نوای معطر الهی داستان ها ی پیرامون قرآن
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پیغام مدیر سایت سلام دوست من به سایت نوای معطر الهی خوش آمدید لطفا برای استفاده از تمامی امکانات
دانلود فایل , شرکت در انجمن و گفتگو با سایر اعضا در سایت ثبت نام کنید
تصوير
آخرین ارسال های تالار گفتمان
اصحاب فيل الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل . الم يجعل كيدهم فى تضليل . (سوره فيل : 1) نجاشى پادشاه حبشه در راه تبليغ دين مسيح به فعاليت زد و به وسائل مختلف كوشيد تا دين مسيح را به صورت اول برگرداند و نيروى از دست رفته اش را تجديد كند. وقتى ديد از همه كشورها مردم براى حج به سوى مكه مى روند، به انديشه فرو رفت كه كارى كند تا توجه مردم را از مكه و كعبه برگرداند و اين تاج سيادت را از قريش و اهل مكه بر بايد و دلهاى مردم را به كشور خود متوجه نمايد. بدين جهت كليساى مجللى در صنعاء (يكى از شهرهاى يمن ) بنا نهاد و در ساختمان آن منتهاى دقت را بكار برد و پس از پايان ، آن را به بهترين زينتها تزئين كرد و عالى ترين فرشها و پرده ها را در آن فراهم نمود به طوريكه زيبائى آن چشم را خيره و بيننده را مبهوت مى ساخت . او تصور مى كرد با بودن چنين كليساى معظمى ديگر كسى به سوى مكه نخواهد رفت و همه مردم حتى قريش و اهل مكه به آن كليسا خواهند آمد. اما بر خلاف تصور او، نه تنها اهل مكه به آنجا توجه نكردند بلكه اهالى يمن و حبشه هم مكه را فراموش نكردند و باز براى حج ، به سوى مكه رفتند. اينجا ديگر كارى از نجاشى ساخته نبود. زيرا تصرف در دلهاى مردم با زور سر نيزه محال است و عقيده ، قابل تحميل نيست . اتفاقا يك كاروان تجارتى از مكه به حبشه آمد، كاروانيان همه عرب و براى تجارت به آن كشور آمده بودند. چندين تن از كاروانيان عرب ، در يكى از اطاقهاى آن كليسا منزل كردند و چون هوا سرد بود آتش افروختند. ولى وقت رفتن ، فراموش كردند آتش را خاموش كنند. آتش به آن كليسا رخنه كرد و حريق مدهشى بوجود آورد. وقتى خبر سوختن كليسا و علت پيدايش آن را به اطلاع نجاشى رساندند، سخت غضبناك شد و با خود گفت عربها از راه دشمنى كليساى ما را آتش زده اند و قسم ياد كرد كه كعبه را ويران كند و آن را نابود سازد. بدين جهت فرمانده سپاه خود (ابرهه ) را طلبيد و با لشگرى مجهز به انواع تجهيزات ، از اسب و فيل و سواره و پياده به سوى مكه فرستاد. ابرهه با آن سپاه عظيم ، مانند سيل بنيان كن به محل ماموريت خود رهسپار شد. در بين راه غارتگرى ها كرد و هر كجا گوسفند و گاو و شتر ديد آن را تصرف نمود. در بيابان حجاز، شبانى را با دويست شتر ملاقات كرد. شترها از عبدالمطلب و شبان هم شبان او بود، ابرهه شترهاى عبدالمطلب را گرفت و به راه خود ادامه داد تا در بيرون شهر مكه منزل نمود. ابرهه در خيمه خود روى تخت نشسته و سران سپاه در اطرافش ايستاده بودند كه دربان او وارد شد و گفت : اينك عبدالمطلب رئيس مكه و سرور قريش بيرون خيمه است و اذن ورود مى خواهد. ابرهه اجازه داد و پس از لحظه اى عبدالمطلب وارد شد. آثار بزرگى و عظمت در چهره او نمايان بود. ابرهه وقتى او را ديد بى اختيار از جا پريد و چند قدم او را استقبال كرد و كنار خود روى تخت نشانيد و مراسم احترام را به عمل آورد. سپس به مترجم خود گفت : از عبدالمطلب بپرس براى چه اينجا آمده اى ؟ گفت : به من خبر رسيده كه سپاهيان تو شتران مرا گرفته اند. آمده ام درخواست كنم شتران مرا به من برگردانيد. ابرهه گفت : عجبا! من براى خراب كردن كعبه و ويران كردن اساس عظمت اين مرد آمده ام ، او به فكر شتران خويش است . به خدا قسم اگر اين مرد از من درخواست مى كرد از همين جا برگردم و كعبه را خراب نكنم ، من به احترام او بر مى گشتم . عبدالمطلب گفت : من صاحب شترها هستم و اين خانه هم صاحبى دارد، من بايد شتران خود را حفظ كنم و صاحب اين خانه هم ، خانه خود را. ابرهه دستور داد شتران عبدالمطلب را رد كردند و آنگاه با سپاه خود به عزم ويران ساختن كعبه به سوى شهر حركت كرد ولى هنوز قدم در شهر مكه نگذاشته بود كه پرندگانى كوچك به نام (ابابيل ) بر فراز آسمان مكه نمايان شدند و كم كم خود را بالاى سر سپاه ابرهه رساندند. آن پرندگان ، حامل سنگريزه هائى به نام (سجيل ) بودند كه فرق سپاهيان را هدف مى گرفتند و سنگريزه بر سر آنها مى كوبيدند و هر سنگ ريزه اى يك تن از سپاه ابرهه را هلاك كرد. هنوز چيزى نگذشته بود كه تمام سپاه ابرهه ، به جز يك نفر هلاك شدند و آن يك نفر به شتاب خود را به حبشه رسانيد و به حضور نجاشى آمد و جريان كشته شدن سپاه را به عرض رسانيد. نجاشى با بهت و حيرت پرسيد: آن پرندگان به چه صورت بودند كه سپاه مرا نابود كردند؟ در آن حال يكى از همان پرندگان در هوا پيدا شد، آن مرد گفت : اعليحضرتا! اين يكى از همان پرندگان خطرناك است كه لشكر ما را هلاك كردند. سخن آن مرد به پايان رسيد و در همان حال ، سنگ ريزه اى بوسيله همان پرنده بر سر او فرود آمد و در حضور نجاشى جان داد. اين حادثه در سال ولادت خاتم انبياء پيغمبر عالى مقام اسلام (ص ) واقع شد.
تاریخ : چهارشنبه 12 آذر 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 144
اصحاب اخدود قتل اصحاب الاخدود. النار ذات الوقود. اذ هم عليها قعود... (سوره بروج : 8) ذونواس آخرين پادشاهى است كه از طائفه (حمير) به سلطنت رسيد و زمام امور مردم را بدست گرفت . او دين يهود را پذيرفت و آن را دين رسمى ، اعلام كرد در حاليكه يهوديت با آمدن عيسى بن مريم از بين رفت و خط بطلان بر آن كشيده شد. ذونواس مبارزه شديدى با دين مسيح ، آغاز كرد و براى از بين بردن آن ، به كوشش و فعاليت دامنه دارى دست زد، يهوديان را محترم ميشمرد و مسيحيان را بيرحمانه گردن مى زد و نابود مى ساخت . او تصميم قطعى گرفته بود كه دين يهود را در سراسر روى كره زمين ، دين رسمى بشر قرار دهد و ساير اديان را نابود گرداند، و براى انجام اين مقصود، از هيچگونه اقدامى خوددارى نمى كرد، به هر شهر و كشورى كه دينى غير از دين يهود وجود داشت ، لشكر كشى مى كرد و اهالى آن را مجبور به استعفاء از دين خود و پيروى از كيش يهود مى نمود. روزى به او خبر دادند كه اهالى نجران ، آئين مسيح را پذيرفته اند و جز چند نفر انگشت شمار، همه از يهوديت روى گردانده اند. اين خبر، چنان ذونواس را ناراحت و غضبناك كرد كه خواب و آسايش بر او حرام شد و در همان لحظه آماده جنگ با نجرانيان گرديد. سپاه خود را تجهيز نمود و با ارتش بى شمارى ، به سوى نجران حركت كرد. از حادثه مسيحى شدن نجران ، مى خروشيد و براى آن مردم بينوا تصميم هاى خطرناك مى گرفت . كم كم سپاهش ، به نجران نزديك شد و بيرون آن منطقه منزل كردند. ذونواس ماموريتى به نجران فرستاد و رجال و اشراف آن را احضار كرد. چون به حضورش آمدند، آنان را مخاطب قرار داد و چنين گفت : بمن خبر رسيده كه اهالى نجران به اغواى يك مرد مسيحى به نام (دوس ) از آئين يهوديت دست كشيده اند و كيش نصرانيت را اختيار كرده اند. اينك من با اين سپاه مجهز آمده ام تا ديگر باره دين يهود را در اين منطقه برقرار سازم و اساس نصرانيت را از ميان براندازم . غرض از احضار شما آن است كه ، شما بزرگان و خردمندان نجران برويد دور هم بنشينيد، تبادل نظر كنيد و يكى از اين دو راهى كه من به شما مى گويم براى خود انتخاب نمائيد: من در درجه اول به شما پيشنهاد مى كنم كه به دين سابق خود يعنى كيش يهوديت برگرديد و از اين انحراف توبه كنيد. اگر حاضر به پذيرفتن اين پيشنهاد نيستيد، بدانيد كه شما را به سخت ترين وجه ، مجازات مى كنم و احدى از منحرفين شما را باقى نمى گزارم . بزرگان نجران ، با روحيه اى قوى و بيانى محكم كه از يك ايمان راسخ حكايت مى كرد در جواب آن مرد سركش چنين گفتند: ما را احتياجى به مشورت و تبادل افكار نيست . ما دين حق را يافته ايم و پيروى آن را قبول كرده ايم . در راه دين از هيچ نوع عقوبتى باك نداريم و جانبازى در راه حق و حقيقت را بهترين افتخار مى شماريم . ذونواس كه انتظار چنين پاسخى نداشت ؛ دستور داد گودالهائى (اخدود) در زمين كندند. در آن گودالها آتش عظيمى افروختند. آنگاه خود و سپاهيانش در كنار گودالها به تماشا ايستادند. سپس دستور داد مؤ منين را حاضر كنند. مامورين او در نجران جستجو مى كردند و هر كس به آئين مسيح ايمان آورده بود، مى آوردند و در ميان آتش مى افكندند. جمعى را در آتش سوزانيد، گروهى را با شمشير به قتل رسانيد، عده اى را گوش و دست و پا بريد و نجران را از مومنين به مسيح خالى كرد. در اين حادثه بيست هزار نفر را ذونواس از بين برد و ديگر باره كيش يهوديت را در نجران برقرار ساخت . يكى از مسيحيان نجران وقتى جريان ذونواس و قتل عام مسيحى ها را ديد همان ساعت بر اسب راهوارى نشست و راه روم را در پيش گرفت . شب و روز راه پيمود. از دشتها و بيابانها گذشت . كوه ها و تپه ها را از زير پا گذرانيد، تا خود را به دربار قيصر، امپراطور روم رسانيد و حادثه دلخراش نجران را مو به مو براى قيصر نقل كرد و براى سركوبى از او استمداد نمود. چون قيصر نصرانى بود، از شنيدن حادثه نجران افسرده شد و به آن مرد گفت : كشور شما با ما خيلى فاصله دارد و لشگر كشى خالى از اشكال نيست ولى من نامه اى به نجاشى پادشاه حبشه مى نويسم و سركوبى ذونواس را به عهده او مى گذارم . زيرا نجاشى هم تابع كيش مسيح است و هم با يمن و مركز فرمانروائى ذونواس مجاور است و براى او جنگيدن با ذونواس آسان است . به اين ترتيب قيصر نامه اى به نجاشى نوشت و سركوبى ذونواس و همچنين يارى كردن دين مسيح را از او خواستار شد. آن مرد نامه قيصر را گرفت و به سوى حبشه عزيمت كرد. چون به دربار نجاشى رسيد، نامه را تقديم كرد و ضمنا از بى رحمى و وحشيگرى ذونواس و سپاهش شرحى به عرض رسانيد. نجاشى براى جنگ با يمن آماده شد و با سپاهش از حبشه خيمه بيرون زد، چون به حوالى يمن رسيد ذونواس با لشگر خود آنها را استقبال كرد و جنگ هاى خونينى ميان سپاه يمن و حبشه واقع شد ولى جنگ به نفع نجاشى خاتمه يافت و ذونواس و جمعى از يهوديان را از دم شمشير گذرانيد و يمن را ضميمه حبشه ساخت . با كشته شدن ذونواس بازار يهوديت كساد شد و ديگر باره
آئين مسيح رواج يافت و دين رسمى اعلام گرديد. نام كتاب : دوره كامل قصه هاى قرآن
تاریخ : چهارشنبه 12 آذر 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 183
اصحاب سبت
تاریخ : جمعه 07 آذر 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 175
نام كتاب : دوره كامل قصه هاى قرآن
تاریخ : جمعه 07 آذر 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 153
قارون ان قارون كان من قوم موسى قبعى عليهم ... (سوره قصص : 76) قارون از قوم موسى و از خويشان نزديك او بود، در ابتداى كار مردى صالح و با تقوا بود ولى چون مدت توقف بنى اسرائيل و سرگردانى آنها در تيه به طول انجاميد، قارون از قوم كناره گيرى كرد و به صنعت كيميا گرى و طلا سازى پرداخت و به واسطه اين عمل ثروت بيشمار و گنجينه هاى از طلا براى خود تهيه كرد، كليدهاى خزائن قارون را چند تن از مردان نيرومند حمل مى كردند. ثروت و گنجينه ها،قارون را به سركشى و طغيان و تكبر كشانيد و او را به لب پرتگاه بدبختى رسانيد. به مؤ منين به نظر حقارت مى نگريست و به داشتن ثروت ، بر آنها افتخار مى كردند و بزرگى مى فروخت . مردم كوته نظر هم وقتى تجملات و تشريفات زندگانى قارون را مى ديدند، به او حسرت مى بردند و با خود مى گفتند اى كاش ما هم مانند قارون چنين ثروت و دستگاهى مى داشتيم زيرا او رااز زندگى استفاده كامل مى كند. خردمندان قوم مى گفتند: واى بر شما، به اين ظواهر فريبنده زندگى قارون حسرت نبريد، همانا ثواب خداوند براى مردم با ايمان ، بسى گرانبهاتر و بالاتر از اينها است . جمعى از روشن دلان بنى اسرائيل ، وقتى تندرويهاى قارون را ديدند او را نصيحت كردند و گفتند: اى قارون ! به اين زرد سرخ دنيا خورسند مباش زيرا خداوند چنين كسان را دوست ندارد تو بااين ثروت عظيم و نعمتهاى بى پايانى كه خدابتوارزنى داشته آخرت را آباد كن و قدمى براى خدا بردار، از دنيا بهره بردارى كن و همانطور كه خداوند به تو احسان كردن ، تو با بندگان او نيكى و احسان كن ، به راه فساد مرو و مفسده جو مباش زيرا پروردگار مفسيدين را دشمن دارد. قارون گفت : من اين ثروت را خودم ، به واسطه علمى كه دارم (كيميا) تهيه كرده ام ، ولى گويا نمى دانست كه خداوند ملتها و امتهائى از او نيرومندتر و غنى تر بودند، به واسطه گناهشتم بهلاكت رسانيد و هلاك كردن او هم در پيشگاه خدا امرى است سهل و آسان . بارى ، ثروت و مال ، سركشى قارون را بجائى رسانيد كه موسى به خيمه او وارد شد، لبخندى تمسخرآميز زد و پيغمبر آسمانى خدا را كوچك شمارد، موسى با مهربانى و لطف از او پرسيد: چرا در مجمع بنى اسرائيل كه براى توبه و انابه به درگاه خدا تشكيل شده شركت نكرده اى قارون جواب او را با مسخرگى و رذالت داد، موسى افسرده از خيمه او بيرون آمد و بيرون خيمه روى زمين نشست ، قارون دستور داد مقدارى خاكستر و آب آلوده بر سر و لباسهاى موسى ريختند. موسى به درگاه خدا از اهانتى كه قارون به او روا داشته بود شكايت كرد، خداوند متعال در مقابل سركشى و طغيان قارون و اهانت به مقدسات ، او و تمام گنجينه هايش را به زمين فرو برد و به عذاب ابدى گرفتارش ساخت . در آنحال كسانى كه به زندگانى او حسرت مى بردند، با سرور و خوشحالى به گفتند چه خوب شد كه ما مثل قارون نبوديم و به عذاب خداوند مبتلا نشديم . آرى ، سعادت و نيكبختى و بهشت
جاويد، مخصوص كسانى است كه در دنيا سركشى و طغيان نكنند و در زمين فساد برپا
ننمايند.
تاریخ : جمعه 07 آذر 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 150
انفاق در حال ركوع نام كتاب : دوره كامل قصه هاى قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء(ع ) مؤ لف :سيد محمد صوفى
تاریخ : جمعه 07 آذر 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 181
جنگ موته من المومنين رجال صدقوا ماعاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا (سوره احزاب : 23) نامه رسان پيامبر اسلام را كشتند. اين جنايت با هيچ يك از اصول اخلاقى و انسانى تطبيق نمى كرد. رسول محترم اسلام (ص ) از ناجوانمردى روميان سخت برآشفت و براى حارث بن عمير كه بدست شر حبيل بن عمرو غسانى در اراضى شام كشته شده بود، افسرده خاطر گرديد و تصميم به انتقام گرفت و مقدمات جنگ موته فراهم گشت . فرمان جهاد داده شد و سه هزار سرباز مسلمان آماده حركت به جبهه شدند. رسول خدا(ص ) فرماندهى قوا را به جعفربن ابيطالب ، برادر اميرالمومنين (ع ) سپرد و فرمود اگر به جعفر آسيبى رسيد، زيد بن حارثه فرمانده سپاه خواهد بود و اگر براى او پيش آمدى كرد، عبدالله بن رواحه فرماندهى قوا را به عهده خداهد گرفت و در صورتى كه او هم به شهادت رسيد، سربازان مسلمان از ميان خودشان كسى را براى فرماندهى خود انتخاب كنند. سپاه اسلام از مدينه حركت كرد و رسول اكرم (ص ) آنها را تا(ثنية الوداع ) بدرقه كرد و در آنجا فرماندهان و سربازان را مخاطب قرار داد و اين بيانات را در برابر سه هزار مرد مسلح ايراد فرمود: به شما اى سربازان اسلام توصيه مى كنم كه با تقوى و خويشتندار باشيد و نسبت به ساير مسلمين كه با شما هستند، رعايت صفا و عدل و احسان را بنمائيد. به نام خدا و به يارى او بسوى جبهه جنگ پيش رويد و با دشمنان خدا و دشمنان خودتان مردانه بجنگيد. شما در اين سفر، به مردمى برخورد مى كنيد كه در صومعه ها و پرستش گاه هاى خود سرگرم عبادت و از اجتماع بركنارند و به هيچ حزب و دسته اى بستگى ندارند. هوشيار باشيد و هيچ گونه تعرضى نسبت به آنها ننمائيد. ايشان را نكشيد. مزاحمشان نشويد. زنان و بانوان را كه پرورش دهنده نسل آينده اند، به قتل نرسانيد. كودكان و اطفال را از دم شمشير نگذرانيد. درختى را كه مى تواند به حال جامعه سودمند باشد، قطع نكنيد. ساختمانى كه موجب رفاه و آسايش مردم است ، ويران نسازيد. پس از ازن بيانات فرمود: تا جايگاه شهادت حارث پيش برويد. اول ، مردم را به پذيرش اسلام دعوت كنيد. اگر سر برتافتند، با آنها بجنگيد و سركشان را به سزاى عمل زشتشان برسانيد. سپاهيان اسلام با اتكاء به نيروى ايمان ، مدينه را به سوى اراضى شام ترك گفتند. پس از طى منازل در سرزمين (معان ) فرود آمدند. خبر تمركز نيروهاى اسلام در ارض معان به اطلاع شرحبيل رسيد. وى به گمان اينكه مى تواند به آسانى سپاه اسلام را منهزم سازد، سربازانى را كه در اختيار داشت ، به فرماندهى برادرش (سدوس ) مقابل نيروهاى اسلام فرستاد. ولى در لحظات اول جنگ ، سدوس گشته شد و سپاهيانش گريختند. شرحبيل ، احساس كرد موضوع مهم تر از آن است كه بتوان آن را سرسرى گرفت و بدين جهت بقلعه خود پناهنده و متحصن گرديد و گزارش وقايع را فورا براى پادشاه روم نوشت و از او استمداد كرد. قيصر، صد هزار سرباز جنگجو، مركب از روميان و شاميان آماده كرد و به سوى جبهه اعزام نمود. رسيدن اين همه نيرو كه با سلاح ها و وسائل كامل مجهز بودند و تعداد آنها متجاوز از سى برابر سربازان اسلام بود، مسلمانان را مضطرب ساخت و در اقدام به جنگ دچار ترديد نمود. جمعى معتقد بودند كه بايد جريان را به رسول اكرم (ص ) اطلاع داد و از پيشگاه مقدسش كسب تكليف كرد. گروهى ديگر عقيده داشتند كه بايد جنگ را شروع كرد و با استقامت و پايدارى انجام وظيفه نمود. يكى از افسران رشيد اسام كه بعدا فرمانده لشكر شد (عبدالله بن رواحه ) نطق مهيج و آتشينى ايراد كرد و به تمام ترديدها و دو دلى ها خاتمه داد. او در ضمن بياناتش گفت : اى سربازان مسلمان ! شمااز چيزى كراهت داريد كه براى همان از وطن بيرون آمده ايد. شما براى درك فيض شهادت اين همه راه پيموده و اين همه رنج تحمل نموده ايد. ما مسلمانان در هيچ نبردى به اتكاء قوا و نيروهاى مسلح و كثرت سرباز نجنگيده ايم . نيروى ما و نقطه اتكاء ما، دين ماست كه خداوند بوسيله آن ، ما را گرامى داشته و سرافراز فرموده است . در جنگ با اين مردم نيز يكى از دو فيض بزرگ را بدست خواهيم آورد يا بر آنها غلبه كنند. سپاه روم در قريه (مشارف ) از قراء بلقا صف آرائى كردند و سپاه اسلام در(موته ) از اراضى شام صفوف خود را منظم ساختند و ميدان جنگ در سرزمين موته قرار داده شد. دو سپاه در برابر هم موضع گرفتند و فرمانده نيروهاى اسلام جعفربن ابيطالب فرمان حمله داد و خود نيز بى باكانه بر صفوف دشمن تاخت . حملات وى چنان خيره كننده بود كه براى دشمنان نيز موجب شگفت و حيرت گرديد. صف ها را يكى از پس ديگرى شكافت و پيش رفت . اين پيش روى آنقدر ادامه يافت كه وى در ميان درياى لشكر دشمن ناپديد گشت . دست راست او قطع شد، پرچم اسلام را با دست چپش برافراشته داشت . دست چپش نيز قطع شد. پرچم را با بازوان خون چكان خود نگه داشت . حدود نوزده زخم بربدنش وارد شده بود. خونريزى شديد و قطع شدن دستها او را از ادامه جنگ بازداشت . دشمنان بدن آن مرد فداكار و از خود گذشته را با نوك نيزه ها به هوا بالا بردند و بدين ترتيب جعفربن ابيطالب بزرگ ترين درس شهامت و ثبات قدم را به جهانيان ياد داد. زيدبن حارثه ، فرمانده دوم ، قدم جلو گذاشت و پرچم را بدست گرفت و حمله شديدى آغاز كرد. در اين حمله آنقدر كشيد كه نيزه اش خورد شد و باز هم به جنگ ادامه داد، تا جام شهادت را باافتخار و سربلندى نوشيد. فرمانده سوم ، عبدالله بن رواحه نيز، به نوبه خود فداكارى و كوشش بسيار كرد تا به شهادت رسيد. اين سه نفر را پيامبر اسلام (ص ) به عنوان امير لشكر تعيين فرموده بود و حالا بايد خود مردم كسى را انتخاب كنند. از گوشه و كنار نظرها به خالدبن وليد كه تازه مسلمان شده بود، متوجه گرديد و او به عنوان فرمانده انتخابى ، رهبرى جنگ را به عهده گرفت . خالد مردى شجاع و جنگجو بود. فنون لشكركشى و تاكتيك هاى نظامى را خوب مى دانست . پيش از آنكه فرمان حمله بدهد، صفوف سربازان اسلام را به وضع خاصى منظم ساخت و دستور حمله داد. روزهاى بعد هم روش هاى ديگرى كه از ابتكارات او بود در طرز تنظيم صف ها به كار مى برد كه دشمنان گمان مى كردند، براى مسلمانان نيروهاى تازه نفسى رسيده است و به اين ترتيب توانست انتقام خون قربانيان موته را بگيرد و سپاه نيرومند روم را وادار به عقب نشينى كند. روميان با تحمل خساراتى ، از ميدان گريختند و سربازان اسلام به تعقيب آنان پرداختند. ولى نتيجه اين جنگ مجموعا براى عموم مسلمانان رضايت بخش نبود. زيرا مسلمانان چندين قربانى باارزش داده بودند و پيروزى درخشانى هم كه در ساير جنگ ها بدست مى آوردند، كسب نكرده بودند. بدين جهت وقتى خالدبن وليد با سپاه اسلام به مدينه بازگشت و مورد استقبال پيغمبر اكرم (ص ) و سايرين قرار گرفت ، در قيافه مستقبلين ناراحتى و تاءثر موج ميزد. به طوريكه رسما خالد و سربازان را مورد تحقير و ملامت قرار دادند و فرياد مى زدند: اى سربازان فرارى ! از شهادت در راه خدا گريختند؟ و برخى پا رااز اين هم بالاتر گذاشتند و به صورت جنگجويان موته خاك مى پاشيدند و اظهار انزجار مى كردند. ابن ابى الحديد مى گويد: هيچ سپاهى به اندازه سپاه موته مورد اهانت و تحقير قرار نگرفت . حتى بعضى از سپاهيان موته وقتى به خانه خودشان رفتند، اهل خانه در به روى آنان نگشودند و اعتراض مى كردند كه تو چرا مانند ديگران كشته نشدى ؟! كار اهانت به جائى رسيد كه بعضى از لشگريان خانه نشين شدند و بالاخره رسول اكرم (ص ) از لشگريان حمايت كرد و به مردم فرمود: نه . آنها فرارى نيستند. بلكه آنان جنگجويانى هستند كه بر صفوف دشمن تاخته اند و به دين خدا خدمت كرده اند. با اينكه نتيجه اين جنگ از نظر مسلمين درخشان نبود، ولى در دل روميان اثرى عظيم باقى گذاشت . زيرا مقاومت سه هزار نفر در برابر صد هزار نفر و يا به قول برخى از مورخين در برابر سيصد هزار نفر جنگجوى رومى ، يك امر غير عادى بود و در عين حال موفق شدند دشمن راوادار به فرار و عقب نشينى نمايند. اين موفقيت ها، اين استقامت ها و اين فداكارى ها ثمره ايمان راسخ مسلمين و نتيجه عنايات خداوند متعال بود كه با عددى كمتر و تجهيزاتى ناچيزتر، دشمنانى قوى تر را از پاى درمى آوردند. آرى . كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله
تاریخ : جمعه 07 آذر 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 192
26- ((دشمن قرآن )) ميرزا طاهرِ ((وحيد))، نام يكى از وزراى المقتدر باللّه عباسى ، است او مردى شاعر ،ثروتمند، صاحب فرزندان زياد و يكى از مقربان دستگاه خلافت بود. وى با همه اين اوصاف ، شخص مغرور، جاه طلب و گستاخ بود او علاوه بر، جسارت در برابر علماء و ائمه اطهارعليهم السّلام در مقابل قرآن نيز اظهار بى اعتنائى و عناد نموده و در هنگام تلاوت قرآن ، بر آيات آن اشكال گرفته و نقض وارد مى كرد. روزى در يك مجلس عمومى ، كه جمع كثيرى از طبقات مختلف مردم حضور داشتند؛ از روى تمسخر و استهزاء اظهار داشت : خداوند در قرآن گفته : (وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ اِلاّ فى كِتابٍ مُبينٍ.)(64): هيچ تر و خشكى نيست ، مگر اينكه در كتاب مبين و قرآن كريم بيان شده است ؛ و بعد خطاب به حاضران گفت : ((شما بگوئيد، آيا بعنوان نمونه در قرآن مرا ياد كرده است ؟ من در هيچ جاى قرآن ، نام خود را نيافتم و از من يادى نشده است .)) در برابر اين كلام توهين آميز، كسى را ياراى سخن گفتن نبود؛ هيچكس حرفى نزد. طلبه فاضلى كه به ظاهر فقير و ضعيف مى نمود و در آخر مجلس نشسته بود؛ وقتى اين كلام را شنيد، انديشه اى مثل برق ، در ذهنش خطور كرده و با توسل به عنايات خداوند بپا خاسته و گفت : ((جناب وزير! اگر اجازه بفرمائيد، من پاسخ شما را بگويم .)) گفت : ((البته كه بگو!.)) طلبه گفت : ((بلى نام شما در قرآن هست ، بلكه خداوند تبارك و تعالى ، بعد از ذكر نام شما چندين آيه هم ، در توصيف شما آورده است !)) وحيد، با كمال ناباورى و تعجب پرسيد: ((در كجاى قرآن !؟)) طلبه با شهامت تمام و با لحنى دل انگيز و مناسب ، شروع كرد به خواندن آيات قرآن : (ذَرْنى وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحيداً وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً وَ بَنينَ شُهُوداً وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهيداً ثُمَّ يَطْمَعُ اَنْ اَزيدَ كَلاّ اِنَّهُ كانَ لاَِّياتِنا عَنيداً سَاُرْهِقُهُ صَعُوداً اِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ ثُمَّ اَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ فَقالَ اِنْ هذا اِلاّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ اِنْ هذا اِلاّ قَوْلُ الْبَشَرِ سَاُصْليهِ سَقَرَ ...(65)) :(اى رسول ما! مرا با كسى كه لقب او وحيد(66) است و او را من آفريده ام ، واگذار!- و مال فراوان و پسران آماده به خدمت ، براى او قرار دادم - وسائل زندگى را از هر لحاظ براى او فراهم كردم .- باز هم طمع دارد كه بر او بيفزايم .- هرگز، چنين نخواهد شد؛ چرا كه او نسبت به آيات ما، دشمنى مى ورزد.- و بزودى او را مجبور مى كنم كه از قُلّه عذاب ، بالا رود.- او براى مبارزه با قرآن ، انديشه كرد و مطلب آماده ساخت .- مرگ بر او باد، چگونه براى مبارزه با حق مطلب را آماده كرد؟!- باز هم مرگ بر او، چگونه مطلب و نقشه شيطانى خود را آماده نمود؟!- سپس نگاهى افكند- بعد چهره درهم كشيد و عجولانه دست بكار شد- سپس پشت به حق كرد و تكبر ورزيد.- و سرانجام گفتم : ((اين قرآن چيزى ، جز افسون و سحرى ، همچون سحرهاى پيشينيان ، نيست .- اين فقط، سخن انسان است نه گفتار خدا.)) امّا بزودى ، او را وارد دوزخ خواهم كرد.) وقتى وزير گستاخ ، اين آيات نورانى را از زبان آن طلبه پاكدل و متدين شنيد؛ آنچنان متاءثر شد كه كوئى ، خداوند متعال اين آيات را همان ساعت ، مستقيماً در شاءن او نازل كرد و همان ساعت خود را، در برابر عذاب دردناك الهى ، احساس كرد. از همان لحظه ، خوف و واهمه ، بر جانش شرر انداخته و لرزه بر اندامش افتاد و بعد از سه شبانه روز كه در همان حال بسر مى برد؛ در روز چهارم درگذشت .(67) پی نوشته: 64- انعام / 59. ادامه مطلب
تاریخ : چهارشنبه 23 مرداد 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 136
در زمانهاى گذشته ، شخصى كه به بخل و خساست معروف بود؛ وارد كارگاه كوزه گرى شده و سفارش ساختن يك كوزه و يك كاسه نفيس را داد و در نقش و نگار و تزئين آن تاءكيد كرده و اضافه نمود: ((آياتى از قرآن هم ، روى آنها بنويسند؛ تا زيباتر شود.)) كوزه گر پرسيد: ((بر روى كوزه ات ، چه بنويسم ؟)) بخيل گفت : ((اين آيه را بنويس : (فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنّى )(7) (يعنى هر كس از آن بنوشد، از همراهان من نيست .) كوزه گر گفت : ((بر كاسه ات ، چه نويسم .)) گفت : ((بنويس : (وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَاِنَّهُ مِنّى )(8) (هر كس از آن نخورد، از همران من است .) پی نوشته ها: 7- بقره / 249. 8- همان آيه . (( نام كتاب : جلوه هائى از نور قرآن در قصه ها و مناظره ها و نكته ها اثر: عبدالكريم پاك نيا)) // نرم افزار حاوی:کتاب خانه ی دیجیتال از شرکت نور الزهرا// ادامه مطلب
تاریخ : دوشنبه 31 تير 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 172
مطالب گذشته
» سخنی از صدق وصفا »» جمعه 08 شهریور 1392
» اگر کسی ادعا کند با دلایل عقلی وجود خدا را رد می کند باید چه جوابی به او داد؟ »» سه شنبه 08 آذر 1401 » گریتینگ »» شنبه 14 اردیبهشت 1398 » کتاب یک چمدان خاطره »» چهارشنبه 28 فروردین 1398 » ۵ ترفند ساده برای تمیز کردن سینک ظرفشویی »» دوشنبه 07 آبان 1397 » ضرورت طراحی سایت حرفه ای »» شنبه 07 مرداد 1396 » مزایا و معایب طراحی سایت پارالاکس »» دوشنبه 26 تیر 1396 » اربعین »» شنبه 29 آبان 1395 » درازگودال ماریانا »» شنبه 29 آبان 1395 » آدانسونیا یا بائوباب »» شنبه 29 آبان 1395 » یون--سدیم »» شنبه 29 آبان 1395 » محمد بن موسی خوارزمی »» شنبه 29 آبان 1395 » دانلود Internet Download Manager 6.26 – نرم افزار دانلود منیجر IDM »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود انیمیشن 6 ابر قهرمان دوبله فارسی با کیفیت عالیbig hero 6 2014 »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود انیمیشن زندگی پنهان حیوانات The Secret Life of Pets 2016 با دوبله فارسی و لینک مستقیم »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود فیلم بارکد با کیفیت اورجینال و لینک مستقیم »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » فیلم بادیگارد با کیفیت 1080p و لینک مستقیم-nava1.rzb.ir »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود انیمیشن رودنسیا و دندون شازده خانم با دوبله فارسی و کیفیت Rodencia and the Princess’ Tooth -HD »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » 10 تاثیر مضر مواد مخدر بر بدن »» جمعه 22 آبان 1394 » وظایف قوه قضائیه چیست؟ درباره ی قوه ی قضاییه »» جمعه 22 آبان 1394 » درباره ی شرکت پست »» جمعه 22 آبان 1394 » انواع تقویم( -تقویم قمری-تقویم قمری شمسی-تقویم شمسی-تقویم جولیوسی-تقویم گرگوری--تقویم خورشیدی خیام:) »» جمعه 22 آبان 1394 » ویژگی رفتاری زنبور ها-زنبورها »» جمعه 22 آبان 1394 » موضوع تاثیر رسانه بر روی زندگی مردم »» جمعه 22 آبان 1394 » سيّد محمدحسن طباطبائي ميرجهاني(2) »» جمعه 08 آبان 1394 » سيّد محمدحسن طباطبائي ميرجهاني(1) »» جمعه 08 آبان 1394 » امامت ، از اصول مذهب(سوال وجواب) »» جمعه 08 آبان 1394 » ائمه و پيشوايان اسلام »» جمعه 08 آبان 1394 » امامت در باطن اعمال »» جمعه 08 آبان 1394 » فرق ميان نبى و امام »» جمعه 08 آبان 1394 » امامت در بيان معارف الهيّه »» جمعه 08 آبان 1394 » قصه هاى زندگى فاطمه عليها السلام »» دوشنبه 03 فروردین 1394 » داستانهاى ما »» جمعه 29 اسفند 1393 » داستان های زیبا2 »» پنجشنبه 28 اسفند 1393 » داستان های زیبای 2 »» چهارشنبه 27 اسفند 1393 » داستان های زیبا 1 »» چهارشنبه 27 اسفند 1393 » آمینو اسیدها »» سه شنبه 26 اسفند 1393 » موضوع حالات جوانی »» یکشنبه 24 اسفند 1393 » خلاصه حالات آخرين پيامبر و اشرف مخلوقات و فضایل »» جمعه 03 بهمن 1393 » نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی »» جمعه 03 بهمن 1393 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ طراحی مجدد و ترجمه از : Ghaleb-Weblog.Ir ] [ طراح اولیه قالب ] |