زيرا ذوالفقار با ساير ذخاير و ودايع نبوت و امامت در خدمت امام زمان عليه السّلام مصون و محفوظ است و تصديق اين مدعا و صورت ما حكيناه را راويان اخبار و آثار بيان نموده اند.
راوى گويد: كنيزكى از ناحيه خيمه هاى حرم محترم امام حسين عليه السّلام بيرون آمد. مردى به او رسيد گفت : يا امة الله ! اقايت كشته شد! آن كنيزك گفت : من صيحه زنان به سرعت نزد خانم خود رفتم و اين خبر وحشتناك را به ايشان دادم پس همه زنان برخاستند و در مقابل من آغاز ناله و فرياد بر آوردند.
راوى گويد: لشكر اشقيا، مسارعت در غارت اموال ال رسول و قرت العين بتول نمودند و كار غارت به جايى رسيد كه از سر زنها، چادر مى ربودند دختران آل رسول و حريم آن جناب به اتفاق هم به گريه و ناله مشغول شدند و گريه در فراق كسان و احبا و دوستان خود مى نمودند حميد بن مسلم گويد: ديدم زنى از قبيله بكربن وائل كه با همسر خود در ميان اصحاب عمر سعد لعين بود، وقتى ديد كه
متن عربى :
بَكْرٍ بْنِ وائِلِ كانَتْ مَعَ زَوْجِها فى اءَصْحابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ.
فَلَمّا رَاءَتِ الْقَوْمَ قَدِ اقْتَحَمُوا عَلى نِسَاءِ الْحُسَيْنِ ع فى فُسْطاطِهِنَّ وَ هُمْ يَسْلُبُونَهُنَّ، اءَخَذَتْ سَيْفا وَ اءَقْبَلَتْ نَحْوَ الفُسْطاطِ وَ قالَتْ:
يا آلَ بَكْرٍ بْنِ وائِلٍ اءَتُسْلَبُ بَناتُ رَسُولِ اللّهِ؟!
لا حُكْمَ الا للّهِ، يا لَثاراتِ رَسُولِ اللّهِ، فَاءَخَذَها زَوْجَها فَرَدَّها الى رَحْلِهِ.
قَالَ الرّاوى :
ثم اءُخْرَجوا النِّساءَ مِنَ الخَيْمَةِ وَاءشْعَلُوا فِيهَا النّارَ، فَخَرَجْنَ حَواسِرَ مُسْلَباتٍ حافياتٍ باكياتٍ يَمْشينَ سَبايا فى اءَسْرِ الذِّلَّةِ.
وَ قُلْنَ:
بِحَقِ اللّهِ الا ما مَرَرْتُمْ بِنا عَلى مَصْرَعِ الحُسَيْنِ، فَلَمّا نَظَرَ النِّسْوَةُ اِلى الْقَتْلى صِحْنَ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ.
قالَ: فَوَ اللّهِ لا اءَنْسى زَيْنَبَ ابْنَةَ عَلِيٍّ وَ هِىَ تَنْدُبُ الْحُسَيْنَ ع وَ تُنادي بِصَوْتٍ حَزينٍ وَ قَلْبٍ كَئيبٍ:
ترجمه :
لشكريان بر سر زنان و حرم حسين عليه السّلام هجوم آورده اند و در خيمه ها داخل شده اند و به غارت اهل بيت مشغولند، شمشيرى برداشته و به جانب خيمه ها شتافت و فرياد استغاثه بر آورد كه اى آل بكربن وائل ! آيا سزاوار است كه دختران رسول صلى الله عليه و اله را برهنه نمايند!؟ غيرت شما كجاست ؟! ((لا حكم الا الله ، يالثارات رسول الله ))!!
شوهر اين زن او را گرفته و به خيمه اش برگردانيد.
راوى گويد: پس از غارت خيمه ها طاهرات ، آن گروه شقاوت سمات ، زنان آل طاها را از خيمه ها بيرون نمودند و آتش ظلم و عدوان بر آن خيمه ها كه مهد امان و پناهگاه عالميان بود، بر افروختند و زنان با سر و پاى برهنه و غارت زده گريه كنان بيرون آمدند و در حالى كه با خوارى به اسارت گرفته شده بودند مى گفتند: شما را به خدا قسم مى دهيم كه ما را بر قتلگاه حسين عليه السّلام بگذرانيد، دشمنان نيز اين تقاضا را قبول كردند و چون چشم زنان به آن شهيدان افتاد، فرياد صيحه بر آوردند و سيلى به صورت خود زدند راوى گويد: به خدا سوگند كه فراموش نمى كنم كه عليا مكرمه زينب خاتون عليه السّلام دختر على مرتضى را كه بر حسين عليه السّلام ندبه مى نمود و به آواز حزين و قلبى غمگين صدا مى زد: اى خواجه كائنات كه پيوسته هد آيه ها و تحفه ها با درود نامحدود فرشتگان آسمان تقديم سده جلالت مى گردد، اينك اين حسين است كه به خون خود آغشته شده و اعضايش قطعه قطعه گرديده است و اينها دختران تو هستند كه اسير شده اند از اين ظلم
متن عربى :
وامُحَمَّداهُ، صَلّى عَلَيْكَ مَلائِكَةُ السَّماءِ. هذا حُسَيْنُ بِالْعَراءِ، مُرَمَّلُ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الاعْضاءِ، واثَكْلاهُ، وَ بَناتُكَ سَبايا، الَى اللّهِ الْمُشْتَكى وَ الى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفزى وَ اِلى عَليٍّ المُرْتَضى وَ اِلى فاطِمَةَ الزَّهراءِ، و الى حَمزَةَ سَيِّدِ الشُّهَداء. وامُحَمَّداهُ، وَ هذا حُسَيْنُ بِالعَراءِ، تَسْفى عَلَيْهِ رِيحُ الصَّباءِ، قَتيلُ اءَولادِ الْبَغايا. واحُزْناهُ، واكَرْباهُ عَلَيْكَ يا اءبا عَبْدِ اللّهِ، اءَلْيَوْمَ ماتَ جَدّى رَسُولُ اللّه .
يا اءَصْحابَ مُحَمَّدٍ، هولاءِ ذُرِّيَّةُ الْمُصْطفى يُساقُونَ سَوْقَ السَّبايا. وَ فى بعْضِ الرَّواياتِ: وامُحَمَّداهُ، بَناتُكَ سَبايا، وَ ذُرّيَّتُكَ مُقَتَّلَةُ تَسْفى عَلَيْهِمْ ريحُ الصَّباءِ، وَ هَذا حُسَيْنُ مَحْزُوزُ الرَّاءسِ مِنَ الْقَفا، مَسْلُوبُ العِمامَةِ وَالرَّداءِ. بِاءبى مَنْ اءَضْحى عَسْكَرُهُ فى يَوْمِ الاثْنَيْنِ نَهْبَا. بِاءبى مَنْ فُسْطاطُهُ مُقَطَّعُ العُرى .
بِاءبى مَنْ لا غائِبُ فَيُرْتَجى ، وَ لا جَريحُ فَيُداوى .
بِاءبى مَنْ نَفْسى لَهُ الفِداءُ.
بِاءبِى الْمَهْمُومُ حَتّى قَضى .
بِاءبى الْعَطشانُ حَتى مَضى .
ترجمه :
و ستم ها به خداوند و به خدمت محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا و حمزه سيدالشهداء عليه السّلام شكايت مى برم ، يا محمد! اين حسين است كه در گوشه بيابان افتاده و باد صبا بر او مى گذرد و او به دست زنازادگان كشته شده است اى بسا حزن و اندوه من ! امروز احساس مى كنم كه جد بزرگوارم احمد مختار از دنيا رحلت نمود!
كجاييد اى اصحاب محمد صلى الله عليه و اله !؟ اينك اين بى كسان ، ذريه مصطفى را به اسيرى مى برند و در روايت ديگر وارد شده است كه مى گفت : يا محمد!
اينك دختران تو اسير و ذريه تو كشته شده اند و باد صبا بر اجساد ايشان مى وزد و اينك حسين سر از قفا جدا گرديده عمامه و ردايش را از سر دوشش كشيده اند.
پدرم فداى آن حسين كه در روز دوشنبه لشكرش به تاراج رفت .
شايد اين كلمه اشاره باشد به روز سقيفه بنى ساعده .
پدرم به فداى آن حسين كه طناب خيمه هاى حرمش را بريدند.
پدرم به فداى آن حسين كه به سفر نرفته تا اميد بازگشتش را داشته باشم و زخم بدنش طورى نيست كه مداوا توانم نمود جانم به فدايش كه با بار غم و اندوه از دنيا رفت .
پدرم به فداى او كه با لب تشنه از دار دنيا رفت . پدرم به فداى او كه جدش ‍ محمد مصطفى است .
متن عربى :
بِاءَبى مَنْ شَيْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدَّماءِ، بِاءبى مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ الهِ السَّماءِ، بِاءَبى مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِيِّ الْهُدى ، بِاءَبي مُحَمَّدُ الْمُصطَفى ، بِاءبي عَلِيُّ الْمُرْتَضى ، بِاءَبي خَديجَةُ الْكُبْرى ، بِاءبى فَاطِمَةُ الزَّهراءِ سَيِّدَةُ النِّساءِ، بِاءَبى مَنْ رُدَّتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ حَتّى صَلّى .
قَالَ الرّاوى : فَاءبْكَتْ وَ اللّهِ كُلَّ عَدُوٍّ وَ صَديقٍ! ثُمَّ اءَنَّ سُكَيْنَةَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ الْحُسَيْنِ ع ، فَاجْتَمَعَ عِدَّةُ مِنَ الاعْرابِ حَتّى جَرُّوها عَنْهُ.
قَالَ الرّاوى : ثُمَّ نادى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فى اءصْحابِهِ: مَنْ يَنْتَدِبُ لِلْحُسَيْنِ فَيُوَطِّى الْخَيْلَ ظَهْرَهُ؟ فَانْتَدَبَ مِنْهُمْ عَشَرَةُ وَ هُمْ اسْحاقُ بْنُ حَوْبَةَ الَّذى سَلَبَ الْحُسَيْنِ ع قَميصَهُ، وَاءَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدٍ، وَ حَكيمُ بْنُ طُفَيْلٍ السَّنْبِسى ، وَ عُمَرُ بْنُ صُبَيْحٍ الصَّيْداوى ، وَ رَجاءُ بْنُ مُنْقِذٍ الْعَبْدى ، وَ سالِمُ بْنُ خَثْيَمَةَ الْجُعْفى ، وَ واحِظُ بْنُ ناعِمٍ، وَ هانى بْنُ شَبَثِ الْحَضْرَمى ، وَ اءُسَيْدُ بْنُ مالِكٍ لَعَنَهُمُ اللّهُ، فَدَاسُوا الْحُسَيْنَ ع بِحَوافِرِ خَيْلِهمْ حَتّى رَضُّوا ظَهْرَهُ وَ صَدْرَهُ.
ترجمه :
پدرم به فداى او كه فرزند زاده رسول الله آسمانهاست .
پدرم به فداى او كه سبط نبى هدى است جانم به فداى محمد مصطفى و خديجه كبرى و على مرتضى و فاطمه زهراء سيده زنان . جانم به فداى آن كس كه آفتاب بر او از مغرب بازگشت و طلوع ديگر نمود تا او نماز گزارد.
راوى گفت : به خدا سوگند! زينب كبرى عليه السّلام با اين سخنان سوزناك دوست و دشمن را بگرياند سپس سكينه خاتون ، جنازه پدر خود حسين عليه السّلام را در آغوش كشيد، پس گروهى از اعراب جمع شدند و آن مظلومه را از روى نعش پدر جدا نمودند.
راوى گويد: پس از شهادت امام مبين ، عمر سعد لعين در ميان اصحاب و ياران بى دين خود ندا در داد: كيست كه اجابت كند دعوت امير خود ابن زياد را درباره حسين به جا آورد و بر بدن او بتازد؟ پس ده نفر ولدالزنا اجابت آن لعين را نمودند و نامهاى نحس آن ملعونها عبارت است از: اسحاق بن حويه بى دين و او همان ملعون بود كه پيراهن از بدن شريف امام عليه السّلام ، بيرون آورد؛ اخنس بن مرثد بدائين ؛ حكيم بن طفيل سنبسى لعين ؛ عمرو بن صبيح صيداوى كافر؛ رجاء بن منفذ عبدى ؛ سالم بن خثيمه جعفى پليد؛ واحظ بن ناعم شقى ، صالح بن وهب جعفى جفاگر، هانى بن شبث حضر مى عنيد و اسيد بن مالك هالك - لعنهم الله اجمعين - پس آن لعينان ، سينه و پشت فرزند رسول را به سم اسبها خود پايمال كردند و در هم شكستند.
متن عربى :
قَالَ الرّاوى : وَ جاءَ هولاءِ الْعَشَرَةِ حَتّى وَقَفُوا عَلَى ابْنِ زِيادٍ فَقالَ اءُسَيْدُ بْنُ مالِكٍ اءَحَدُ الْعَشَرَةِ:

نَحْنُ رَضَضْنا الصَّدْرَ بَعْدَ الظَّهْرِ

 

بِكُلِّ يَعْبوبٍ شَديدٍ الاسْرِ

فَقَالَ ابْنَ زِيادٍ مَنْ اءَنْتُمْ؟
قالُوا: نَحْنُ الَّذينَ وَطِئنا بِخُيُولِنا ظَهْرَ الْحُسَيْنَ حَتّى طَحَنّا حَناجِرَ صَدْرِهِ.
قالَ: فَاءَمَرَ لَهُمْ بِجائِزَةٍ يَسيرَةٍ.
قالَ: اءبُو عُمَرُ الزّاهِدُ: فَنَظَرْنا الى هولاءِ الْعَشَرَةِ، فَوَجَدْناهُمْ جَميعا اءوْلادَ زِنا.
وَ هولاءِ اءَخَذَهُمُ الْمُخْتارُ، فَشَدَّ اءَيْديَهُمْ وَ اءَرْجُلَهُمْ بِسُكَكِ الْحَديدِ، وَ اءوْطاء الْخَيْلَ ظُهُورَهُمْ حَتّى هَلَكُوا.
وَ رَوى ابْنُ رَباحٍ قالَ: لَقيتُ رَجُلا مَكْفوفا قَدْ شَهِدَ قَتْلَ الْحُسَيْنِ ع .
فَسُئِلَ عَنْ ذِهابِ بَصَرِهِ؟
فَقال : كُنْتُ شَهِدْتُ قَتْلَهُ عاشِرَ عَشَرَةٍ، غَيْرَ اءَنّى
ترجمه :
راوى گويد: ده نفرى كه جرات نموده و اسب بر بدن مطهر نور چشم حيدر تاختند به نزد ابن زياد بدنهاد آمدند و در بارگاه آن لعين ايستادند يكى از آن روسياهان كه نام نحسش اسيد بن مالك بود اين بيت را بخواند: ((نحن رضضنا...))؛ يعنى ماييم آن ده نفر كه اول پشت حسين و سپس سينه اش را به وسيله اسبهاى تيزرو، بلند قامت و قوى هيكل ، در هم شكستيم و خرد ساختيم ابن زياد پرسيد: شما چه كسانيد؟ گفتند: ماييم آن كسانى كه اسبها را بر بدن حين تاختيم و او را پايمال مركبهاى خود نموديم به حدى كه استخوانهاى سينه اش را نرم و خرد كرديم راوى گويد: عبيدالله بن زياد حكم نمود كه جايزه اى ناچيز به آنها دادند از ابو عمرو زاهد مروى است كه گفت : آن ده نفر ملعون را چون نيك نظر نموديم همه آنها را حرام زاده يافتيم و وقتى مختار اين ده نفر را دستگير نمود، امر كرد تا دست و پاى آنها را با ميخهاى آهنين به زمين فروبستند و اسبها را بر پشت نحس آنها تاختند تا جان به مالك دوزخ سپردند.
از ابن رباح روايت است كه گفت : مرد كورى را ديدم كه در روز شهادت حضرت سيد الشهداء عليه السّلام در لشكر ابن زياد حضور داشت ، از او سؤ ال مى كردند از سبب نابينا شدنش ، او در جواب گفت : من با نه نفر ديگر از لشكريان در روز عاشورا در كربلا حاضر بودم جز آنكه من ته شمشير زدم نه تير انداختم و چون آن حضرت به شهادت رسيد من به سوى خانه خود برگشتم و نماز عشا را به جاى
متن عربى :
لَمْ اءَطْعَنْ وَ لَمْ اءضْرِبْ وَ لَمْ اءَرْمِ، فَلَمّا قُتِلَ رَجَعْتُ اِلى مَنْزِلى وَ صَلَّيْتُ الْعِشَاءَ الاخِرَةَ وَ نُمْتُ.
فَاءتانى آتٍ فى مَنامى ، فَقالَ: اءَجِبْ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله !
فَقُلْتُ: ما لى وَلَهُ؟
فَاءَخَذَ بِتَلابيبى وَ جَرَّنى الَيْهِ، فَاءذَا النَّبى ص جالِسُ فى صَحْراءَ، حاسِرُ عَنْ ذِراعَيْهِ، آخِذُ بِحَرْبَةٍ، وَ مَلَكُ قائِمُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ فى يَدِهِ سَيْفُ مِنْ نارٍ فَقَتَلَ اءَصْحابِىَ التَّسْعَةَ، فَلَمّا ضَرَبَ ضَرْبَةً الْتَهَبَتْ اءنْفُسُهُمْ نارا.
فَدَنَوْتُ مِنْهُ وَ جَثَوْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ قُلْتُ: اءَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّهِ، فَلَمْ يَرُدَّ عَلَىّ، وَ مَكَثَ طَويلا.
ثُمَّ رَفَعَ رَأْسهُ وَ قالَ: يا عَدُوُّ اللّهِ إِنْتَهَكْتَ حُرْمَتى وَ قَتَلْتَ عِتْرَتى وَ لَمْ تَرْعِ حَقْى وَ فَعَلْتَ ما فَعَلْتَ.
فَقُلْتَ: يا رَسُولَ اللّهِ، وَ اللّهِ ما ضَرَبْتُ بِسَيْفٍ، وَ لا طَعَنْتُ. بِرُمْحٍ وَ لا رَمَيْتُ بِسَهْمٍ.
ترجمه :
آوردم و به خواب رفتم پس در عالم رويا شخصى به نزد من آمد و به من گفت :
رسول خدا عليه السّلام تو را طلب نموده ، به نزد پيامبر بيا.
گفتم : مرا با رسول چه كار است !؟
پس آن شخص گريبان مرا گرفت و كشان كشان تا به خدمت پيامبر آورد.
پس آن جناب را ديدم در صحرايى نشسته و آستين هاى خود را تا مرفق بالا زده و حربه اى در دست دارد و فرشته اى در پيش روى آن حضرت صلى الله عليه واله ايستاده و شمشيرى از آتش در دست دارد و آن نه نفر ديگر هم حاضر بودند.
آن فرشته آن نه نفر را به اين كيفيت به قتل رسانيد كه هر يك را ضربتى كه مى زد شعله آتش او را فرو مى گرفت و به درك مى رفت .
پس من نزديك خدمت شدم و در حضور آن جناب به دو زانو نشستم و گفتم : ((السلام عليك يا رسول الله ))!
آن حضرتت جواب سلام مرا نفرمود.
مدتى دراز سر مبارك را به زير افكند سپس سرش را بلا نمود و فرمود: اى دشمن خدا! حرمت مرا شكستى و عترت مرا به قتل رسانيدى و رعايت حق را ننمودى و كردى آنچه كردى !!!
پس من گفتم : يا رسول الله ! به خدا سوگند كه من نه شمشير زدم و نه نيزه به كار بردم و نه تير انداختم .
متن عربى :
فَقالَ: صَدَقْتَ، وَ لكِنِّ كَثَّرتَ السَّوادَ، اءُدْنُ مِنّى فَدَنَوْتُ مِنْهُ، فَإِذا طَشْتُ مَمّلُوُّ دَما.
فَقالَ لى : هذا دَمُ وَلَدِى الْحُسَيْنِ ع ، فَكَحَلَنى مِنْ ذلِكَ الدَّمِ، فَانْتَبَهْتُ حَتَّى السّاعَةَ لا اءُبْصِرُ شَيْئا.
وَ رُوِىَ عَنِ الصّادِقِ ع ، يَرْفَعُهُ اِلَى النَّبِىِّ ص اءَنَّهُ قالَ:
((اِذا كازن يَوْمَ الْقِيامَةِ نُصِبَ لِفاطِمَةَ ع قُبَّةُ مِنْ نُورٍ، وَ يَقْبَلُ الْحُسَيْنُ ع وَ رَأْسَهُ فى يَدِهِ.
فَاِذا رَأَتْهُ شَهَقَتْ شَهْقَةً لا يَبْقى فى الْجَمْعِ مَلَكُ مُقَرَّبُ وَ لا نَبِىُّ مُرْسَلُ اِلاّ بَكى لَها.
فَيُمَثِّلُهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَها فى أَحْسَنِ صُورَةٍ(23) وَ هُوَ يُخاصِمُ قَتَلَتَهُ بِلا رَاءسٍ.
فَيَجْمَعُ اللّهِ لى قَتَلَتَهُ وَ الْمُجَهِّزينَ عَلَيْهِ وَ مَنْ شَرَكَ فى دَمِهِ، فَأَقتُلُهُمْ حَتّى آتِىَعَلى آخِرِهِمْ
ثُمَّ يُنْشَرُونَ فَيَقْتُلُهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنينَ ص .
ثُمَّ يُنْشَرُونَ فَيَقْتُلُهُمْ الْحَسَنُ ع
ترجمه :
رسول خدا فرمود: راست مى گويى و لكن سياهى لشكر بودى و بر تعداد آنها افزودى آنگاه فرمود: به نزديك من بيا و چون نزديك شدم در خدمتش ‍ طشتى پر از خون ديدم ، پس حضرت فرمود: اين خون فرزندم حسين است و سپس از آن خون مانند سرمه در چشمانم كشيد و وقتى از خواب بيدار گشتم ، ديدم ديگر چشمم جايى را نمى بيند از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه مرفوعا از رسول خدا صلى الله عليه واله روايت نموده كه چون روز قيامت شود از براى فاطمه زهرا قبه اى از نور نصب مى نمايند و حسين عليه السّلام به محشر مى آيد در حالتى كه سر خود را بر روى دست گرفته و سر بر بدن ندارد و چون فاطمه عليه السّلام او را به اين شكل ببيند يك نعره مى زند كه هيچ فرشته مقرب و نه پيغمبر مرسل نمى ماند مگر آنكه همى به گريه مى افتند.
سپس خداى عزوجل ، حسين عليه السّلام را به بهترين صورتها از براى فاطمه زهرا عليه السّلام مثل مى نمايد و در آن حال ، حسين عليه السّلام در حالى كه سر بر بدن ندارد به قاتلان خود مخاصمه مى كند سپس خداوند، كشندگان او را و آنانكه سر از بدن اطهرش جدا نمودند و يا به نحوى در ريختن خون آن مظلوم شركت داشته اند در مكانى جمع مى كند و من همه آنان را به قتل مى رسانم .
سپس خداى عزوجل آنان را زنده مى كند باز جناب امير مؤ منان عليه السّلام همه ايشان را مقتول مى نمايد؛ باز زنده مى شوند و امام حسن عليه السّلام آن اَشقْيا را به قتل مى رساند و باز خدا ايشان را زنده مى كند پس امام
متن عربى :
ثُمَّ يُنْشَرُونَ فَيَقْتُلُهُمُ الْحُسَيْنُ ع
ثُمَّ يُنْشَرُونَ فَلا يَبْقى مِنْ ذُرِّيَّتِنا اءَحَدُ اءلاّ قَتَلَهُمْ. فَعِنْدَ ذلِكَ يَكْشَفُ الْغَيْظُ وَ يُنْسَى الْحُزْنُ)).
ثُمَّ قَاَل الصّادِقُ ع :
((رَحِمَ اللّهُ شيعَتَنا شيعَتَنا، هُمْ وَ اللّهِ الْمُؤْمِنُونَ وَ هُمْ الْمُشارِكُونَ لَنا فِى الْمُصيبَةِ بِطِوُلِ الْحُزْنِ وَ الْحَسْرَةِ))
وَ عِنَ النَّبِىِّ ص أَنَّهُ قالَ:
((اذا كانَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَاءْتى فاطِمَةُ ع فى لُمَّةٍ مِنْ نِسائِها.
فَيُقالُ لَها: اءُدْخُلِى الْجَنَّةَ.
فَتَقُولُ: لا اءُدْخُلُ حَتّى اءَعْلَمَ ما صَنَعَ بِوَلَدى مِنْ بَعْدى .
فَيُقالُ: لَها اءُنْظُرى فى قَلْبِ الْقِيامَةِ، فَتَنْظُرُ اِلَى الْحُسَيْنِ ع قائِما لَيْسَ عَلَيْهِ رَاءْس ، فَتَصْرخُ صَرْخَةً فَاءَصْرَخُ لِصِراخِها وَ تَصْرَخُ الْمَلائِكَةُ لِصِراخِها)).
وَ فى رِوايَةٍ اءخرى : (( وَ تُنادى وا وَلَداهُ، واثَمَرَةَ فُؤ اداهُ)).
ترجمه :
حسين عليه السّلام آنان را به قتل مى آورد و باز زنده مى گردند پس احدى از ذريه ما باقى نمى ماند مگر آنكه هر كدام يك مرتبه آنها را به قتل مى رساند در اين هنگام غيظ و خشم ما فرو مى نشيند و اندوه و مصيبت حضرت سيدالشهداء عليه السّلام از خاطرها رفته و به فراموشى سپرده مى شود(24)
پس از آن ، امام جعفر عليه السّلام فرمود: خدا رحمت كند شيعيان ما را، به خدا سوگند كه ايشان مؤ منان بر حق اند به خدا قسم ! آنها به واسطه درازى حزن و اندوه و حسرتشان ، در مصيبت با ما شريكند و از رسول خدا عليه السّلام مروى است كه فرمود: چون قيامت شود فاطمه زهرا عليه السّلام در حالى كه زنان اطرافش را گرفته اند، مى آيد، پس به او گفته مى شود داخل بهشت شو! فاطمه عليه السّلام مى گويد: من داخل بهشت نمى شوم تا آنكه بدانم بعد از رحلت من از دنيا، با فرزندم حسين عليه السّلام چگونه رفتار كرده اند.
پس به او گفته مى شود: ((انظرى فى قلب القيامة ))؛ يعنى به وسط صحراى محشر نظر نما! چون نظر نمايد حسين عليه السّلام را مى بيند ايستاده و سر در بدن ندارد.
در اين هنگام فرياد بر مى آورد و من نيز از فرياد او به فرياد مى آيم و فرشتگان هم به فرياد مى افتند.
و در روايت ديگر چنين وارد شده كه فاطمه زهرا عليه السّلام نداى ((واولداه ، واثمرة فواداه )) بر مى آورد.
متن عربى :
قالَ: ((فَيَغْضَبُ اللّهُ عَزّ وَ جَلَّ لَها عِنْدَ ذلِكَ، فَيَاءْمُرُ نارا يُقالُ لَها هَبْهَبْ قَدْ اءوْقَدَ عَلَيْها اءَلْفَ عامٍ حَتْى اسْوَدَّتْ، لا يَدْخُلُها رَوْحُ اءَبَدا وَ لا يَخْرُجُ مِنْها غَمُّ اءَبَدا.
فَيُقالُ لَها: الْتَقَطَى قَتَلَهَ الْحُسَيْنِ ع ، فَتَلْتَقِطُهُمْ، فَاذا صارُوا فى حَوْصِلَتِها صَهَلَتْ وَ صَهَلُوا بِها وَ شَهَقَتْ وَ شَهَقُوا بِها وَ زَفَرَتْ وَ زَفَرُوا بِها.
فَيَنْطِقُونَ بِاءلْسِنَةٍ ذَلِقَةٍ ناطِقَةٍ: يا رَبِّ بِمَ اءَوْجَبْتَ لَنَا النّارَ قَبْلَ عَبَدَةِ الاْ وْثانِ؟
فَيَاءْتيهِمُ الْجَوابُ عَنِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: لَيْسَ مَنْ عَلِمَ كَمَنْ لا يَعْلَمُ)).
رَوى هَذِهِ الْحَديثَيْنِ ابْنُ بابَوَيْهِ فى كِتابِ ((عِقابِ الاْ عْمالِ)).
وَ رَاءَيْتُ فِى الْمُجَلَّدِ الثَّلاثينَ مِنْ ((تَذْييلِ شَيْخِ الْمُحَدَّثينَ بِبَغْدادَ مُحَمَّدِ بْنِ الْنَّجارِ فى تَرْجمَةِ فاطِمَةَ بِنْتِ اءَبِى الْعَبَّاسِ الاْ زدى بِاسْنادِهِ عَنْ طَلْحَةَ قال : سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ ص يقول : اِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرانَ سَئَلَ رَبَّهُ قالَ: يا رَبَّ! اِنَّ اءَخى هارُونَ ماتَ فَاغْفِرْ لَهُ

ترجمه :
در آن هنگام خداى عزوجل از براى داد خواهى فاطمه عليه السّلام ، به غضب مى آيد، پس امر مى كند آتشى را كه نام او
((هب هب )) است و هزار سال افروخته شده تا آنكه به غايت سياه گرديده كه هرگز نسيم روحى در آن داخل نمى گردد و هيچ غم و اندوهى از درون آن خارج نمى شود پس ‍ خطاب به آن آتش مى رسد كه به مانند دانه ، آن كسانى را كه حسين عليه السّلام را كشتند، بر چين ؛ آتش آنان را از ميان مردم بر مى چيند و چون در ميان آتش هَبْ هَبْ جاى گرفتند، آن آتش مانند اسب شيهه مى كشد و ايشان نيز به شيهه او، شيهه مى كشند و ((هَبْ هَبْ)) به نعره مى آيد و آنان هم به نعره او، نعره مى كشند و ((هَبْ هَبْ)) به شعله خويش به فرياد مى آيد و آنها نيز به فرياد او، فرياد مى كنند. پس ايشان به زبان گويا به سخن مى آيند كه پروردگار را، به چه علت ما را قبل از بت پرستان (25) ، مستوجب آتش ‍ نمودى ؟
از جانب رب العزة جواب به ايشان مى رسد كه آن كس كه مى داند مانند كسى كه نمى داند، نيست .
سيد ابن طاوس - اعلى الله مقامه - مى گويد: اين خبر را ابن بابويه در كتاب
(( عقاب الاعمال )) ذكر نموده و فرموده كه آن را در مجلد سوم كتاب ((تذييل )) شيخ محدثين بغداد محمدبن نجار، كه در شرح حالات فاطمه بنت ابى العباس اءزدى است ، ديده ام سيخ مزبور به اسناد خود از طلحه روايت نموده كه او گفت : شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه واله مى فرمود: موسى بن عمران - على نبينا و عليه السّلام -
متن عربى :
فَاءَوْحَى اللّهُ الَيْهِ: يا مُوسَى بْنَ عِمْرانَ! لَوْ سَئَلْتَنى فِى الاْ وَّلينَ وَ الاَّْخِرينَ لاََجَبْتُكَ، ما خَلا قاتِلَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ اءَبى طالِبٍ - صَلَواتُ اللّهِ وَ سَلامُهُ عَلَيْهِما-.
ترجمه :
از پروردگار خود سؤ ال نمود كه پروردگارا، برادرم هارون از دنيا رفته او را بيامرز پس خداى عزوجل وحى به سوى موسى فرستاد كه اى موسى بن عمران ! اگر از من درخاست نمايى كه اولين و آخرين مردم را بيامرزم ، مى آمرزم مگر كشندگان حسين بن على بن ابى طالب عليه السّلام
متن عربى :
فَاوْحَى اللّه الَيْهِ: يا مُوسَى بْنَ عِمْرانَ! لَوْ سَئَلْتَنى فِى الاوَّلين وَ الاخِرينَ لاجَبْتُكَ، ما خَلا قاتِلَ الحُسَيْنِ بْنِ عَلِىِّ بن اَبى طالبٍ - صَلَواتُ اللّهِ وَ سَلامُهُ عَلَيْهِما-.
ترجمه :

از پرودگار خود سوال نمود كه پروردگارا، برادرم هارون از دنيا رفته او را بيامرز. پس خداى عزوجل وحى به سوى موسى فرستاد كه اى موسى بن عمران ! اگر از من در خواست نمايى كه اولين و آخرين مردم را بيامرزم ، مى آمرزم مگر كشندگان حسين بن على ابى طالب عليه السّلام

22- بنا به قولى كه معروف هم مى باشد اين ث كار به دست شمر لعين صورتت پذيرفته است .
23-مترجم گويد: مرداد از عبارت بالا، خوب واضح نيست ؛ زيرا ممثّل بودن به بهترين صورتها، با نداشتن سر منافات دارد؛ شايد مراد از ممثل شدن آن حضرت اين باشد كه صورت مثالى بر بدن شريف ملحق مى گردد و چون در توجيه خبر محتاج به شاهد يست ، چيزى از اخبار در اين باب به نظر قاصر نرسيده است . لهذا زياده از اين توجيه نمى توان نمود. و اللّه العالم .
24- مترجم گويد: ذكر اين قصه در اين مقام مشعر است بر آنكه اين ده نفر كه در انجا مذكور شده همان ده نفر ملعون باشند و شايد مناسبت ديگرى در نظر سيد مرحوم بوده است كه اين قصه را در اينجا ذكر فرموده .
25-مترجم مى گويد: شايد غرض از اين مضمون آن است كه بت پرستان ممكن است كه كفر ايشان به مرتبه اى باشد كه با حد جحود نرسد و لكن شما بعد از آنكه حق را ديدد و داخل در اسلام شديد، سپس كفران نعمت وجود امام عليه السّلام - كه حجت خدا بود نموديد و آن حضرت را به ظلم و ستم بى منتها شهيد كرديد پس ايشان جا حدند و البته جاحدين از كفار بدترند.

نام كتاب : سوگنامه كربلا

مؤ لف : سيّد بن طاوس

مترجم :محمّدطاهر دزفولى


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : چهارده معصوم , امام حسن مجتبی(ع) , امام حسین علیه السلام , امام وامام زادگان , مطالب وفایل های مذهبی , مذهبی , اولیاءالله ,

تاریخ : دوشنبه 12 آبان 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 151

 

نگاهی بر زندگی دوازده امام (علیهم السلام )


مشخصات کتاب:
سرشناسه : علامه حلی ، حسن بن یوسف ، 726 - 648ق . اقتباس کننده
عنوان قراردادی : [المستجاد من کتاب الارشاد (فارسی )]
عنوان و نام پدیدآور : ‫نگاهی بر زندگی دوازده امام (علیهم السلام )/ تالیف علامه حلی ؛ ترجمه محمد محمدی اشتهاردی .
وضعیت ویراست : ‫[ویرایش 2 ]
مشخصات نشر : قم : جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، دفتر انتشارات اسلامی ، 1376.
مشخصات ظاهری : 264ص .
فروست : جامعه مدرسین حوزه علمیه قم دفتر انتشارات اسلامی ؛ 343
شابک : ‫7500ریال (جلدزرکوب )؛5500ریال (جلدشمیز) ‫‌‌9644701887 :‌ ؛ 19000ریال(چاپ هفتم) ؛ 8000 ریال(چاپ ششم)
یادداشت : کتاب حاضر برگزیده و خلاصه ای با تغییرات از کتاب "الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد" تالیف شیخ مفید می باشد
یادداشت : چاپ ششم : تابستان :1380.
یادداشت : ‫چاپ هفتم: پاییز 1385.
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس
موضوع : ائمه اثناعشر
موضوع : امامت
شناسه افزوده : مفید، محمدبن محمد، 413 - 336ق . الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد
شناسه افزوده : محمدی اشتهاردی ، محمد، 1323 - ، مترجم
شناسه افزوده : جامعه مدرسین حوزه علمیه قم . دفتر انتشارات اسلامی
رده بندی کنگره : ‫BP36‌‌/م 7‮الف ‌4017 1376
رده بندی دیویی : 297/95
شماره کتابشناسی ملی : ‌م 77-5250
عناوین اصلی کتاب شامل:
مقدمه دفتر؛ گذری بر زندگی علاّمه حلی؛ مقدّمه مؤ لّف؛ نام و محتوای این کتاب؛ گذری بر زندگی امام اوّل حضرت علی (ع )؛ گذری بر زندگی امام دوّم حضرت حسن مجتبی (ع )؛ گذری بر زندگی امام سوّم حضرت حسین (ع )؛ گذری بر زندگی امام چهارم حضرت علیّ بن الحسین (ع )؛ گذری بر زندگی امام پنجم حضرت باقر (ع )؛ گذری بر زندگی امام ششم حضرت صادق (ع )؛ گذری بر زندگی امام هفتم حضرت موسی بن جعفر (ع )؛ گذری بر زندگی امام هشتم حضرت رضا (ع )؛ گذری بر زندگی امام نهم حضرت محمّد تقی (ع )؛ گذری بر زندگی امام دهم حضرت هادی (ع )؛ گذری بر زندگی امام یازدهم حضرت حسن عسکری (ع )؛ گذری بر زندگی امام دوازدهم حضرت مهدی (ع )؛ پی نوشتها


مشخصات کتاب :

پدید آورنده: علامه حلی
مترجم: ابراهیم‏ صالحی‏
ناشر: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی

دریافت فایل حجم: 539 kB 

 

 

دریافت فایل حجم: 572 kB 

 

 

دریافت فایل حجم: 1936kB



ادامه مطلب

امتیاز : نتیجه : 1 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

درباره : چهارده معصوم , پیامبر اکرم (ص) , امام علی(ع) , حضرت زهرا (س) , امام حسن مجتبی(ع) , امام حسین علیه السلام , امام سجاد علیه السلام , امام باقر علیه السلانم , زندگانی امام صادق(ع) , امام موسی کاظم علیه السلام , امام رضا(ع) , امام جواد(ع) , امام هادی(ع) , امام حسن عسگری علیه السلام ,

تاریخ : یکشنبه 08 تير 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 156

بيعت مردم با حسن بن على (ع ) 
هنگامى كه حادثه دهشتناك ضربت خوردن على (ع ) در مسجد كوفه پيش ‍ آمد و مولى (ع ) بيمار شد به حسن دستور داد كه در نماز بر مردم امامت كند، و در آخرين لحظات زندگى ، او را به اين سخنان وصى خود قرار داد: (پسرم ! پس از من ، تو صاحب مقام و صاحب خون منى ). و حسين و محمّد و ديگر فرزندانش و رؤ ساى شيعه و بزرگان خاندانش را بر اين وصيت گواه ساخت و كتاب و سلاح خود را به او تحويل داد و سپس ‍ فرمود: (پسرم ! رسول خدا دستور داده است كه تو را وصى خود سازم و كتاب و سلاحم را به تو تحويل دهم . همچنانكه آن حضرت مرا وصى خود ساخته و كتاب و سلاحش را به من داده است و مرا ماءمور كرده كه به تو دستور دهم در آخرين لحظات زندگيت ، آنها را به برادرت حسين بدهى ). امام حسن (ع ) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ايستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش ، على عليه السلام با مردم سخن بگويد. آنگاه پس از حمد و ثناى بر خداوند متعال و رسول مكرم (ص ) چنين گفت : (همانا در اين شب آن چنان كسى وفات يافت كه گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آيندگان بدو نخواهند رسيد). و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و كوشش هايى كه على (ع ) در راه اسلام انجام داد و پيروزيهايى كه در جنگها نصيب وى شد، سخن گفت و اشاره كرد كه از مال دنيا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهميه اش از بيت المال ، كه مى خواست با آن خدمتكارى براى اهل و عيال خود تهيه كند.
در اين موقع در مسجد جامع كه مالامال از جمعيت بود، عبداللّه بن عباس ‍ بپا خاست و مردم را به بيعت با حسن بن على تشويق كرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بيعت كردند. و اين روز، همان روز وفات پدرش ، يعنى روز بيست و يكم رمضان سال چهلم از هجرت بود.
مردم كوفه و بصره و مدائن و عراق و حجاز و يمن همه با ميل با حسن بن على بيعت كردند جز معاويه كه خواست از راهى ديگر برود و با او همان رفتار پيش گيرد كه با پدرش پيش گرفته بود.
پس از بيعت مردم ، به ايراد خطبه اى پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بيت پيغمبر (ص ) كه يكى از دو يادگار گران وزن و در رديف قرآن كريم هستند تشويق فرمود، و آنها را از فريب شيطان و شيطان صفتان بر حذر داشت .
بارى ، روش زندگى امام حسن (ع ) در دوران اقامتش در كوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مايه اميد كسان ساخته بود. حسن بن على (ع ) شرايط رهبرى را در خود جمع داشت زيرا اولا فرزند رسول خدا (ص ) بود و دوستى او يكى از شرايط ايمان بود، ديگر آنكه لازمه بيعت با او اين بود كه از او فرمانبردارى كنند.
امام (ع ) كارها را نظم داد و واليانى براى شهرها تعيين فرمود و انتظام امور را بدست گرفت . امّا زمانى نگذشت كه مردم چون امام حسن (ع ) را مانند پدرش در اجراى عدالت و احكام و حدود اسلامى قاطع ديدند، عده زيادى از افراد با نفوذ به توطئه هاى پنهانى دست زدند و حتى در نهان به معاويه نامه نوشتند و او را به حركت به سوى كوفه تحريك نمودند، و ضمانت كردند كه هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن على (ع ) نزديك شود، حسن را دست بسته تسليم او كنند يا ناگهان او را بكشند.(59) 
خوارج نيز بخاطر وحدت نظرى كه در دشمنى با حكومت هاشمى داشتند در اين توطئه ها با آنها همكارى كردند.
در برابر اين عده منافق ، شيعيان على (ع ) و جمعى از مهاجر و انصار بودند كه به كوفه آمده و در آنجا سكونت اختيار كرده بودند. اين بزرگمردان مراتب اخلاص و صميميت خود را در همه مراحل - چه در آغاز بعد از بيعت و چه در زمانى كه امام (ع ) دستور جهاد داد - ثابت كردند.
امام حسن (ع ) وقتى طغيان و عصيان معاويه را در برابر خود ديد با نامه هايى او را به اطاعت و عدم توطئه و خونريزى فرا خواند ولى معاويه در جوانب امام (ع ) تنها به اين امر استدلال مى كرد كه (من در حكومت از تو با سابقه تر و در اين امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همين و ديگر هيچ !).
گاه معاويه در نامه هاى خود با اقرار به شايستگى امام حسن (ع ) مى نوشت : (پس از من خلافت از آن توست زيرا تو از هر كس بدان سزاوارترى ) و در آخرين جوابى كه به فرستادگان امام حسن (ع ) داد اين بود كه (برگرديد، ميان ما و شما بجز شمشير نيست ).
و بدين ترتيب دشمنى و سركشى از طرف معاويه شروع شد و او بود كه با امام زمانش گردنكشى آغاز كرد. معاويه با توطئه هاى زهرآگين و انتخاب موقع مناسب و ايجاد روح اخلالگرى و نفاق ، توفيق يافت . او با خريدارى وجدانهاى پست و پراكندن انواع دروغ و انتشار روحيه ياءس در مردم سست ايمان ، زمينه را به نفع خود فراهم مى كرد و از سوى ديگر، همه سپاهيانش را به بسيج عمومى فرا خواند.
امام حسن (ع ) نيز تصميم خود را براى پاسخ به ستيزه جويى معاويه دنبال كرد و رسما اعلان جهاد داد. اگر در لشكر معاويه به كسانى بودند كه به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حكومت شام مى بودند، امّا در لشكر امام حسن (ع ) چهره هاى تابناك شيعيانى ديده مى شد مانند حجر بن عدى ، ابو ايوب انصارى ، و عدى بن حاتم ... كه به تعبير امام (ع ) (يك تن از آنان افزون از يك لشكر بود). امّا در برابر اين بزرگان ، افراد سست عنصرى نيز بودند كه جنگ را با گريز جواب مى دادند، و در نفاق افكنى توانايى داشتند، و فريفته زر و زيور دنيا مى شدند. امام حسن (ع ) از آغاز اين ناهماهنگى بيمناك بود.
مجموع نيروهاى نظامى عراق را 350 هزار نوشته اند.
امام حسن (ع ) در مسجد جامع كوفه سخن گفت و سپاهيان را به عزيمت بسوى (نخيله ) تحريض فرمود. عدى بن حاتم نخستين كسى بود كه پاى در ركاب نهاد و فرمان امام را اطاعت كرد. بسيارى كسان ديگر نيز از او پيروى كردند.
امام حسن (ع ) عبيداللّه بن عباس را كه از خويشان امام و از نخستين افرادى بود كه مردم را به بيعت با امام تشويق كرد، با دوازده هزار نفر به (مسكن ) كه شمالى ترين نقطه در عراق هاشمى بود اعزام فرمود. امّا وسوسه هاى معاويه او را تحت تاءثير قرار داد و مطمئن ترين فرمانده امام را، معاويه در مقابل يك ميليون درم كه نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود كشاند. در نتيجه ، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهى نيز به دنبال او به اردوگاه معاويه شتافتند و دين خود را به دنيا فروختند.
پس از عبيداللّه بن عباس ، نوبت فرماندهى به قيس بن سعد رسيد. لشكريان معاويه و منافقان با شايعه مقتول او، روحيه سپاهيان امام حسن (ع ) را ضعيف نمودند. عده اى از كارگزاران معاويه كه به (مدائن ) آمدند و با امام حسن (ع ) ملاقات كردند، نيز زمزمه پذيرش صلح را بوسيله امام (ع ) در بين مردم شايع كردند. از طرفى يكى از خوارج تروريست نيزه اى بر ران حضرت امام حسن زد، بحدى كه استخوان ران آن حضرت آسيب ديد و جراحتى سخت در ران آن حضرت پديد آمد. بهر حال وضعى براى امام (ع ) پيش ‍ آمد كه جز (صلح ) با معاويه ، راه حل ديگرى نماند.
بارى ، معاويه وقتى وضع را مساعد يافت ، به حضرت امام حسن (ع ) پيشنهاد صلح كرد. امام حسن (ع ) براى مشورت با سپاهيان خود خطبه اى ايراد فرمود و آنها را به جانبازى و يا صلح - يكى از اين دو راه - تحريك و تشويق فرمود. عده زيادى خواهان صلح بودند. عده اى نيز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام ، پيشنهاد صلح معاويه ، مورد قبول امام حسن واقع شد ولى اين فقط بدين منظور بود كه او را در قيد و بند شرايط و تعهداتى گرفتار سازد كه معلوم بود كسى چون معاويه دير زمانى پاى بند آن تعهدات نخواهد ماند، و در آينده نزديكى آنها را يكى پس از ديگرى زير پاى خواهد نهاد، و در نتيجه ، ماهيت ناپاك معاويه و عهد شكنى هاى او و عدم پاى بندى او به دين و پيمان ؛ بر همه مردم آشكار خواهد شد. و نيز امام حسن (ع ) با پذيرش صلح از برادر كشى و خونريزى كه هدف اصلى معاويه بود و مى خواست ريشه شيعه و شيعيان آل على (ع ) را بهر قيمتى هست ، قطع كند، جلوگيرى فرمود. بدين صورت چهره تابناك امام حسن (ع ) - همچنان كه جد بزرگوارش رسول اللّه (ص ) پيش بينى فرموده بود - بعنوان (مصلح اكبر) در افق اسلام نمودار شد. معاويه در پيشنهاد صلح هدفى جز ماديات محدود نداشت و مى خواست كه بر حكومت استيلا يابد. امّا امام حسن (ع ) بدين امر راضى نشد مگر بدين جهت كه مكتب خود و اصول فكرى خود را از انقراض محفوظ بدارد و شيعيان خود را از نابودى برهاند.
از شرطهايى كه در قرارداد صلح آمده بود؛ اينهاست :
معاويه موظف است در ميان مردم به كتاب خدا و سنت رسول خدا (ص ) و سيرت خلفاى شايسته عمل كند و بعد از خود كسى را بعنوان خليفه تعيين ننمايد و مكرى عليه امام حسن (ع ) و اولاد على (ع ) و شيعيان آنها در هيچ جاى كشور اسلامى نينديشد. و نيز سب و لعن بر على (ع ) را موقوف دارد و ضرر و زيانى به هيچ فرد مسلمانى نرساند. بر اين پيمان ، خدا و رسول خدا (ص ) و عده زيادى را شاهد گرفتند. معاويه به كوفه آمد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع ) اجرا شود و مسلمانان در جريان امر قرار گيرند. سيل جمعيت بسوى كوفه روان شد.
ابتدا معاويه بر منبر آمد و سخنى چند گفت از جمله آنكه : (هان اى اهل كوفه ، مى پنداريد كه به خاطر نماز و روزه و زكات و حج با شما جنگيدم ؟ با اينكه مى دانسته ام شما اين همه را بجاى مى آوريد. من فقط بدين خاطر با شما به جنگ برخاستم كه بر شما حكمرانى كنم و زمام امر شما را بدست گيرم ، و اينك خدا مرا بدين خواسته نائل آورد، هر چند شما خوش نداريد. اكنون بدانيد هر خونى كه در اين فتنه بر زمين ريخته شود هدر است و هر عهدى كه با كسى بسته ام زير دو پاى من است ).
و بدين طريق عهدنامه اى را كه خود نوشته و پيشنهاد كرده و پاى آنرا مهر نهاده بود زير هر دو پاى خود نهاد و چه زود خود را رسوا كرد!
سپس حسن بن على (ع ) با شكوه و وقار امامت - چنانكه چشمها را خيره و حاضران را به احترام وادار مى كرد - بر منبر بر آمد و خطبه تاريخى مهمى ايراد كرد.
پس از حمد و ثناى خداوند جهان و درود فراوان بر رسول اللّه (ص ) چنين فرمود:
(... به خدا سوگند من اميد مى دارم كه خيرخواه ترين خلق براى خلق باشم و سپاس و منت خداى را كه كينه هيچ مسلمانى را به دل نگرفته ام و خواستار ناپسند و ناروا براى هيچ مسلمانى نيستم ...) سپس فرمود: (معاويه چنين پنداشته كه من او را شايسته خلافت ديده ام و خود را شايسته نديده ام . او دروغ مى گويد. ما در كتاب خداى عزوجل و به قضاوت پيامبرش از همه كس به حكومت اوليتريم و از لحظه اى كه رسول خدا وفات يافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ايم ). آنگاه به جريان غدير خم و غصب خلافت پدرش على (ع ) و انحراف خلافت از مسير حقيقى اش ‍ اشاره كرد و فرمود: (اين انحراف سبب شد كه بردگان آزاد شده و فرزندانشان - يعنى معاويه و يارانش - نيز در خلافت طمع كردند).
و چون معاويه در سخنان خود به على (ع ) ناسزا گفت ، حضرت امام حسن (ع ) پس از معرفى خود و برترى نسب و حسب خود بر معاويه نفرين فرستاد و عده زيادى از مسلمانان در حضور معاويه آمين گفتند. و ما نيز آمين مى گوييم .
امام حسن (ع ) پس از چند روزى آماده حركت به مدينه شد.(60) 
معاويه به اين ترتيب خلافت اسلامى را در زير تسلط خود آورد و وارد عراق شد، و در سخنرانى عمومى رسمى ، شرايط صلح را زير پا نهاد و از هر راه ممكن استفاده كرد، و سخت ترين فشار و شكنجه را بر اهل بيت و شيعيان ايشان روا داشت .
امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود كه ده سال طول كشيد، در نهايت شدت و اختناق زندگى كرد و هيچگونه امنيتى نداشت ، حتى در خانه ، نيز در آرامش نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحريك معاويه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شهيد و در بقيع مدفون شد.
پی نوشته: 
59-كتاب ارشاد مفيد و (( اعلام الورى )) طبرسى . (به نقل از صلح امام حسن ، ص ‍ 100).
60-صلح امام حسن ، شيخ راضى آل ياسين ترجمه سيد على خامنه اى (با تلخيص و تغيير).
نام كتاب : چهارده اختر تابناك 
مؤ لف : احمد احمدى بيرجندى

نام نرم افزار حاوی:صا فات 



ادامه مطلب

امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : چهارده معصوم , امام حسن مجتبی(ع) ,

تاریخ : چهارشنبه 02 مرداد 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 205

زندگانى سياسى امام حسن (ع ) در عهدرسول خدا (ص )
پيامبر اكرم صلى الله عليه والله فرمود:
(( ((لو كان العقل رجلا لكان احسن ؛))
اگر قرار بود عقل به صورت انسانى مجسم شود، همانابه صورت حسن جلوه مى كند. ))
سرآغاز
بنا بر قول مشهور، امام حسن عليه السلام در پانزدهم ماه مبارك رمضان ، سال سوم هجرى در دوران زندگانى رسول اكرم صلى الله عليه والله متولد شد و هفت سال از عمر شريفش را در دامان پر مهر و محبت جدش سپرى كرد. اين سال ها اگر چه بسيار اندك بود، اما كافى بود تا سيماى كوچكى از شخصيت پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه واله را در امام متبلور سازد آن حضرت را شايسته نشان افتخارى نمايد كه جدش بدو بخشيد، آن گاه كه برحسب روايت ،خطاب به امام حسن عليه السلام فرمود:
(( ((اءشبهت خلقى و خلقى ؛))
تو از لحاظ آفرينش و خلق و خوى (صورت و سيرت ) مانند من هستى .))
علامه پژوهشگر،على احمدى مى گويد:
اضافه مى كنم ، مصاحبت و همنشينى با بزرگان ، اثر روحى عظيمى بر انسان دارد؛كسى كه با بزرگى معاشرت كند و با شخصيت عظيمى مصاحبت داشته باشد، آن قدر از نورش بر او مى تابد و چنان عطر معنوى اش او را در بر مى گيرد كه موجب غناى نفس و تعالى ذات است .
احاديث فراوانى كه درباره معاشرت و انتخاب وارد شده ، بر اين معنا اشاره دارد. اميرالمومنين عليه السلام در خطبه قاصعه در مورد همنشينى و مصاحبت خود با پيامبر اكرم صلى الله عليه واله مى فرمايد :
(( ولقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امّه ، يرفع لى فى كل يوم من اخلاقه علما وياءمرنى بالاقتداء... .))
اضافه مى كنم : رسول اكرم صلى الله عليه واله نحله ارزشمندى به حسنين عليه السلام عطا كرد، آن گاه كه فرمود:(( ((اماالحسن فان له هيبتى و سؤ ددى و اءماالحسين فله جودى وشجاعتى ؛)) هيبت و سيادت من از براى حسن است ، و بخشش و شجاعتم از آن حسين .))
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و آينده امت اسلامى  
رسول اكرم صلى الله عليه واله مسؤ وليت هدايت و سرپرستى امت را بر عهده دارد و مسؤ ول تبليغ و حمايت از آينده رسالت و نيز وضع ضمانت هاى لازم در اين زمينه است .
هموست كه از طريق وحى از آينده اين مولود جديد آگاهى دارد، و هموست كه از همين راه مى داند كه نقش رهبرى مهمى در انتظار امام حسن عليه السلام است و از سويى از جهت اين كه نماينده اراده الهى در پرورش و آماده سازى وى براى ايفاى اين نقش مهم و حساس است ، ماءموريت دارد تا خود شخصا در پرورش حضرت شركت كند و دست به كار تربيت و پرورش ‍ او شود، چه در جهت ساخت شخصيت اين نوزاد به عنوان يك انسان كامل كه ويژگى هاى انسانى خاص خود را داشته باشد، چه در جهت آماده كردن وى متناسب با مسؤ وليت هاى بزرگى كه در زمينه هدايت و رهبرى امت بر عهده خواهد گرفت .
از آن جايى كه اين مسؤ وليت هاى است كه پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه واله بر عهده داشت ، طبيعى مى نمايد كه بايد آن كس كه جانشين وى مى گردد، همان صفات و صلاحيت هايى را داشته باشد كه در شخصيت مبارك آن حضرت متجلى بود.
بدين گونه بايد سخن رسول اكرم صلى الله عليه واله به امام حسن عليه السلام راكه فرمود: ((تو از لحاظ آفرينش و خلق و خوى (صورت سيرت ) مانند من هستى )) نشان لياقت و شايستگى براى احراز اين منصب الهى ، يعنى وراثت و خلافت پيامبر اكرم صلى الله عليه واله و جانشينى وصى او، على بن ابى طالب عليه السلام تلقى كرد.
آرى فرق نمى كند ،چه اين مساءله در ارتباط باشد با ساخت شخصيت اين نوزاد، متناسب با مسؤ وليت هاى سنگينى كه بايد در زمينه هدايت ، سرپرستى و رهبرى امت بر عهده گيرد، و چه مربوط باشد به ايجاد فضاى روحى و روانى ، مناسب در ميان امت اسلامى ، كه مى بايست تسليم تلاش هاى بعضى از جناح ها در ربودن حق قانونى و مشروع امت در حفظ رهبرى الهى خويش نگردد، يا حداقل تحت تاءثير تحريف ها، هوچيگرى ها و شايعات و حتى فعاليتهايى قرار نگيرد كه براى از بردن مبانى و اصول اساسى بينش اعتقادى و سياسى امت مسلمان صورت مى گيرد ،و از سويى اسلام سعى دارد آن را در انديشه و شعور امت اسلامى تعميق و ترسيخ كند.
از اين جاست كه در مى يابيم چه رازى در اين مطلب نهفته است و پيامبر صلى الله عليه واله چه هدفى را دنبال مى كند كه با تاءكيدات مكرر خويش ، گاهى به صراحت و گاهى به اشارت ، بر نقشى كه امام حسن و برادرش امام حسين عليه السلام در آينده در رهبرى امت اسلامى ايفا خواهند كرد تاءكيد داشت و آن دو را براى مسؤ وليت هاى بزرگى آماده مى كرد،تا بدان جا كه آشكار فرمود:
(( احسن واحسين امامان قاما او قعدا.))
حسن و حسين امامند و پيشوا،چه شرايط براى رسيدن به خلافت و امامت ظاهرى آنان آماده شود و چه چنين شرايطى حاصل نشود.
همچنين خطاب به آن دو فرمود:
(( (( اءنتما الامامان و الامكماالشفاعه ؛))
شما هر دو اماميد و پيشوا،مادرتان را حق شفاعت است .))
در كتاب مودة القربى آمده كه پيامبرصلى الله و عليه واله به امام حسين عليه السلام فرمود:
(( (( انت سيد، ابن سيد، اءخو سيد، واءنت امام ، ابن امام ، اءخو امام ، وانت حجه ، ابن حجه ، اخوحجه و اءنت ابو حجج تسعه ، تاسعهم قائمهم ؛))
تو بزرگوار، پسر بزرگوار و برادر بزرگوارى ، و تو امام ، پسر امام و برادر امامى ؛ تو حجت خدا، پسر حجت خدا و پدر حجت هاى خدايى كه نه نفرند و آخرينشان قائمشان است .))
همچنين در روايتى در باره امام حسن عليه السلام فرمود:
(( ((و هو سيد شباب اهل الجنه و حجه الله على الامه ، اءمره امرى و قوله قولى ،من تبعه فانه منى ومن عصاه فانه ليس منى ...؛))
و او سرو جوانان اهل بهشت است حجت خدا در ميان امت ، فرمان او فرمان من است و گفتارش گفتار من ، هر كس او را پيروى كند از من است و هر كس از او نافرمانى كند از من نيست ....))
روايات و احاديث زياد ديگرى نيز هست كه بيانگر امامت اين دو تن و نه تن از فرزندان امام حسين عليه السلام مى باشد، طالبان بدان جا مراجعه كنند.
آرى تمام آنچه گذشت بدين معناست كه رسول اكرم صلى الله عليه واله بدين منظور علوم سودمند و حكمت هاى درخشان زيادى را در حسنين عليه السلام دميد و شايستگى هاى كافى را در آن دو پرورش داد كه آنان را براى تصدى منصب خلافت و هدايت امت ، پس از خويش آماده كند.از طرفى ملاحظه مى كنيم كه رسول اكرم صلى الله عليه واله سعى دارد تا امور مربوط به آن دو را از لحاظ عقيدتى و تشريعى و حتى از نظر عاطفى و وجدانى به شخص خويش مربوط سازد از اين رو فرمود:
(( انا سلم لن سالتم و حرب لن حاربتم .))
بدين معنا احاديث زيادى وارد شده كه فعلا مجال تتبع و استقصاى آن نيست .
در روايت ديگرى از انس ابن مالك است كه گفت : روزى حسن بر پيامبر صلى الله عليه واله وارد شد، خواستم او را از پيامبر دور سازم ، پيامبر صلى الله عليه واله فرمود:
(( ((ويحك يا اءنس ، دع ابنى ، و ثمره فوادى ، فان من آذى هذا فقد آذانى ، فقد آذى الله ؛ ))
واى بر تو اى انس ، فرزند و ميوه دلم را رهاكن ! هر كس اين كودك را اذيت كند، مرا اذيت كرده و هر كس مرا اذيت كند، خداوند را آزرده است .))
رسول اكرم صلى الله و آله مردم را از آنچه بر امام حسن عليه السلام خواهد گذشت خبر داد و آن طور كه روايت شده فرمود:
(( ((ان ابنى هذا سيد، و سيصلح الله على يديه بين فئتين عظيمتين ؛))
اين پسرم سيد است و اميد است خداوند به دست او ميان دو گروه بزرگ ، صلح بر قرار كند.))
پيشگويى هاى حضرت صلى الله عليه واله در مورد سبط شهيد، امام حسين عليه السلام نيز بسيار است كه در اينجا نمى توانيم معترض آنها گرديم ، ان شاءالله در جاى خود خواهد آمد.
علاوه بر اين ، مى بينيم كه پيامبر اكرم صلى الله و آله دهان امام حسن عليه السلام و گلوى امام حسين عليه السلام را مى بوسد؛اين اشاره صريحى است به سبب شهادت آن دو بزرگوار و اعلام همدردى با آنها و نير تاءييدى است بر موضع گيريها و مسائل مربوط به آن دو.
اضافه بر اين احاديث زيادى هست كه از نقش ائمه و موقعيت آنها در ميان امت اسلامى به طور عام بحث مى كند، مثل حديث ((باب حطه )) و حديثى كه مى فرمايد: ((اينان دانشمندان الهى امتند)) و نيز اين كه ((معدن علم )) مى باشند و يكى از((ثقلين )) ؛علاوه بر اين ها نيز احاديثى آمده است كه به مصائبى كه از سوى امت متوجه آنان خواهد شد اشاره دارد و فعلا مجال تتبع و استقصاى آن نيست .
به هر حال ، شواهد زيادى موجود است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه واله اهتمام زيادى داشت تا مبانى و اصولى را كه براى تشكيل بينش اعتقادى و سياسى صحيح و كامل در قبال نقش آينده حسنين عليه السلام لازم و ضرورى است واز طرفى بيانگر ضمانت هاى كافى و دژ محكم و نفوذناپذيرى براى وجدان امت اسلامى در قبال هر گونه تحريف و تفسير باشد، كاملا بيان و روشن كند؛ شواهد آن قدر زياد است كه فعلا مجال استقصاى آن ها نيست .


نام كتاب : تحليلى از زندگانى سياسى امام حسن مجتبى (ع )

مؤ لف : سيد جعفر مرتضى عاملى

نام نرم افزار حاوی:صا فات 




ادامه مطلب

امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : مطالب وفایل های مذهبی , چهارده معصوم , امام حسن مجتبی(ع) ,

تاریخ : سه شنبه 01 مرداد 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 150

مطالب گذشته
» سخنی از صدق وصفا »» جمعه 08 شهریور 1392
» اگر کسی ادعا کند با دلایل عقلی وجود خدا را رد می کند باید چه جوابی به او داد؟ »» سه شنبه 08 آذر 1401
» گریتینگ »» شنبه 14 اردیبهشت 1398
» کتاب یک چمدان خاطره »» چهارشنبه 28 فروردین 1398
» ۵ ترفند ساده برای تمیز کردن سینک ظرفشویی »» دوشنبه 07 آبان 1397
» ضرورت طراحی سایت حرفه ای »» شنبه 07 مرداد 1396
» مزایا و معایب طراحی سایت پارالاکس »» دوشنبه 26 تیر 1396
» اربعین »» شنبه 29 آبان 1395
» درازگودال ماریانا »» شنبه 29 آبان 1395
» آدانسونیا یا بائوباب »» شنبه 29 آبان 1395
» یون--سدیم »» شنبه 29 آبان 1395
» محمد بن موسی خوارزمی »» شنبه 29 آبان 1395
» دانلود Internet Download Manager 6.26 – نرم افزار دانلود منیجر IDM »» پنجشنبه 06 آبان 1395
» دانلود انیمیشن 6 ابر قهرمان دوبله فارسی با کیفیت عالیbig hero 6 2014 »» پنجشنبه 06 آبان 1395
» دانلود انیمیشن زندگی پنهان حیوانات The Secret Life of Pets 2016 با دوبله فارسی و لینک مستقیم »» پنجشنبه 06 آبان 1395
» دانلود فیلم بارکد با کیفیت اورجینال و لینک مستقیم »» پنجشنبه 06 آبان 1395
» فیلم بادیگارد با کیفیت 1080p و لینک مستقیم-nava1.rzb.ir »» پنجشنبه 06 آبان 1395
» دانلود انیمیشن رودنسیا و دندون شازده خانم با دوبله فارسی و کیفیت Rodencia and the Princess’ Tooth -HD »» پنجشنبه 06 آبان 1395
» 10 تاثیر مضر مواد مخدر بر بدن »» جمعه 22 آبان 1394
» وظایف قوه قضائیه چیست؟ درباره ی قوه ی قضاییه »» جمعه 22 آبان 1394
» درباره ی شرکت پست »» جمعه 22 آبان 1394
» انواع تقویم( -تقویم قمری-تقویم قمری شمسی-تقویم شمسی-تقویم جولیوسی-تقویم گرگوری--تقویم خورشیدی خیام:) »» جمعه 22 آبان 1394
» ویژگی رفتاری زنبور ها-زنبورها »» جمعه 22 آبان 1394
» موضوع تاثیر رسانه بر روی زندگی مردم »» جمعه 22 آبان 1394
» سيّد محمدحسن طباطبائي ميرجهاني(2) »» جمعه 08 آبان 1394
» سيّد محمدحسن طباطبائي ميرجهاني(1) »» جمعه 08 آبان 1394
» امامت ، از اصول مذهب(سوال وجواب) »» جمعه 08 آبان 1394
» ائمه و پيشوايان اسلام »» جمعه 08 آبان 1394
» امامت در باطن اعمال »» جمعه 08 آبان 1394
» فرق ميان نبى و امام »» جمعه 08 آبان 1394
» امامت در بيان معارف الهيّه »» جمعه 08 آبان 1394
» قصه هاى زندگى فاطمه عليها السلام »» دوشنبه 03 فروردین 1394
» داستانهاى ما »» جمعه 29 اسفند 1393
» داستان های زیبا2 »» پنجشنبه 28 اسفند 1393
» داستان های زیبای 2 »» چهارشنبه 27 اسفند 1393
» داستان های زیبا 1 »» چهارشنبه 27 اسفند 1393
» آمینو اسیدها »» سه شنبه 26 اسفند 1393
» موضوع حالات جوانی »» یکشنبه 24 اسفند 1393
» خلاصه حالات آخرين پيامبر و اشرف مخلوقات و فضایل »» جمعه 03 بهمن 1393
» نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی »» جمعه 03 بهمن 1393
آمار کاربران

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضويت سريع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
سخنی از بهشت
آیه قرآن
آیه قرآن
ذکر روزهای هفته
ذکر روزهای هفته
جنگ دفاع مقدس
جنگ دفاع مقدس
وصیت شهدا
وصیت شهدا
مهدویت امام زمان (عج)
مهدویت امام زمان (عج)
مطالب محبوب
ديان و مذاهب هند بازدید : 421
فیض کا شانی بازدید : 405
سخنی از صدق وصفا بازدید : 393
امام علی (ع) بازدید : 383
امام شناسی بازدید : 367
آداب سخن گفتن بازدید : 357
) دعاى گنج العرش بازدید : 353
حضرت يونس بازدید : 347
اربعین بازدید : 335
لینک دوستان

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به نوای معطر الهی مي باشد.

جدید ترین موزیک های روز



طراح و مترجم قالب

طراح قالب

جدیدترین مطالب روز

فیلم روز

نوای معطر الهی