نوای معطر الهی درباره ی قرآن
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پیغام مدیر سایت سلام دوست من به سایت نوای معطر الهی خوش آمدید لطفا برای استفاده از تمامی امکانات
دانلود فایل , شرکت در انجمن و گفتگو با سایر اعضا در سایت ثبت نام کنید
تصوير
آخرین ارسال های تالار گفتمان
اعجاز بسم الله الرحمن الرحیم در قرآن نويسنده ديگرى از كانادا با استفاده از كتاب ((ماوراى احتمال )) تاليف عبداللّه اريك ,مقاله اى تحت عـنوان ((بسم اللّه مفقوده ))!! نوشته و مدعى شده است , نبودن بسم اللّه در صدر سوره توبه و تكرار آن در سوره نمل بسيار حكيمانه و از معجزات قرآن است . در آنجاايشان مى گويد: ((اگر براى هر بسم اللّه كدى مركب از شماره سوره و شماره آيه قراردهيم و مجموع اين اعداد را جمع كنيم به عـدد 68191 مـى رسـيـم كه دقيقا مضرب صحيحى از عدد 19 مى باشد))..سپس مى گويد: ((در سـوره حمد, بسم اللّه شماره 1 را به خود اختصاص داده , ولى در سوره هاى ديگر بسم اللّه شماره آيه ندارد لذا عدد صفر را به عنوان شماره آيه اين قبيل بسم اللّه ها در نظر مى گيريم )). بر اين اساس اولين بسم اللّه قرآن در آيه اول سوره اول است پس كد آن 11 مى شودو دومين بسم اللّه كد 20 را به خود اختصاص مى دهد. زيـرا شـمـاره آيـه آن صـفر است به همين ترتيب به جلو مى رويم به سوره توبه مى رسيم كه چون بـسـم اللّه نـدارد از آن عـبور مى كنيم و بعد در سوره نمل بسم اللّه اول كد 270 و بسم اللّه آيه سى ام كد2730 را به خود اختصاص مى دهد. بعد مجموع اين اعداد را زير هم نوشته جمع مى كنيم دقيقا مى شود 68191. بـايـد عرض كنيم اسلوب نويسنده كتاب ((ماورا احتمال )) نيز منطقى نيست ايشان اگرهمچون شـيـعـيان معتقدند كه بسم اللّه جز سوره است , بايد براى همه بسم اللّه هاى آغاز سوره ها رقم يك را مـنـظور كنند و اگر همچون سنيان معتقدند كه بسم اللّه جزسوره نيست , بايد در سوره حمد نيز كد 10 را انتخاب كنند, نه يازده را. زيرااهل تسنن بسم اللّه سوره حمد را نيز جز سوره نمى دانند. هرچند در رسم الخطعثمان طه شماره يك را به خود اختصاص داده است . وانـگـهـى در جايى كه بسم اللّه جز سوره نيست به چه علت رقم صفر را به جاى شماره آيه انتخاب مـى كـنـنـد؟ چـه آنـكـه صفر به عنوان رقم يكان در كل عدد تاثير مى گذارد, بايد براى مثال كد بسم اللّه سوره 59, عدد 59 باشد نه 590. پيچيده ترين محاسبات در موضوع اعجاز عددى قرآن به همين آقاى عبداللّه اريك اختصاص دارد. ايـشان با استفاده از تعداد كلمات و حروف و ارزش ابجدى بسم اللّه الرحمن الرحيم و جابجا كردن ارقام به اعداد بزرگى كه گاه تا 73 رقم دارند, دست يافته و اعلام مى كند همه اين اعداد مضرب 19 مى باشند. ايـشان مى نويسد: ((بسيار شگفت انگيزاست كه چهار كلمه و 19 حرف آيه بسم اللّه الرحمن الرحيم داراى اين تعدادتركيبات عددى مبناى 19 باشند. تصور تصادفى بودن اين تركيبات غيرمعقول است , زيرا سازگارى عجيبى بين آنها وجود دارد)).
تاریخ : یکشنبه 16 شهريور 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 127
((من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن الكريم )) شـخـص ديـگـرى كـه كارهاى عبدالرزاق نوفل و دكتر رشاد خليفه را ادامه داده و ازايشان خيلى تجليل نموده است , دكتر ابوزهرا نجدى مى باشد. ايـشـان مـى نـويـسـد:مـن نـيـز كار آنها را پيگيرى نمودم و بر اثر تلاش فراوان و شب زنده دارى , درهاى رحمت الهى بر من گشوده شد و به حقائق مهمى از اعجاز قرآن دست يافتم . ايشان مى گويد: با خود گفتم , اگر تعداد كلمه ((شهر)) دوازده مرتبه و تعداد كلمه ((يوم ))365 مـرتـبـه بـاشد, بايد لفظ ساعة نيز 24 مرتبه در قرآن آمده باشد كتاب ((المعجم المفهرس لالفاظ القرآن )) را گشودم و شمارش را آغاز كردم ولى به عدد 48 رسيدم مى رفت تا مايوس شوم ولى كار را ادامـه دادم و نـاگـاه مـتوجه شدم در 24 مورد از اين48 مورد لفظ ((ساعة )) مسبوق به حرف است , يعنى كلمه اى قبل از آن است كه نه اسم است و نه فعل . پـس خـرسـنـد گـشتم و از اين بابت نگرانى ام برطرف شد.سؤال اين است كه تقدم حرف بر لفظ ((ساعة )) چه نقشى در ماجرا دارد؟ به هر حال واژه ((ساعة )) در قرآن 48 مرتبه آمده كه اگر قرار باشد در شمارش , مسبوق به حرف را از مسبوق به فعل و اسم تفكيك كنيم , اين كار را بايد در همه جا انجام دهيم . نه آنكه هرجا قافيه تنگ آيد, دست به اين اقدامها بزنيم . نكته ديگر اينكه ((ساعت )) درلسان قرآن و روايات به معناى برهه اى از زمان است كه بتوان در آن يك كار عرفى رابه انتهاى رسانيد. نـه بـه مـعـنـاى 60 دقـيقه اصطلاحى مثلا در آيه شريفه ((لقد تاب اللّه على النبى و المهاجرين و الانصار الذين اتبعوه فى ساعة العسرة )) ساعة به معناى ساعت اصطلاحى نيست . اشكال ديگر اينكه در اكثر موارد ((ساعة )) به معناى قيامت است , نه برهه اى از زمان . دكـتـر ابوزهرا نجدى مى گويد: در ضمن اين سلسله تحقيقات متوجه شدم , واژه سجده در قرآن 34 مرتبه آمده است كه اشاره به 34 سجده اى است كه در هفده ركعت نماز يوميه تعبيه شده است . البته ايشان با 35 مورد برخورد كرده اند, ولى يك مورد را به حساب نمى آورند و آن آيه ((و النجم و الشجر يسجدان )) مى باشد. ايشان مى گويد: اين آيه نبايد به حساب بيايد چون راجع به سجده غيرعاقل است . تـلاش ايشان نيز مثل ديگر همفكرانش روشى منطقى ندارد زيرا بحث بر سر مفهوم سجده است و اين مفهوم در تمام موارد سى و پنجگانه يكى است وانگهى در آيه ((واللّه يسجد ما فى السموات و ما فى الارض )) لفظ ((ما)) عموم موجودات زمينى وآسمانى را شامل مى شود و مختص عقلا نيست و سجده غيرعاقل از ديدگاه قرآن امرى معقول است . چـنانكه قرآن براى همه موجودات نماز و تسبيح ثابت مى كند ومى فرمايد: ((شما انسانها از نماز و تسبيح آنها سر درنمى آوريد)). از ديگر مثالهاى ايشان كه به مساله خلافت اهل بيت (ع ) مربوط مى شود, مثالهاى ذيل است : تعداد تكرار واژه ((امام )) و مشتقات آن , ((خليفة )) و مشتقات آن , ((وصية )) و مشتقات آن , ((شهادة )) و مـشـتـقـات آن , ((يـعـصـم )) و مشتقات آن , ((شيعه )) و مشتقات آن , ((اجتبى ))و مشتقات آن , ((رهـبـان )) و مـشـتـقات آن , ((نجم )) به صورت مفرد و جمع همه , عدد 12مى باشد و اين دليل حقانيت پيروان ائمه اثنا عشر(ع ) مى باشد. آياتى كه در آنها كلمه امام آمده دوازده آيه است . اما با احتساب آيه ((فانتقمنا منهم وانهما لبامام مبين )) در اين آيه امام به معناى راه است , يعنى دو شـهـر قـوم لـوط و قـوم شعيب در راهى هستند آشكار زيرا راهى كه از حجاز به شام مى رفتند, از ويرانه هاى اين دو شهر مى گذشت . بدون شك اگر مجموعه آيات 13 مورد بود, ايشان اين آيه را به خاطر آنكه امام معناى ديگرى دارد, به حساب نمى آورد. چـنـانكه در شمارش كلمات نجم و سجده آيه ((و النجم و الشجر يسجدان )) را به حساب نياورده است . آيـاتى كه كلمه شيعه در آن آمده است 12 آيه است , ولى با احتساب آيه ((ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشه فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم )). در مورد خليفه و مشتقات آن چون به عددى بسيار بيشتر از نصاب لازم رسيده اندمى نويسد:. ((ورد لفظ خليفة و مشتقاتها من الاسما فى حالة المدح , 12 مرة )). قيد ((در حال مدح )) كار را خراب كرده است . در مـورد واژه ((وصـيـة )) مـى نويسد: ((و مما يوكد وصية رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وسلم بان الائمـة من بعده اثنا عشر ورود ((الوصية )) من اللّه تعالى الى المخلوقين 12مرة حيث وردت مادة ((الوصية )) و مشتقاتها من الخالق الى المخلوقين 12 مرة ))..واژه ((وصية )) و مشتقات آن در قرآن 32 مرتبه آمده است . ايـشـان بـا تـكـلـفاتى نظير ((من اللّه الى المخلوقين )) مى كوشد به عدد 12 برسد, كه باز با نديده گرفتن ((يوصيكم اللّه فى اولادكم )) (11/4) مى باشد. چون در اين مورد نيز فاعل ((ايصا)) خداوند است وايشان بايد اين آيه را هم به حساب آورد, چنانكه آيه دوازدهم همين سوره را به حساب آورده است . در مـورد ((نـجـم )) بـا سيزده آيه روبرو هستيم كه اگر به فرمايش ايشان آيه ((و النجم والشجر يسجدان )) را كه اكثر مفسرين نجم را به معناى گياه بدون ساقه گرفته اند ازحساب خارج كنيم , به نصاب لازم مى رسيم . نـمـى دانـيـم چرا در اينجا واژه ((النجوم )) را بايد در شمارش منظور كنيم , ولى درشمارش واژه ((يوم )) براى آنكه به نصاب لازم برسيم ((ايام )) را بايد از حساب خارج كنيم ؟ . چـنـانـكه ملاحظه نموديد, اكثر اين آمارها باطل است و صغراى آن دعاوى كذائى محقق نيست و جـاى بـسـى تعجب و شگفتى است كه چگونه اين تئورى تا اين حدمورد استقبال عام و خاص قرار گـرفـتـه تـا جايى كه علماى ما نيز تحت تاثير واقع شده و آن را در تاليفات نفيسى مثل ((تفسير نمونه )) مطرح كرده اند. اينك فرض را بر آن مى گذاريم كه اين آمارها صحيح باشد. آيـا نتيجه گيريها صحيح است ؟ دوگونه نتيجه قابل تصور است : نتيجه خاص , مثل اينكه بگوئيم : چون لفظزكات و بركت در قرآن به تعداد مساوى تكرار شده است , پس زكات هميشه توام بابركت بـوده و از موجبات ازدياد اموال است و يا چون لفظ دنيا و آخرت به تعدادمساوى در قرآن آمده اند, پس مى فهميم كه بايد به هر دو به يك اندازه عنايت داشته باشيم نه دنيا را فداى آخرت و نه آخرت را فداى دنيا كنيم , و يا چون 3 مرتبه درقرآن آمده است كه ((ان مع العسر يسرى )) نتيجه بگيريم كه پس در پى هر دشوارى3 راحتى نهفته است و از اين قبيل استنتاجهاى خاص . واقعيت اين است كه هيچ ارتباط منطقى بين مقدمه و نتيجه وجود ندارد. چنانكه مى دانيم , ممكن است نتيجه اى صحيح را بر مقدماتى خطا مترتب سازيم . اما با اين كار قياس منتجى بنا نكرده ايم . مـثل اينكه من بگويم چون قد اين دو نفر يك اندازه است پس سن آنها هم يكى است و وزن آنها هم با هم برابر است و تصادفا هم سن آنها و هم وزن آنها يكى باشد. گـويـنـد: شخصى عامى از شيعيان براى يكى از سنيان استدلال مى كرد كه حق بااميرالمؤمنين , على بن ابيطالب است و بايد آن حضرت جانشين بلافصل پيامبرباشد. او در مقام استدلال مى گفت : انگشت شصت نماينده شخص پيامبر و3انگشت بعد سمبول ابوبكر و عمر و عثمان و انگشت كوچك نيز جاى حضرت على به حساب مى آيد. (آن حضرت از رقباى خود كوچكتر بودند), بعد مى گفت :انصاف دهيد وقتى در مقام وجب كردن هستيم كدام انگشت جاى انگشت شصت قرار مى گيرد!؟ فرد سنى مذهب كه سخت به انگشتهاى وى خـيره شده بود و وجب كردنهاى او را مى نگريست , لب به تحسين گشود و گفت : از تو بسيار متشكرم . عمرى در ضلالت و گمراهى بودم و اينك به بركت اين برهان قوى و دليل قاطع هدايت شدم و به مذهب تشيع تشرف حاصل نمود. مـى بـيـنيم كه هم نتيجه صحيح است (حقانيت خلافت بلافصل حضرت على ) و هم اين استدلال موجب استبصار و هدايت مخاطب شده است . امـا اين استدلال درجمع صاحبنظران و انديشمندان هيچ بهائى ندارد و به عنوان فكاهى و طنز با آن برخورد مى شود. نـتـيـجه عامى كه بر اينگونه آمارها, بر فرض صحت , بار است , اين است كه بگوئيم :چون مؤلفين و نـويسندگان در حين كار توجه به آمار كلمات خود ندارند, پس چنين پديده اى در قرآن حاكى از خارق العاده بودن قرآن و وجهى از وجوه اعجاز آن است . در پـاسـخ مـى گـوئيم : بر فرض كه چنين تناسب و توازنهايى در حدى از كثرت باشندكه اتفاقى بودن اين آمار و ارقام عادة محال باشد, باز غير بشرى بودن قرآن رانمى توان نتيجه گرفت . زيـرا عـقـلا و عادة محال نيست , كسى كتابى تدوين كند و درعين حال چنين معادلاتى را در آن بگنجاند. چنانكه نوابغى پيدا مى شوند و كتابهايى مى نويسند كه اينگونه هنرنمائى ها در آن به چشم مى خورد. در بعضى موزه هاتفسيرى از قرآن مجيد مشاهده نمودم كه تمام آن بى نقطه بود. يـا بـعـضى خطاطهاقرآنى نوشته اند كه نظمى شگفت انگيز در ميان حروف اول خطوط آن تعبيه شده است و اين امر هنر و نبوغ نويسنده و خطاط را مى رساند, نه چيزى بيشتر را. البته اگرآمار و ارقام ارائه شده از سوى رشاد خليفه و همفكران وى درست از آب درمى آمد,براى مـا مسلمانان تاكيدى بر اعجاز قرآن و موجب ازدياد ايمان ما بود اما براى كسانى كه قرآن و رسول اكرم را به رسميت نمى شناسند, صرف آمار و ارقام وتناسب و تناظر بعضى از واژه ها چيزى را اثبات نمى كند. پـيش فرض اينگونه كنجكاويها از سوى روشنفكران , نظريه اى باطل است و آن نظريه اين است كه چـون خـداوند جامع همه كمالات است , بايد اثر وى نيز حاوى همه كمالات واز جمله نظم رياضى باشد. بـه ويژه اينكه خود قرآن مى فرمايد: ((لارطب و لا يابس الا فى كتاب مبين )) (همه چيز در كتاب مبين وجود دارد). بطلان اين نظريه نيازمند شرح و بسط نيست . مخلوق و مصنوع خداوند نمى توانددر آن واحد همه كمالات را دارا باشد و اين قصور از ناحيه خود مخلوق است . اگـرقـرار بـاشـد سـيـب خواص همه ميوها را دارا باشد و هر عنصرى به علت آنكه مخلوق خداى نـامتناهى است , خواص نامتناهى داشته باشد, بساط عالم ماده برچيده مى شود و اصلا چيزى پا به عرصه وجود نخواهد گذارد. كثرات در پرتو همين تفاوتها بر جاى مى مانند. چگونه ممكن است عناصر مختلف كه هويت آنها به آثارخاص آنهاست حاوى خواص يكديگر باشند؟ در بحث خودمان نيز بايد بگوئيم ,اگرچه قرآن كلام خداوند و معجزه جاودان است , اما توقع نظم رياضى توقع بى جايى از قرآن است . ايـن توقع مثل توقع آشنايى به موسيقى از كسى است كه بزرگترين نقاش يا معمار جهان شناخته شده است . قـرآن نيز خود را بزرگترين كتاب هدايت و سعادت معرفى مى كند و از قرآن نيز همين مقدار بايد تـوقـع داشت , نه آنكه توقع داشته باشيم همه مجهولات حوزه هاى مختلف معارف بشرى به كمك قرآن حل شود و يا اسامى همه شهرها و روستاها و رجال سياسى و علمى در قرآن وجودداشته باشد. جـمله ((لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين )) نيز نبايد ما را به اشتباه بيندازد زيرا معلوم نيست منظور از ((كتاب مبين )) قرآن باشد و ثانيا اين جمله به اين معناست كه هرچه مربوط به سعادت و هدايت انسان است در قرآن پيدا مى شود. نـظـيـر آنـكه شخصى كتاب بزرگى در پزشكى تاليف كند و به ما بگويد: ((هرچه بخواهيد در اين كتاب پيدا مى كنيد)) كه قطعا منظورش اين خواهد بود كه هرچه ازمقوله پزشكى بخواهيد در اين كـتـاب ثبت شده است , نه آنكه راجع به فن تعبيرخواب هم اين كتاب جوابگوست و اگر چيزى از فـن تعبير خواب در آن پيدا نكرديم ,روا باشد, به او اعتراض كنيم كه تو گفتى هرچه بخواهيد در اين كتاب پيدا مى كنيد. ممكن است كسى كه طرفدار تئورى نظم رياضى باشد, بگويد اين مطالب چيزى رااثبات نمى كند. شـمـا در نـهايت مى توانيد بگوئيد رشاد خليفه و امثال وى نتوانسته اندنظم رياضى قرآن را كشف كنند, ولى حق نداريد به كلى منكر نظم رياضى قرآن بشويد. شـايـد انسانها در قرون آينده چنين نظمى را كشف كنند.در پاسخ مى گوئيم : با شما در اين نظر موافقيم كه شايد صدها سال بعد چنين نظمى كشف شود ما نيز عدم الوجدان را معادل عدم وجود نمى دانيم . امـا ايـن مـطـلب صرف احتمال عقلى است و اين مقدار كافى نيست تا انگيزه تحقيق و صرف عمر باشد. بااحتمال عقلى در هر بيابانى اگر كاوش كنيم , شايد به گنج برسيم . ولى اين مقادرانگيزه , عقلا را براى كندوكاو تحريك نمى كند. آرى , اگـر دسـتـگـاهـهاى گنج ياب علائمى دال بر وجود گنج يا فلز ديگر نشان دهند, عقلا به كاوش و جستجو مشغول مى شوند. سـخـن مـا اين است كه دستگاههاى گنج ياب , يعنى خود قرآن و پيشوايان معصوم هيچ ردپايى از نـظـم ريـاضـى در قـرآن به ما نشان نداده اند, بلكه پيوسته ما را به محتواى قرآن توجه داده اند, تا ساختار لفظى آن . قـرآن و روايـات ايـن كـتـاب آسـمـانـى را نسخه پزشك خوانده و آن را داروى دردهاى روحى ما شـنـاخـتـه انـد و كـسـى كـه به جاى عمل به قرآن , به جستجوى آمارى در الفاظ و كلمات قرآن مـى پـردازد, شبيه شخص مريضى است كه بعد از مراجعت از مطب دكتر به جاى تهيه دارو و عمل بـه نسخه در گوشه اى بنشيند و به نوشته هاى نسخه چشم بدوزد و ناگهان متوجه شودخط اول نـسـخـه دقـيقا از ده كلمه , خط دوم از 9 كلمه , خط سوم از 8 كلمه , خطچهارم از 7 كلمه و خط پـنجم از 6 كلمه تشكيل شده است و تعداد حروف موجوددر هر خط به ترتيب مضرب صحيحى از اعداد 10 و 9 و 8 و 7 و 6 باشند. يـا خـطاول نسخه را اگر از سمت چپ بخوانيم به نام و فاميل دكتر مى رسيم و خط آخر رااگر از سمت چپ بخوانيم به نام و فاميل مريض مى رسيم و با كشف اين حقائق مشعشع چنان شگفت زده و خـوشـحـال شود كه بيمارى خود را از ياد ببرد و روزها وهفته ها به آمارگيرى حروف و كلمات نسخه از زواياى مختلف مشغول شود تامريضى , او را از پاى درآورد. مـمـكـن اسـت طرفداران اعجاز عددى قرآن بگويند: بر فرض ما را از آمارگيرى دركلمات قرآن مـنـصـرف كـنـيـد, ولـى با حروف مقطعه قرآن چه مى كنيد؟ حروف مقطعه قرآن خود دليلى بر اسرارآميز بودن اين حروفند و شايد اشخاصى باشند كه حقيقت و سر آنها را فهميده باشند. عـرض مـى كـنيم ممكن است آحادى از اوليا الهى از راز ورمز اين حروف مطلع باشند, ولى بدون شك آنها غير از اين آقايانند. ايـن آقـايـان بـعـداز چـنـد سال كاوش و به قول يكى از آنها در سومين نمايشگاه قرآن , بعد از 32 سـال جـستجو در تعداد حروف و كلمات قرآن مطالبى چنان ناهماهنگ تحويل مى دهندكه آدمى هـرچه مى خواهد صدر و ذيل دعاوى آنها را بهم پيوند دهد عاجز مى ماند!به نظر ما اين حروف در هاله اى از ابهام و راز ناگشودنى قرار دارند و تا امروز كسى نتوانسته است بطور قطع و يقين پرده از اسرار اين حروف بردارد. مرحوم علامه طباطبائى در تفسير الميزان بعد از نقل اقوال يازده گانه مفسرين مى فرمايد:. ((هـذه الحروف رموز بين اللّه و بين رسوله صلى اللّه عليه و آله خفية عنا, لا سبيل لافهامنا العادية الـيـهـا الا بـمـقـدار ان نستشعر ان بينها و بين المضامين المودعة فى السور, ارتباطا خاصا و لعل الـمـتـدبـر, لو تدبر فى مشتركات هذه الحروف و قايس مضامين السور التى وقعت فيها بعضها الى بعض , تبين له الامر ازيد من ذلك )). چـنانكه ملاحظه مى كنيد, ايشان نيز اظهار عجز مى نمايند و مى فرمايند: فهم هاى عادى و بشرى راهى براى كشف قطعى راز و رمز اين حروف پيدا نمى كنند. تـنهاچيزى كه مى توان فهميد, اين است كه ربط خاصى بين اين حروف و بين مضامين سوره هاى مربوط وجود دارد. امـا ايـن ربـط چـيست ؟ براى كسى فاش نشده است بعدهم با لفظ ((لعل )) مى گويند: شايد اگر كسى حروف مشترك و مضامين سوره هاى آنهارا مقايسه كند, مشابهتهايى در مفاد سوره هايى كه حروف مقطعه مشابه دارند بيابد. پس از ديدگاه ايشان نيز مساله اسرارآميز و معماست . در مورد حروف مقطعه , رواياتى نيز نقل شده است . در حـاشـيه تفسير طبرى ابن عباس روايت مى كند كه :وقتى پيامبر (ص ) براى علماى يهود سوره بقره را مى خواند, الم را به حساب جمل برده و گفتند:. آيـا در ديـن پـيـغمبرى وارد شويم كه مدت حكومت او و سرآمد امتش 71 سال است ؟ پيامبر اكرم (ص ) در پاسخ خنديدند. حى بن اخطب گفت : مگر حروف ديگرى هم هست ؟ رسول اكرم (ص ) فرمودند: آرى المص . بعد چند بار پرسيد مگر حروف ديگرى هم هست ؟ و در هر مرتبه پيامبر اكرم (ص ) حروف خاصى را نام مى بردند. سرانجام علماى يهود گفتند: مطلب بر ما مشتبه شده است . در اين هنگام آيه هفتم سوره آل عمران نازل شد كه از پيگيرى آيات متشابه ما را نهى مى كند. پـاسـخ تـوام با خنده حضرت و ذيل حديث نشان مى دهد, كار علماى يهود, موردتائيد آن حضرت نبوده است . گويا حضرت مى خواهند بفرمايند اينگونه استنتاجهابه كلى بيراهه رفتن است . (تـبـسـم حـضـرت شـاهدى بر اين مطلب است ) ثانيا: اگربيراهه نباشد, شما بايد همه جوانب را بسنجيد نه آنكه از 14 حروف مقطعه فقط 3حرف آن را در استدلال راه دهيد. ثالثا: اين كار جستجو از آيات متشابه است كه قرآن از آن نهى مى كند. بـه نظر مى رسد, پرسش از حقيقت حروف مقطعه , از زمره پرسشهايى باشد كه بايدبه دنبال پاسخ آن نباشيم . چـنـانـكه مى دانيم بعضى پرسشها طرحش خطاست يابدان جهت كه راهى براى پاسخ آن نيست , مثل سؤال از حقيقت روح , حقيقت مرگ , حقيقت وحى , حقيقت معراج و امثال آنها. يا بدان جهت كه پاسخ آن هيچ مشكلى از مشكلات انسان را حل نمى كند. بعضى از پرسشها ناشى از هوس وخامى و تنبلى در عمل است . ديـن و قـرآن بـراى عـمل است و آنهائى كه مى خواهنداز عمل فرار كنند, آن را به صورت مسائل نظرى صرف و عجيب و غريب درآورده وبه بحث پيرامون آن مشغول مى شوند. عـجيب است , كسانى كه هنوز از ضروريات زندگى و آداب تربيت خانواده و فرزندان و معاشرت با خـويـش و بـيگانه بى اطلاعند و به مقدمات لازم براى فهم معانى قرآن ,مثل لغت و ادبيات مجهز نـشـده انـد, سـالـها از عمر مفيد خود را صرف كشف روابطرياضى حاكم بر حروف و كلمات قرآن مى نمايند و يا توقع دارند راز معراج و قضا وقدر و حروف مقطعه را بفهمند. آرى ايـنـگـونـه سـؤالات ناشى از هوس و خامى وتنبلى در عمل است نه حس كنجكاوى و تحرى حقيقت . ايـنگونه افراد بعد از مدتى رويه و استقامت فكرى را از دست مى دهند و همچون بدنى كه مبتلا به خارش گشته , هرچه بيشتر به آن ناخن بزنند, خارشش بيشترمى شود. ايـنـها فكر نمى كنند كه قرآن و دين , برنامه عمل است نه سرگرمى رياضى . وهر پرسشى ضرورتا داراى پاسخ نيست و هر پاسخى همواره مفيد نيست . چه بساامورى كه دانستنش مضر باشد. چـنـانكه در قرآن آمده است : ((فيتعلمون منهما ما يفرقون به بين المر و زوجه و ما هم بضارين به من احد الا باذن اللّه )). ((و يـتعلمون ما يضرهم و لا ينفعهم )) از اين آيه معلوم مى شود فرمولهايى براى ايجادفتنه و تفرقه ميان زن و شوهر وجود دارد كه هرچند نوعى دانستنى و علم به حساب مى آيند, اما مضرند. راسـتـى مـا را چـه مى شود كه با دين و قرآن برخوردى اينگونه داريم ! از قرآن توقعاتى غير معقول داشـته و به جاى عمل به آن به چيزهاى ديگر اهتمام نشان مى دهيم !قرآن در جشن و عزا و افتتاح مـراسـم حاضر است , اما در كسب و كار و ادارات وزندگى فردى و اجتماعى ما حضورى كمرنگ دارد و يا بكلى غائب است . بـه تـفـسـيرو مفاهيم قرآن بسيار كمتر از صوت و تجويد و مسابقات قرآنى بها مى دهيم وخلاصه همواره برخوردى نامعقول با دين داريم . بـه تـعـبير قرآن , مى خواهيم از ديواروارد خانه گرديم در حالى كه ماموريم از درب خانه به خانه درآئيم ((و آتواالبيوت من ابوابها)). در خـاتـمـه عـرض مـى كنيم كه شايد فضاى ذهنى رشاد خليفه كه مملو از فرمولهاى زنجيره اى مـولـكولى و قواعد رياضى بوده است , او را به اينگونه تحقيقات سوق داده باشد اما بعيد نيست ايده اولـيـه ايـن تـئورى از ناحيه اشخاص مغرض به جهان اسلام راه يافته باشد و مغرضان بعد از مدتى جنجال و هياهو بخواهند مسير راعوض كنند و بگويند: حال كه تناسب و توازنى بين واژگان قرآن ديده نمى شود, اين خود حاكى از آن است كه قرآن تحريف شده است . اگـر بـخـشهايى از قرآن حذف نشده و يا تغيير نكرده بود آمار و ارقام هماهنگى در واژگان قرآن پيدا مى شد. شـاهـد ديـگـر اسـناد اين آمار نادرست به كامپيوتر است و بسيار بعيد است در 23 سال قبل برنامه كامپيوترى از قرآن تهيه شده باشد و كسى غير از ايشان از آن مطلع نشده باشد. در پايان به كسانى كه مشتاق كشف اعجاز قرآنند, توصيه مى كنيم : اولا زبان عربى راكه زبان قرآن است , فرابگيرند. امـام صـادق (عـلـيه السلام ) فرمودند: ((تعلموا العربية فانها كلام اللّه الذى يكلم به خلقه )) و ثانيا: فراوان قرآن بخوانند و ثالثا: با تانى و تامل قرآن بخوانند. بـدون شـك اگـر كسى به اين سه توصيه عمل نمايد با تمام وجودش اعجاز قرآن را يافته و شهود خواهد كرد و نيازى به آمارگيرى از واژگان قرآن نيست . روحيات انسان دائما در تغيير است . گـذشت روز و ماه و سال , زبان فكر فرهنگ وسخنان آدميان را دگرگون مى سازد اگر با دقت نگاه كنيم هرگز نوشته هاى يك نويسنده يكسان نيست . بـلـكـه آغاز و انجام يك كتاب نيز متفاوت است . مخصوصااگر كسى در كوران حوادث بزرگ قرار گيرد, حوادثى كه پايه يك انقلاب فكرى واجتماعى را پى ريزى كند, هر قدر بخواهد سخنان خود را يكسان و يكنواخت وعطف به سابق تحويل دهد, قادر نيست . به خصوص اگر درس نخوانده و پرورش يافته يك محيط كاملا عقب افتاده باشد. قرآن با اين مشخصات , عادتا ممكن نيست خالى از تضاد و تناقض و نوسانات فاحش باشد, اما با تمام اين جهات , همه آيات قرآن هماهنگ و خالى از هرگونه اختلاف و ناموزونى است و هميشه طراوت خودرا حفظ كرده و هرچه از آن مى خوانيم كهنه نمى شود. آيـات آن حـاوى اشـارات ولطائف و ظرائفى است كه متفكران و انديشمندان را غرق در اعجاب و تـحـسـين مى نمايد به گونه اى كه هزاران نكته از آنها متولد مى شود و هيچ موضوعى نيست ,مگر پيرامون آن موضوع مى توان به آيه يا آياتى از قرآن استشهاد نمود و اين است وجه اعجاز قرآن . بـراى درك و شـهـود اين نكته بايد به آن توصيه ها عمل نمود . درغير اين صورت , از قرآن بهره اى نبرده و براى كشف اعجاز آن ناچار به بيراهه كشيده مى شويم . بيراهه هايى كه زيان آن به هيچ وجه قابل جبران نيست , زيرا از دست دادن گوهر عمر است . چنانكه گفتيم در اين وادى تيه كسانى سى سال عمر صرف كرده اند و هيچ نتيجه اى نبرده اند. در حالى كه اگر اين مقدار عمر را صرف حفظ وفهم و تفسير قرآن مى كردند, به مقامات شامخى نائل مى شدند. اخـيـرا شـخـص ديـگرى را ديدم كه با شور و شعف خاصى مى گفت : در صدد پروژه اى هستم كه اگرموفق به اتمام آن شوم , چنين و چنان مى شود. گـفتم : آن پروژه چيست ؟ گفت : درصدد كشف روابط حاكم بين نتهاى موسيقى و حروف قرآن هستم . به نظر من اگر هرحرفى را سمبل يك نت خاص از نتهاى موسيقى قرار دهيم , بعد سوره هاى قرآن رابر اساس اين نتها بنويسيم , به سمفونيهاى بسيار بسيار زيبا و دل انگيزى دست خواهيم يافت !. مـلاحـظـه كـنـيد! از پيش خود پروژه اى تصور نموده و بدون مشورت و گفتگو باصاحبنظران و انديشمندان علوم قرآنى در گوشه اى مى نشينند و سالها به جفت وجور كردن تئورى و پروژه خود عـمـر صـرف مـى كنند, و عاقبت معجونى از آب درمى آيد كه هيچ ارزش علمى نداشته و در هيچ محفلى از محافل اهل نظر قابل طرح نيست . بـسـيارى از كسانى كه در اين وادى مى افتند, در روخوانى قرآن هم مشكل دارند چه رسد به فهم آيات و تفسير و تاويل آن . جدا كه بايد گفت : ((هلك من ليس له حكيم يرشده )). خـداوند جان ما را به شهد و عطر قرآن معطر گرداند و در ميدان عمل به قرآن گوى سبقت را از ديگران بربائيم . دريـغ اگـر روز قـيـامت از كسانى باشيم كه رسول اكرم از آنها گله نموده و بفرمايد: ((يارب ان قومى اتخذوا هذا القرآن مهجورا)). آنچه را در اين مقاله آورديم , با اضافاتى خلاصه مى كنيم . 1 ـ مسئله اعجاز عددى قرآن از سوى رشاد خليفه مطرح شد و پس از وى بسيارى از علاقمندان به قرآن كار وى را ادامه دادند و با گسترش كامپيوتر سرعت بيشترى گرفت . هرچند رد پاى اين فكر به سيوطى مؤلف كتاب ((الاتقان فى علوم القرآن ))برمى گردد. 2 ـ ايـن جـريـان يـك جريان انحرافى و نامبارك بوده و تاكنون هيچ خدمتى به نشرفرهنگ قرآنى نكرده است . خـود شـخـص رشاد خليفه با طرح مطالب مخربى ازجمله تعيين دقيق زمان برپايى قيامت (سال 1709 هجرى قمرى ) و ادعاى رسالت و نبوت عاقبت خود را به كشتن داد. 3 ـ آمار و ارقام اعلام شده از سوى معتقدان به نظم رياضى قرآن غالبا درست نيست , يعنى صغراى دعاوى آنها تمام نيست . 4 ـ در شمارش كلمات و حروف , روش واحد و فرمت ثابتى را رعايت نمى كنند,بلكه در صدد جور كردن نصاب لازمند. 5 ـ بـر فـرض كه توازن و تناسبى در تكرار واژه هاى قرآن باشد, اين به تنهايى معجزه بودن قرآن را ثابت نمى كند. زيـرا مـشابه اين امور در كارهاى بشرى وجود دارد.6 ـ بين نتيجه گيريهاى خاصى كه از توازن و تناسب كلمات مى شود و اينگونه توازن و تناسبها, رابطه منطقى وجود ندارد. بـراى مـثـال اگـر تـعـداد لـفـظ شكر و مشتقات آن باتعداد لفظ قليل و مشتقات آن يكى باشد, نمى توانيم نتيجه بگيريم كه : پس افرادشاكر كم هستند. (هـرچـنـد واقعا كم هستند) يا اگر در 72 آيه , واژه تفرقه آمده است ,نمى توانيم نتيجه بگيريم كه امت پيامبر به 72 فرقه تقسيم مى شوند و آن حديث معروف , حديثى صحيح است . ديگر آنكه اين كشفيات بعد از روشن شدن مطلب است , نه قبل از آن تا مفيد باشد. ثالثا: پاره اى از اين استنتاجها مبتلا به مغالطه ((هست و بايد)) مى باشند. 7 ـ ايـن جـريـان انـحـرافـى , جـداى از اتلاف هزاران ساعت از عمر محققان وپژوهشگران قرآنى , دستاويزى است براى معتقدان به تحريف قرآن زيرا بعد ازمشاهده چند مورد نظم و توازن , اگر در موارد ديگر به نصاب لازم نرسند, به ذهنشان مى آيد پس بايد قرآن تحريف شده باشد. 8 ـ استفاده شاعرانه , نه برهانى از بعضى از تناسبهاى كشف شده اشكالى ندارد. چنانكه شعرا مى گويند: از اينكه خداوند دو گوش و يك زبان به ما داده , نتيجه مى گيريم كه بايد دو تا بشنويم و يكى بگوئيم . اما بايد توجه داشته باشيم كه اين بيان يك بيان خطابى و شاعرانه است نه علمى و برهانى . 9 ـ در كـتـاب و سنت هيج اشاره و كنايه اى به وجود نظم رياضى در قرآن ديده نمى شود برعكس قرآن را كتاب هدايت و عمل معرفى كرده اند و از ما خواسته اندبرخورد ما با قرآن برخورد مريض با نسخه باشد و خود را به اينگونه امور انحرافى مشغول نسازيم . 10ـ راه پـى بردن به اعجاز قرآن تسلط به فنون ادبيات عرب و تلاوت فراوان و تامل در قرآن است , نه سير انحرافى طى شده از سوى رشاد خليفه . 11ـ اينگونه نقدها را ضرورى مى دانيم . زيرا با گسترش كامپيوتر, اشخاص زيادى ازطريق رايانه در جستجوى نظم رياضى قرآنند!!مرجع ما در مطالبى كه از دكتر رشاد خليفه نقل كرديم , كتاب :. QURAN VISUAL PRESENTION OF THE MIRACLE بوده كه نسخه اصلى و به زبان انگليسى است و در آمريكا چاپ شده است . مطالبى را كه از آقاى مهندس عدنان رفاعى نقل كرديم , از كتاب ((المعجزة )) مى باشد. مطالبى كه از آقاى عبداللّه اريك نقل كرديم از جزوه : BEYOND PROBABILITY God's Message in Mathematics مى باشد مطالبى كه از آقاى عبدالرزاق نوفل نقل كرديم , از كتاب ((الاعجاز العددى فى القرآن الكريم )) است . مـطـالـبى كه از آقاى دكتر ابوزهرا النجدى نقل كرديم , از كتاب ((من الاعجاز البلاغى والعددى للقرآن الكريم )) بوده است .
تاریخ : یکشنبه 16 شهريور 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 150
(الاعجاز العددى فى القرآن الكريم )). از ديگر كسانى كه در اين زمينه دست به تاليف زده اند, استاد عبدالرزاق نوفل است . عنوان كتاب ايشان ((الاعجاز العددى فى القرآن الكريم )) مى باشد. عمده كار ايشان نيز كشف تناسب در تكرار الفاظ قرآن است . به قسمتى از مطالب ايشان توجه فرمائيد:. لفظ ((ابليس )) و ((استعاذه )) از ابليس هر كدام 11 مرتبه . لفظ ((مصيبت )) و مشتقات آن و لفظ ((شكر)) و مشتقات آن هركدام 75 مرتبه . لفظ ((اسراف )) و مشتقات آن با لفظ ((سرعة )) و مشتقات آن هركدام 23 مرتبه . لفظ ((سلطان )) و مشتقات آن با لفظ ((نفاق )) و مشتقات آن هركدام 37 مرتبه . لفظ ((حرب )) و مشتقات آن با لفظ ((اسرى )) و مشتقات آن هركدام 6 مرتبه . لفظ ((سيئات )) و لفظ ((صالحات )) 180 مرتبه . لفظ ((نفع )) و لفظ ((فساد)) 50 مرتبه . لفظ ((الناس )) و لفظ ((الرسل )) 368 مرتبه . لفظ ((الاسباط)) و لفظ ((الحواريون )) 5 مرتبه . لفظ ((ضلالة )) و مشتقات آن 191 مرتبه و لفظ ((آيات )) دو برابر آن 382 مرتبه . لفظ ((ضيق )) و مشتقات آن و لفظ ((طمانينه )) و مشتقات آن هركدام 13 مرتبه . لفظ ((دين )) و مشتقات آن با لفظ ((مساجد)) و مشتقات آن هركدام 92 مرتبه . لفظ ((عجب )) با مشتقات آن و لفظ ((غرور)) و مشتقات آن هركدام 27 مرتبه . لفظ ((تلاوت )) با همه مشتقات آن به تعداد لفظ ((صالحات )) 62 مرتبه . لفظ ((سلام )) و ((طيبات )) با مشتقات آنها هركدام 50 مرتبه . لفظ ((احسان )) و همه مشتقات آن با لفظ ((خيرات )) و همه مشتقات آن روى هم رفته382 مرتبه به تعداد لفظ ((آيات )) و مشتقات آن . لفظ ((ركوع )) و لفظ ((قنوت )) با احتساب مشتقات آنها هركلام 13 مرتبه . اشكال وارد بر ايشان نيز اين است كه بسيارى از اين ارقام خوشبينانه است . يعنى وقتى به دقت به شمارش مى نشينيم به ارقام ايشان نمى رسيم . مثلا لفظ ((ابليس )) يازده مرتبه در قرآن آمده است , اما ((استعاذه )) بيش از اين رقم است . بـراى رفـع ترديد آيات مربوطه را ملاحظه فرمائيد:.1 ـ ((انى عذت بربى و ربكم من كل متكبر لا يومن بيوم الحساب )) (27/40). 2 ـ ((و انى عذت بربى و ربكم ان ترجمون )) (20/44). 3 ـ ((قالوا اتتخذنا هزوا قال اعوذ باللّه ان اكون من الجاهلين )). 4 ـ ((قال رب انى اعوذ بك ان اسئلك ما ليس لى به علم )). 5 ـ ((قالت انى اعوذ بالرحمن منك ان كنت تقيا)). 6 ـ ((و قل رب اعوذبك من همزات الشياطين )). 7 - ((و اعوذ بك رب ان يحضرون )). 8 ـ ((و اعوذ بك برب الفلق )). 9 ـ((قل اعوذ برب الناس )). 10ـ ((و انى اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم )). 11ـ ((و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ باللّه )). 12ـ ((فاذا قرات القرآن فاستعذ باللّه من الشيطان الرجيم )). 13ـ((ان فى صدورهم الاكبر ماهم ببالغيه فاستعذ باللّه )). 14ـ ((و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ باللّه )). 15ـ ((قال معاذ اللّه انه ربى احسن مثواى )). 16ـ ((قال معاذ اللّه ان ناخذ الا من وجدنا متاعنا عنده )). چـنـانكه ملاحظه مى كنيد, تمام اين موارد, استعاذه به خداست كه اگر كسى بخواهداز ميان آنها مواردى را كه صريحا استعاذه به خداوند از ابليس است جدا كند, تنها به7 مورد دست خواهد يافت وانگهى اين موارد استعاذه از شيطان و شياطين است نه ابليس . اشـكـال ديـگر اين است كه در بعضى واژه ها, ارتباط مفهومى روشن بين دو واژه وجود ندارد مثلا بـيـن مصيبت و شكر چه ارتباطى هست ؟ آيا در برابر مصيبت بايد((صبر)) نمود و يا بايد ((شكر)) كـرد؟ مـگـر قـرآن نمى فرمايد: ((و اصبر على ما اصابك ان ذلك من عزم الامور)) به احتمال قوى آقـاى عـبـدالـرزاق نـوفل وقتى ديدند تعداد واژه صبر و مشتقات آن (103) با تعداد واژه مصيبت مساوى نيست , سراغ واژه شكررفته اند. واژه شـكـر را هـم نبايد در رديف مصيبت قرار داد . زيرا از منظر قرآن ((شكر))همواره با زيادت و افزايش توام است . ايـشـان حـتما سراغ واژه زيادة و ديگر مشتقات آن رفته اند و چون تعداد (62) آن را كمتر از تعداد واژه شكر ديده اند شكر را معادل با ((مصيبت )) قرار داده اند. مورد ديگر واژه اسباط و حواريون است . اسـباط دوازده قبيله از بنى اسرائيل بوده كه هريك از نسل يكى از فرزندان يعقوبند و حواريون نام ياران خاص حضرت مسيح اند كه مسيحيان آنها را دوازده تن دانند. اگـر تـعـداد تكرار هركدام در قرآن دوازده مرتبه بود, جا داشت ايشان بگويند, پس تعداد اسباط و حواريون نيز دوازده مى باشند كه در جواب به ايشان مى گفتيم , نياز به اين تكلف نيست چون خود قـرآن اسـبـاط را دوازده قبيله مى داند:((و قطعنا هم اثنتى عشرة اسباطا امما)) به هر حال روشن نيست از تكرار پنجگانه اين دو واژه ايشان , چه نتيجه اى مى خواهند بگيرند. مـورد ديگر واژه ((اسراف )) و ((سرعت )) است كه روشن نيست تكرار 23 مرتبه اى اين دو واژه چه چيزى را اثبات مى كند؟ . آيـا نـويـسنده مى خواهد بگويد اسراف توام با سرعت است ؟ يا نبايد با سرعت اسراف كرد و يا اسراف مـوجـب نـابـودى سريع است و يا مسرف با سريع العقاب طرف خواهد بود؟ دو احتمال اول معقول نـيـست و دو احتمال دوم مى طلبد تااسراف را با واژه ((عقاب )) و ((هلاكت )) بسنجيم , نه با واژه ((سرعت )). بـاز ارتـبـاط((سـلام )) و ((طيبات )) ـ ((تلاوت )) و ((صالحات )) ـ ((دين )) و ((مساجد)) روشن نيست وناچاريم از پيش خود چيزى به هم ببافيم . اشكال ديگر, قافيه سازيهاى تكلف آميز ايشان است . در مـورد دو واژه سيئات وصالحات مى گويد: اگر هر دو را با همه مشتقات آنها حساب كنيم , به عـدد 167مـى رسـيم , البته به شرطى كه نام حضرت صالح و اصلح و اصلحنا و يصلح و اصلح رااز مشتقات ((صالحات )) حذف كنيم . معقول بود, ايشان سيئات را با حسنات بسنجند نه صالحات . مـلاحـظـه مـى كـنـيـد در ايـن مثال , ايشان صالحات را با مشتقات آن مطرح مى كنند به نتيجه نمى رسند. شمارى از مشتقات را حذف مى كنند تا قافيه جور شود . در جاى ديگر ((تلاوت )) را با ((صالحات )) مـى سـنـجـند, مشروط بر آنكه مشتقات را دخالت ندهيم و به اين ترتيب شمارش صالحات به 62 مـى رسـد كـه بـه تعداد واژه تلاوت وهمه مشتقات آن است يعنى در يك طرف مساوى مشتقات دخالت دارد در يك طرف دخالت ندارد و اينها همه براى به كرسى نشاندن نظم رياضى قرآن است . از اينگونه لغزشها در كتاب آقاى عبدالرزاق نوفل فراوان است تا آنجا كه مترجم كتاب ايشان نيز در پاورقى در موارد زيادى به ايشان خرده مى گيرد.
تاریخ : یکشنبه 16 شهريور 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 226
اعجاز عددی در قرآن1 يكى ديگر از رهروان راه آقاى رشاد خليفه , آقاى مهندس عدنان رفاعى مى باشد. به بخشى از مطالب آن توجه فرمائيد. كلمه يوم به صورت مفرد 365 مرتبه در قرآن آمده است . كلمه شهر به صورت مفرد 12 مرتبه در قرآن آمده است . كلمه جهنم در قرآن 77 بار و كلمه جنات و مشتقات آن نيز 77 مرتبه تكرار شده است . كلمه رجل و كلمه امراة هر كدام 24 مرتبه . كلمه الحياة و كلمه الموت با مشتقات آنها هر كدام 145 مرتبه . كلمه الملائكة و كلمه الشيطان هر كدام 68 مرتبه . كلمه الملائكة و مشتقات آن 88 مرتبه كلمه الشيطان و مشتقات آن نيز 88 مرتبه . كلمه يفسد و مشتقات آن نظير كلمه ينفع و مشتقات آن هر كدام 50 مرتبه . كلمه الرغبة و مشتقات آن با كلمه الرهبة و مشتقات آن هر كدام 8 مرتبه . كلمه مصيبة و مشتقات آن با كلمه الشكر و مشتقات آن هر كدام 75 مرتبه . كلمه شك و كلمه ظن هر كدام 15 مرتبه . كلمه هلك و مشتقات آن با كلمه نجاة و مشتقات آن هر كدام 66 مرتبه . كلمه النور 24 مرتبه كلمه الظلم و مشتقات آن نيز 24 مرتبه . كلمه الدنيا و كلمه الاخرة هركدام 115 مرتبه . كلمه ثقلت و مشتقات آن با كلمه خفت و مشتقات آن هر كدام 17 مرتبه . كلمه العز و مشتقات آن با كلمه الذل و مشتقات آن هر كدام 21 مرتبه . كلمه قبل و قبلك با كلمه بعد و بعدك هر كدام 149 مرتبه . مجموع اقسمتم و اقسموا معادل تعداد اقسم يعنى 8 مرتبه . كلمه قالوا معادل كلمه قل 332 مرتبه . كلمه قلتم و اقول هر كدام 9 مرتبه . كلمه تقولون و نقول هر كدام 11 مرتبه . مجموع دو كلمه تقولوا و تقولون معادل كلمه قلنا يعنى 27 مرتبه . كلمه البر 12 مرتبه كه اگر با كلمه يبسا كه هم معناى اوست جمع شود 13 مرتبه مى شود. كلمه البحر نيز 32 مرتبه . مجموع آنها 45:32+13 بنابراين 1345 خشكى و 3245 آب كه اين نسبت دقيقا باواقعيت خارجى هماهنگ است . بسيارى از اين آمارها در مقام محاسبه درست نيست و بر فرض صحت نيازمندتوجيهات و تكلفات فراوانى است . مثلا ايشان براى آنكه در شمارش ((يوم )) به عدد365 برسد گفته است , بايد ((يوم )) را به صورت مفرد در نظر بگيريم . زيـرا اگـر ((ايـام )) و((يـومين )) را به حساب آوريم , به عدد مطلوب نمى رسيم اما باز هم منظور ايشان تامين نمى شود. زيـرا((يـومـئذ)) و((يـومـكـم )) و((يومهم )) نيز بايد از ليست ما خارج شونددر حالى كه اينها هم مفردند. اگـر مـنـظـور ايـشـان از مـفـرد اين است كه به ((يوم )) هيچ حرفى متصل نباشد, در آن صورت ((بـالـيـوم )) و ((ليوم )) و ((فاليوم )) را نيز بايد از ليست خارج كنيم كه آمار ما از 365 بسيار كمتر خواهد شد. خلاصه , ايشان براى نيل به عدد 365 از هيچ اسلوب منطقى پيروى نكرده اند و با اين گزينش هاى تبرعى مى توان در اكثر واژگان كتب , نظم رياضى پيدا نمود. ايـشـان در مـواردى كـه آمـارش بـه حد نصاب نمى رسد, به دنبال مشتقات آن واژه خاص رفته و مى كوشد با اضافه كردن مشتقات نصاب لازم را تهيه كند و اين سؤال بى جواب مى ماند كه چرا در بـعـضى موارد بايد مشتقات را به حساب آوريم و دربعضى موارد فقط به آمار مفرد آن واژه بسنده كـنـيم ؟ و عجيبتر اينكه ايشان در بعضى واژه ها, مثل :((جهنم )) و((جنات )) مى گويد: در يكى به صورت مفرد و در ديگرى باضم مشتقات بايد به مطلوب نايل شد. در جاى ديگر ايشان واژه ((يفسد)) و مشتقات آن را شمارش مى كند و چون با تعدادواژه ((يصلح )) برابر نمى بيند, سراغ واژه ((ينفع )) مى رود. در حـالى كه براى آشنايان به زبان عربى واضح است كه ((يفسد)) در مقابل ((يصلح )) مى باشد نه ((ينفع )). در دو واژه قبل و بعد وقتى ايشان به حد نصاب لازم نمى رسد, مى گويد:((قبلك )) و((بعدك )) را هم به ليست خود بايد اضافه كنيم . ديـگـر پـاسـخ اين سؤال روشن نيست كه چرا ((قبلكم )) يا ((قبلنا)) و يا ((قبلها)) را نبايد منظور نمائيم ؟ . كـلـمه ((قالوا)) و((قل )) نيز دقيقا با هم برابر نيستند, يعنى ((قل )) 333 و((قالوا)) 332 مرتبه در قرآن آمده است . ايشان به جاى آنكه ((قلتم )) را با ((قلنا)) بسنجد, با ((اقول )) مقايسه كرده است . نـيـز بـه جـاى آنـكـه ((تـقـولوا)) و ((تقولون )) را با ((نقول )) كنار هم قرار دهد, آن را با ((قلنا)) مقايسه كرده است . از همه عجيب و غريبتر, محاسبه ميزان آب و خشكى كره زمين است . ايـشـان وقـتـى ((بر)) و((بحر)) را با هم مقايسه كرده و به كسر مورد نظر دست پيدا نمى كند, به واژه ((يـبـسـا)) مـتـوسـل مى شود و مى گويد: اگر آن را نيز كه مرادف ((بر)) مى باشد, منظور كـنيم تكرار واژه خشكى 13 و تكرار دريا 32 بوده و دو كسر 1345 و 3245 بدست مى آيد كه خيلى شگفت انگيز و از معجزات قرآن است . بايد به ايشان گفت : چگونه است كه بايد ((يبسا)) را كه مرادف ((بر)) مى باشد, درشمارش دخالت دهيم , ولى كلمه ((يم )) را كه مرادف ((بحر)) است دخالت ندهيم ؟ . وانگهى نسبت آب و خشكى كره زمين هميشه نسبت ثابتى نيست دو هزار سال پيش با امروز بسيار فرق داشته و هزار سال بعد نيز از ميزان درياها كاسته خواهدشد.
تاریخ : یکشنبه 16 شهريور 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 145
معرفى قرآن از طريق قرآن توجه شما را به قسمتى از آيات قرآن كه ماهيت قرآن را مى توان از آنها فهميد جلب مى كنيم :. ((ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين )) (2/2). ((شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان )). (185/2). ((ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم )) (9/17). ((و لقد صرفنا فى هذا القرآن ليذكروا و ما يزيدهم الا نفورا)) (41/17). ((و ننزل من القرآن ما هو شفا و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا)). (82/17). ((و انك لتلقى القرآن من لدن حكيم عليم )). (6/27) . چـنـانـكـه ملاحظه مى كنيد, قرآن خود را حكمت , علم , نور, ذكر, هدايت , موعظه ,بلاغ , وسـيـله جدايى حق از باطل , شفاى بيماريهاى قلبى , بيان هر چيز و وسيله خروج از تاريكى به نور مـى دانـد و هـمـه ايـن عـنـاوين در پرتو توجه به محتواى قرآن وپيروى از رهنمودهاى آن ميسر مـى شـود, نـه از طريق دقت در ساختار لفظى و كشف تناسب و توازن حروف و كلمات اين كتاب آسمانى . هرگز به وصف يا عنوانى براى قرآن برخورد نمى كنيم كه به جنبه لفظى آن هم از اين زاويه خاص نظر داشته باشد. الـبـتـه يكى از وجوه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است , اما آن دو نيز طريقى براى توجه هرچه بيشتر به مفاد و محتواى اين كتاب آسمانى است . عـربـى بـودن قـرآن نـيـز در همين راستاست قرآن فلسفه عربى بودن خود را تدبر و دقت بيشتر بـندگان مى داند چنانكه مى دانيم , زبان عربى انعطافى بسيار بالا دارد و دقائق و لطائف معانى را در قالب هيچ زبانى همچون زبان عربى ,نمى توان به مخاطب القا نمود:((انا انزلناه قرانا عربيا لعلكم تعقلون )). بنابراين , در هيچ جاى قرآن حتى بطور تلويحى نيز ما به اين گونه كاوشها دعوت نشده ايم . بـلـكـه مى توان گفت به عدم آن تشويق شده ايم . چنانكه مى دانيم , يكى ازقصه هاى عبرت انگيز و جالب قرآن قصه اصحاب كهف است . قـرآن بـعـد از ذكـرداسـتان آنها, اظهار تاسف مى كند كه چرا مردم به جاى آنكه به پيام اين قصه تـوجـه كـنـنـد و راه اصحاب كهف را پيموده و از بيدار شدن آنها بعد از سيصد سال خواب ,نتيجه بگيرند كه خداوند قادر است آدميان را بعد از خواب گران مرگ در روز قيامت زنده نمايد, خود را مشغول مطالب حاشيه اى قصه نموده وبر سر تعداد اصحاب كهف باهم جدال مى كنند. بعضى مى گويند: چهار نفر, بعضى مى گويند:شش نفر وعده اى آنها را هشت نفر مى دانند. قـرآن مـى فرمايد:((اى پيامبر! در اين باره با آنهاجدال مكن و از آنها چيزى مپرس و به افسانه هاى آنها اعتماد منما)). بـه مورد ديگرى توجه فرمائيد: در مورد تعداد نگهبانان دوزخ , قرآن مى فرمايد:تعدادشان رانوزده نـفر قرار داديم , نه بدان جهت كه اسرار و رموزى در اين عدد درنظر گرفته ايم , بلكه فقط به اين مـنـظـور كـه چـون و چـراى افـراد مريض و كافر رابرانگيزيم و نيز ايمان مؤمنان را تقويت كرده بـاشيم :((و ما جعلنا اصحاب النار الاملائكة و ما جعلنا عدتهم الا فتنة للذين كفروا ليستيقن الذين اوتـوا الـكـتـاب و يـزدادالذين امنوا ايمانا و لا يرتاب الذين اوتوا الكتاب و المؤمنون و ليقول الذين فـى قـلـوبـهـم مـرض و الكافرون ماذا اراد اللّه بهذا مثلا كذلك يضل اللّه من يشا و يهدى من يشا)) (31/74).
تاریخ : یکشنبه 16 شهريور 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 124
معرفى قرآن در احاديث حـال ببينيم قرآن در احاديث چگونه معرفى شده است ؟ آيا حديثى از معصوم به مارسيده است كه قرآن را كتابى اسرارآميز, معماگونه و حاوى فرمولهاى رياضى و ازمقوله رمل و جفر معرفى كرده باشد؟ پاسخ منفى است . در احـاديث نيز قرآن , علم ,حكمت و نور خوانده شده است و اكيدا توصيه شده است كه آن را چراغ عمل ومشعل حياتمان قرار دهيم . در نهج البلاغه آمده است : ((اللّه اللّه فى القرآن لا يسبقنكم بالعمل به غيركم )). در كتاب شريف كافى از رسول اكرم (ص ) روايت شده است : ((القرآن هدى من الضلالة و تبيان من الـعـمـى و اسـتقالة من العثرة و نور من الظلمة و ضيا من الاجداث و عصمة من الهلكة و رشد من الغواية و بيان من الفتن و بلاغ من الدنيا الى الاخرة وفيه كمال دينكم و ما عدل احد عن القرآن الا الى النار)). در كـتـاب فـقيه از اميرالمؤمنين در وصيتشان به فرزندش آمده است : ((و عليك بتلاوة القرآن و الـعـمـل به و لزوم فرائضه و شرايعه و حلاله و حرامه و امره و نهيه و التهجد به و تلاوته فى ليلك و نـهـارك فـانه عهد من اللّه تبارك و تعالى الى خلقه فهو واجب على كل مسلم ان ينظر كل يوم فى عـهـده و لـو خـمـسين ايه واعلم ان درجات الجنة على قدر آيات القرآن فاذا كان يوم القيمة يقال لقارى القرآن اقرا وارق فلا يكون فى الجنة بعد النبيين و الصديقين ارفع درجة منه )). هـرگـز در بـيانات امامان و سيره عملى آنها مشاهده نشده است كه قرآن را از اين منظربنگرند و مـطالبى هرچند به صورت ضمنى و تلويحى در مورد تعداد حروف وكلمات قرآن و روابط رياضى بـيـن آنـهـا بيان نموده باشند و لااقل سر نخى در اين مقوله به دست داده باشند, تا ما با اطمينان خـاطر در اين رشته وقت صرف كنيم ودلخوش باشيم كه اگر تاكنون به نتيجه نرسيده ايم , اميد است كه در آينده به نتائجى جالب دست يابيم . از عـلـماى بزرگ , حتى رياضى دانانى نظير: خواجه نصير طوسى و شيخ بها نيز نقل نشده است كه چنين سير و سياحتى را در قرآن نشان داده باشند.
تاریخ : یکشنبه 16 شهريور 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 163
آيا قرآن دعوت به مقابله كرده است ؟قرآن در چند سوره دعوت به مقابله به مثل نموده است از جمله : 1- در سوره اسراء آيه 88 اين سوره در مكه نازل شده است مى خوانيم :قل لئن اجتمعت الانس والجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لاياءتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا: (بگو اگر تمام جن و انس اجتماع كنند تا كتابى همانند قرآن بياورند، نمى توانند، اگر چه نهايت همفكرى و همكارى را به خرج دهند). 2- در سوره هود اين سوره نيز در مكه نازل شده است در آيات 13 و 14 مى خوانيم : ام يقولون افتراه قل فاءتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين فان لم يستجيبوا لكم فاعلموا انما انزل بعلم الله ... (مى گويند اين آيات را به خدا افترا بسته (و ساختگى است ) بگو اگر راست مى گوئيد شما هم ده سوره ساختگى همانند آن بياوريد، و غير از خدا هر كسى را مى توانيد به كمك خود دعوت كنيد، و اگر اين دعوت را اجابت نكردند بدانيد اين آيات از طرف خدا است ... 3- در سوره يونس كه نيز در مكه نازل شده در آيه 38 چنين آمده است : ام يقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين : (مى گويند بر خدا افترا بسته ، بگو سوره اى همانند آن بياوريد و هر كس غير از خدا را مى توانيد به يارى طلبيد، اگر راست مى گوئيد). 4- آيه مورد بحث كه در مدينه نازل شده است . همانطور كه ملاحظه مى شود قرآن با صراحت و قاطعيت بى نظيرى دعوت به مبارزه كرده صراحت و قاطعيتى كه نشانه زنده حقانيت است . قرآن با بيان بسيار قاطع و صريح تمام جهانيان و كليه كسانى را كه در پيوند آن با مبداء جهان آفرينش ترديد داشتند دعوت به مقابله به مثل كرده است ، نه تنها دعوت كرده بلكه آنها را تشويق و تحريك به مبارزه نيز نموده است و كلماتى در اين آيات به كار برده كه به اصطلاح (به غيرت آنها برخورد نمايد) اين كلمات عبارتند از: ان كنتم صادقين : (اگر راست مى گوئيد). فاءتوا بعشر سور مثله مفتريات : (ده سوره ساختگى مثل آن بياوريد). قل فاءتوا بسورة مثله ... ان كنتم صادقين : (اگر راست مى گوئيد يك سوره ساختگى بياوريد). و ادعوا من استطعتم من دون الله : (غير از خدا از هر كس مى خواهيد دعوت كنيد). قل لئن اجتمعت الانس و الجن : (اگر همه جهانيان دست به دست هم بدهند...). لا ياءتون بمثله : (نمى توانند مثل آن را بياورند ...). فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة : (از آتشى بترسند كه هيزم آن بدنهاى مردم (گنهكار) و سنگها است . فان لم تفعلوا و لن تفعلوا: (اگر مثل آن را نياورديد، و هرگز نخواهيد توانست ...). با اين تحريكها و تشويقها، و با اينكه مى دانيم اين مبارزه تنها يك مبارزه ادبى يا مذهبى نبود بلكه يك مبارزه (سياسى ) (اقتصادى ) و (اجتماعى ) بود، مبارزهاى بود كه همه چيز حتى موجوديت آنها در گرو آن بود، و به عبارت ديگر: يك مبارزه حياتى محسوب مى شد كه مسير و سرنوشت زندگى و مرگ آنها را روشن مى ساخت اگر پيروز مى شدند همه چيز داشتند، و اگر مغلوب مى شدند، بايد از همه چيز خود دست بشويند. با اين حال اگر مى بينيم آنها در مقابل قرآن زانو زده اند و نتوانستند همانند آن را بياورند معجزه بودن قرآن روشنتر مى شود. قابل توجه اينكه اين آيات منحصر به زمان و مكان خاصى نيست و تمام جهانيان و مراكز علمى دنيا را به سوى اين مبارزه دعوت مى كند و هيچگونه استثنائى در آن وجود ندارد و هم اكنون نيز به تحدى خود ادامه مى دهد. تفسیر نمونه1 نرم افزار حاوی صافات
ادامه مطلب
تاریخ : سه شنبه 29 مرداد 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 133
جاودانى و جهانى بودن قرآن قرآن مرز (زمان و مكان ) را در هم شكسته و مافوق زمان و مكان قرار گرفته است ، به خاطر اينكه معجزات پيامبران گذشته و حتى معجزات خود پيامبر اسلام غير از قرآن ، روى نوار معينى از زمان ، و در نقطه مشخصى از مكان و در برابر عده خاصى صورت گرفته است ، سخن گفتن نوزاد مريم (عليهاالسلام ) و زنده كردن مردگان و مانند آن بوسيله مسيح (عليه السلام ) در زمان و مكان و در برابر اشخاص معينى بوده و چنانكه مى دانيم ، امورى كه رنگ زمان و مكان به خود گرفته باشند، به همان نسبت كه از آنها دورتر شويم ، كم رنگتر جلوه مى كنند، و اين از خواص امور زمانى است . ولى قرآن ، بستگى به زمان و مكان ندارد همچنان به همان قيافه اى كه 1400 سال قبل در محيط تاريك حجاز تجلى كرد، امروز بر ما تجلى مى كند بلكه گذشت زمان و پيشرفت علم و دانش به ما امكاناتى داده كه بتوانيم استفاده بيشترى از آن نسبت به مردم اعصار گذشته بنمائيم ، پيدا است هر چه رنگ زمان و مكان به خود نگيرد تا ابد و در سراسر جهان پيش خواهد رفت ، بديهى است كه يك دين جهانى و جاودانى بايد يك سند حقانيت جهانى و جاودانى هم در اختيار داشته باشد. روحانى بودن : امور خارق العاده اى كه از پيامبران پيشين به عنوان گواه صدق گفتار آنها ديده شده معمولا جنبه جسمانى داشته : شفاى بيماران غير قابل علاج ، زنده كردن مردگان سخن گفتن كودك نوزاد در گاهواره ، و ... همه جنبه جسمى دارند و چشم و گوش انسان را تسخير مى كنند، ولى الفاظ قرآن كه از همين حروف و كلمات معمولى تركيب يافته در اعماق دل و جان انسان نفوذ مى كند، روح او را مملو از اعجاب و تحسين مى سازد، افكار و عقول را در برابر خود وادار به تعظيم مى نمايد معجزه اى است كه تنها با مغزها و انديشه ها و ارواح انسانها سر و كار دارد، برترى چنين معجزه اى بر معجزات جسمانى احتياج به توضيح ندارد. تفسیر نمونه 1 نرم افزار حاوی صافات ادامه مطلب
تاریخ : سه شنبه 29 مرداد 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 127
قرآن معجزه جاودانى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم )
ادامه مطلب
تاریخ : سه شنبه 29 مرداد 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 127
1- آيا بسم الله جزء سوره است ؟ در ميان دانشمندان و علماء شيعه اختلافى در اين مساءله نيست ، كه بسم الله جزء سوره حمد و همه سوره هاى قرآن است ، اصولا ثبت بسم الله در متن قرآن مجيد در آغاز همه سوره ها، خود گواه زنده اين امر است زيرا مى دانيم در متن قرآن چيزى اضافه نوشته نشده است ، و ذكر بسم الله در آغاز سوره ها از زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) تاكنون معمول بوده است . و اما از نظر دانشمندان اهل تسنن ، نويسنده تفسير المنار جمع آورى جامعى از اقوال آنها به شرح زير كرده است : در ميان علما گفتگو است كه آيا بسم الله در آغاز هر سورهاى جزء سوره است يا نه ؟ دانشمندان پيشين از اهل مكه اعم از فقهاء و قاريان قرآن از جمله ابن كثير و اهل كوفه از جمله عاصم و كسائى از قراء، و بعضى از صحابه و تابعين از اهل مدينه ، و همچنين شافعى در كتاب جديد، و پيروان او و ثورى و احمد در يكى از دو قولش معتقدند كه جزء سوره است ، همچنين علماى اماميه و از صحابه طبق گفته آنان على (عليه السلام ) و ابن عباس و عبدالله بن عمر و ابوهريره ، و از علماى تابعين سعيد بن جبير و عطا و زهرى و ابن المبارك اين عقيده را برگزيده اند. سپس اضافه مى كند مهمترين دليل آنها اتفاق همه صحابه و كسانى كه بعد از آنها روى كار آمدند بر ذكر بسم الله در قرآن در آغاز هر سورهاى جز سوره برائت است ، در حالى كه آنها متفقا توصيه مى كردند كه قرآن را از آنچه جزء قرآن نيست پيراسته دارند، و به همين دليل آمين را در آخر سوره فاتحه ذكر نكرده اند ... سپس از مالك و پيروان ابوحنيفه و بعضى ديگر نقل مى كند كه آنها بسم الله را يك آيه مستقل مى دانستند كه براى بيان آغاز سوره ها و فاصله ميان آنها نازل شده است . و از احمد (فقيه معروف اهل تسنن ) و بعضى از قاريان كوفه نقل مى كند كه آنها بسم الله را جزء سوره حمد مى دانستند نه جزء ساير سوره ها. از مجموع آنچه گفته شده چنين استفاده مى شود كه حتى اكثريت قاطع اهل تسنن نيز بسم الله را جزء سوره مى دانند. در اينجا بعضى از رواياتى را كه از طرق شيعه و اهل تسنن در اين زمينه نقل شده يادآور مى شويم : (و اعتراف مى كنيم كه ذكر همه آنها از حوصله اين بحث خارج ، و متناسب با يك بحث فقهى تمام عيار است ). (معاوية بن عمار) از دوستان امام صادق (عليه السلام ) مى گويد از امام پرسيدم هنگامى كه به نماز برمى خيزم بسم الله را در آغاز حمد بخوانم ؟ فرمود بلى مجددا سؤ ال كردم هنگامى كه حمد تمام شد و سورهاى بعد از آن مى خوانم بسم الله را با آن بخوانم ؟ باز فرمود آرى : 2- دارقطنى از علماى سنت به سند صحيح از على (عليه السلام ) نقل مى كند كه مردى از آن حضرت پرسيد السبع المثانى چيست ؟ فرمود: سوره حمد است ، عرض كرد سوره حمد شش آيه است فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم نيز آيه اى از آن است . 3- بيهقى محدث مشهور اهل سنت با سند صحيح از طريق ابن جبير از ابن عباس چنين نقل مى كند: استرق الشيطان من الناس اعظم آية من القرآن بسم الله الرحمن الرحيم : مردم شيطان صفت ، بزرگترين آيه قرآن بسم الله الرحمن الرحيم را سرقت كردند) (اشاره به اينكه در آغاز سوره ها آن را نمى خوانند). گذشته از همه اينها سيره مسلمين همواره بر اين بوده كه هنگام تلاوت قرآن بسم الله را در آغاز هر سورهاى مى خواندند، و متواترا نيز ثابت شده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آن را نيز تلاوت مى فرمود، چگونه ممكن است چيزى جزء قرآن نباشد و پيامبر و مسلمانان همواره آن را ضمن قرآن بخوانند و بر آن مداومت كنند. و اما اينكه بعضى احتمال داده اند كه بسم الله آيه مستقلى باشد كه جزء قرآن است اما جزء سوره ها نيست ، احتمال بسيار سست و ضعيفى به نظر مى رسد، زيرا مفهوم و محتواى بسم الله نشان مى دهد كه براى ابتدا و آغاز كارى است ، نه اينكه خود يك مفهوم و معنى جدا و مستقل داشته باشد، در حقيقت اين جمود و تعصب شديد است كه ما بخواهيم براى ايستادن روى حرف خود هر احتمالى را مطرح كنيم و آيه اى همچون بسم الله را كه مضمونش فرياد مى زند سر آغازى است براى بحثهاى بعد از آن ، آيه مستقل و بريده از ما قبل بعد بپنداريم . تنها ايراد قابل ملاحظه اى كه مخالفان در اين رابطه دارند اين است كه مى گويند در شمارش آيات سوره هاى قرآن (بجز سوره حمد) معمولا بسم الله را يك آيه حساب نمى كنند، بلكه آيه نخست را بعد از آن قرار مى دهند. پاسخ اين سؤ ال را (فخر رازى ) در تفسير كبير به روشنى داده است آنجا كه مى گويد: هيچ مانعى ندارد كه بسم الله در سوره حمد به تنهائى يك آيه باشد و در سوره هاى ديگر قرآن جزئى از آيه اول محسوب گردد. (بنابر اين مثلا در سوره كوثر (بسم الله الرحمن الرحيم انا اعطيناك الكوثر) همه يك آيه محسوب مى شود ). به هر حال مساءله آنقدر روشن است كه مى گويند: يك روز معاويه در دوران حكومتش در نماز جماعت بسم الله را نگفت ، بعد از نماز جمعى از مهاجران و انصار فرياد زدند اسرقت ام نسيت ؟: آيا بسم الله را دزديدى يا فراموش كردى ؟ نام كتاب : تفسير نمونه جلد 1 نرم افزار حاوی صافات
ادامه مطلب
تاریخ : سه شنبه 29 مرداد 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 145
مطالب گذشته
» سخنی از صدق وصفا »» جمعه 08 شهریور 1392
» اگر کسی ادعا کند با دلایل عقلی وجود خدا را رد می کند باید چه جوابی به او داد؟ »» سه شنبه 08 آذر 1401 » گریتینگ »» شنبه 14 اردیبهشت 1398 » کتاب یک چمدان خاطره »» چهارشنبه 28 فروردین 1398 » ۵ ترفند ساده برای تمیز کردن سینک ظرفشویی »» دوشنبه 07 آبان 1397 » ضرورت طراحی سایت حرفه ای »» شنبه 07 مرداد 1396 » مزایا و معایب طراحی سایت پارالاکس »» دوشنبه 26 تیر 1396 » اربعین »» شنبه 29 آبان 1395 » درازگودال ماریانا »» شنبه 29 آبان 1395 » آدانسونیا یا بائوباب »» شنبه 29 آبان 1395 » یون--سدیم »» شنبه 29 آبان 1395 » محمد بن موسی خوارزمی »» شنبه 29 آبان 1395 » دانلود Internet Download Manager 6.26 – نرم افزار دانلود منیجر IDM »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود انیمیشن 6 ابر قهرمان دوبله فارسی با کیفیت عالیbig hero 6 2014 »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود انیمیشن زندگی پنهان حیوانات The Secret Life of Pets 2016 با دوبله فارسی و لینک مستقیم »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود فیلم بارکد با کیفیت اورجینال و لینک مستقیم »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » فیلم بادیگارد با کیفیت 1080p و لینک مستقیم-nava1.rzb.ir »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود انیمیشن رودنسیا و دندون شازده خانم با دوبله فارسی و کیفیت Rodencia and the Princess’ Tooth -HD »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » 10 تاثیر مضر مواد مخدر بر بدن »» جمعه 22 آبان 1394 » وظایف قوه قضائیه چیست؟ درباره ی قوه ی قضاییه »» جمعه 22 آبان 1394 » درباره ی شرکت پست »» جمعه 22 آبان 1394 » انواع تقویم( -تقویم قمری-تقویم قمری شمسی-تقویم شمسی-تقویم جولیوسی-تقویم گرگوری--تقویم خورشیدی خیام:) »» جمعه 22 آبان 1394 » ویژگی رفتاری زنبور ها-زنبورها »» جمعه 22 آبان 1394 » موضوع تاثیر رسانه بر روی زندگی مردم »» جمعه 22 آبان 1394 » سيّد محمدحسن طباطبائي ميرجهاني(2) »» جمعه 08 آبان 1394 » سيّد محمدحسن طباطبائي ميرجهاني(1) »» جمعه 08 آبان 1394 » امامت ، از اصول مذهب(سوال وجواب) »» جمعه 08 آبان 1394 » ائمه و پيشوايان اسلام »» جمعه 08 آبان 1394 » امامت در باطن اعمال »» جمعه 08 آبان 1394 » فرق ميان نبى و امام »» جمعه 08 آبان 1394 » امامت در بيان معارف الهيّه »» جمعه 08 آبان 1394 » قصه هاى زندگى فاطمه عليها السلام »» دوشنبه 03 فروردین 1394 » داستانهاى ما »» جمعه 29 اسفند 1393 » داستان های زیبا2 »» پنجشنبه 28 اسفند 1393 » داستان های زیبای 2 »» چهارشنبه 27 اسفند 1393 » داستان های زیبا 1 »» چهارشنبه 27 اسفند 1393 » آمینو اسیدها »» سه شنبه 26 اسفند 1393 » موضوع حالات جوانی »» یکشنبه 24 اسفند 1393 » خلاصه حالات آخرين پيامبر و اشرف مخلوقات و فضایل »» جمعه 03 بهمن 1393 » نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی »» جمعه 03 بهمن 1393 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ طراحی مجدد و ترجمه از : Ghaleb-Weblog.Ir ] [ طراح اولیه قالب ] |