نوای معطر الهی داستان های عبرت آموز
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پیغام مدیر سایت سلام دوست من به سایت نوای معطر الهی خوش آمدید لطفا برای استفاده از تمامی امکانات
دانلود فایل , شرکت در انجمن و گفتگو با سایر اعضا در سایت ثبت نام کنید
تصوير
آخرین ارسال های تالار گفتمان
سيّد محمدحسن طباطبائى ميرجهانى به نقل از : عنايات حضرت مهدى (ع) به علماء و
طلاب -محمد رضا بافقى اصفهانى - نصايح قم - چاپ اول 1379 - ص 71و 72. مرحوم سيّد
محمدحسن طباطبائى ميرجهانى جريان ملاقاتش با حضرت ولى عصر(عليه السلام) را اين گونه
بيان مى كند: نرم افزار شمیم نرگس
تاریخ : جمعه 08 آبان 1394 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 277
سيّد محمدحسن طباطبائى ميرجهانى به نقل از: محمد رضا بافقى اصفهانى - عنايات
حضرت مهدى (ع) به علماء و طلاب - نصايح قم - چاپ اول 1379 - ص 184و 185. دانشمند
فرزانه، علامه ميرجهانى (قدس سره الشريف)، بعد از مدتى اقامت در نجف اشرف به اصرار
پدرش به اصفهان بازگشت و به نشر معارف و فضائل اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم الصلاة
و السلام) پرداخت و بعد از فوت پدر بزرگوارش به مشهد مقدّس مشرّف گرديد و در آنجا
ساكن شد. در اين بين مدتى به كسالت نقرس، سياتيك و عرق النساء، مبتلا شده بود و
چندين سال در اصفهان و تهران و خراسان معالجه نمود؛ ولى اصلاً بهبودى حاصل نشده
بود، تا اينكه خود ايشان مى فرمود: «بعضى از دوستان آمدند و مرا به شيروان بردند و
در مراجعت، در قوچان توقف كرديم. روزى به زيارت امامزاده اى كه در خارج شهر قوچان و
معروف به «امامزاده ابراهيم» است رفتيم و چون هواى لطيف و منظره جالبى داشت، رفقا
گفتند: «ناهار را در اينجا بمانيم، خيلى خوب است.» گفتم: «عيبى ندارد.» نرم افزار شمیم نرگس
تاریخ : جمعه 08 آبان 1394 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 301
تاریخ : جمعه 29 اسفند 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 275
نام كتاب : نام كتاب : داستانهاى اصول كافى جلدهاى 1 و
2 مراحل پيوستن عقل به انسان در مراحل مختلف
نام كتاب : داستانهاى اصول كافى جلدهاى 1 و
2 مراحل پيوستن عقل به انسان در مراحل مختلف
مؤ لف : محمد محمدى اشتهاردى مراحل پيوستن عقل به انسان در مراحل مختلف
تاریخ : پنجشنبه 28 اسفند 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 293
نام كتاب : داستانهاى ما، جلد سوم
تاریخ : چهارشنبه 27 اسفند 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 243
تاریخ : چهارشنبه 27 اسفند 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 271
اصحاب سبت
تاریخ : جمعه 07 آذر 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 175
تاریخ : دوشنبه 01 ارديبهشت 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 147
تشرف آخوند ملا محمود عراقي عالم معاصر, آخوند ملا محمود عراقى (ره ), فرمود: مـن در اوايـل جـوانـى , در بروجرد در مدرسه شاهزاده , مشغول تحصيل علم بودم . هواى آن شهر مـعتدل است و در ايام نوروز باغات و اراضى آن سبز و خرم مى شود وآثار زمستان و برف و سرماى هـوا از بـين مى رود ولى دو فرسخ از شهر كه به سمت اراك برويم بلكه كمتر از دو فرسخ , زمستان غالبا تا اول خرداد ثابت و برقراراست . اوايـل فـروردين چون هوا را معتدل ديدم و درسها هم به خاطر رسومات نوروزتعطيل بود, با خود گـفـتـم قـبـر امـامزاده سهل بن على (ع ) را كه در روستاى آستانه است , زيارت كنم . (آستانه از روسـتـاهـاى كزاز است و كزاز از بخشهاى اراك مى باشدو اين امامزاده در هشت فرسخى بروجرد واقع شده است . ) جمعى از طلاب هم بعد از اطلاع از قصد من , همراه من شدند و با لباس و كفشى كه مناسب هواى بـروجـرد بـود پـيـاده بـيرون آمديم و تا پايه گردنه , كه تقريبا در يك فرسخى شهر واقع است راه پيموديم . در مـيـان گـردنـه بـرف ديـده مى شد, ولى به خاطر آن كه در كوهستان تا ايام تابستان هم برف مى ماند, اعتنايى نكرديم . وقتى از گردنه بالا رفتيم , صحرا را هم پر از برف ديديم , ولى چون جاده كـوبـيده بود و آفتاب مى تابيد و تا رسيدن به مقصد بيش از شش فرسخ باقى نمانده بود, براه خود ادامـه داديـم . بـا خـود حـسـاب كرديم كه دو فرسخ ديگررا در آن روز مى رويم و شب را كه شب چـهـارشـنـبـه بود, در يكى از روستاهاى بين راه مى خوابيم . فقط يك نفر از همراهان از همان جا بـرگـشـت . عصر به روستايى رسيديم و در آن جا توقف كرديم و شب را همان جا خوابيديم . صبح وقـتـى بـرخـاستيم , ديديم برف باريده و راه را بسته و مخفى نموده است . با وجود اين وقتى نماز خوانديم وآفتاب طلوع كرد, آماده رفتن شديم . صـاحـب مـنزل مطلع شد و ممانعت نمود و گفت : جاده اى نيست كه از آن برويد و اين برف تازه , همه راهها را بسته است . گفتيم : باكى نيست , زيرا هوا خوب است و روستاها به يكديگر متصل هستند ومى توانيم راه را پيدا كنيم , لذا اعتنايى نكرده و براه افتاديم . آن روز را هم با سختى تمام رفتيم . عـصـر وارد روسـتـايى شديم كه از آن جا تا مقصد, تقريبا كمتر از دو فرسخ مسافت بود. شب را در خانه شخصى از خوبان , به نام حاجى مراد خوابيديم . صبح وقتى برخاستيم هوا به شدت سرد شده و برف هم بيشتر از شب گذشته باريده بود, اما ابرى ديده نمى شد. نـمـاز صبح را خوانديم و چون مقصد نزديك و شب آينده , شب جمعه و مناسب بازيارت و عبادت بود و در وقت خروج , هدف ما درك زيارت اين شب بود, بازبراه افتاديم , به اين حساب كه بين ما و مـقـصد روستايى است كه متعلق به بعضى ازبستگان من مى باشد, اگر هم نتوانستيم به امامزاده بـرسـيـم , مـى توانيم در آن روستاتوقف كنيم و من صله رحم كنم . وقتى صاحب منزل قصد ما را فـهـمـيـد, مـا را از حركت باز داشت و گفت : احتمال از بين رفتن شما وجود دارد, بنابراين جايز نيست برويد. گـفـتـيـم : از ايـن جا تا روستاى بستگان ما مسافت چندانى نيست و بيشتر از يك گردنه فاصله نـداريم و هواى آن طرف هم كه مثل اين طرف نيست , بنابراين فقط يك فرسخ از راه برفى است و در يك فرسخ راه هم ترس از بين رفتن نمى باشد. بـه هـر حال از او اصرار و از ما انكار و بالاخره وقتى اصرار كردن را بى فايده ديد, گفت :پس كمى صبر كنيد تا برگردم . اين را گفت و رفت و در اتاق را بست . وقـتى رفت , به يكديگر گفتيم مصلحت در اين است كه تا نيامده برخيزيم و برويم ,زيرا اگر بيايد باز هم ممانعت مى كند, لذا برخاستيم تا خارج شويم , اما ديديم در بسته است . فهميديم كه آن مرد مـؤمـن بـراى آن كـه از رفتن ما جلوگيرى كند, حيله اى بكاربرده و در را بسته است , لذا مجبور شديم همان جا بنشينيم . در همين لحظات طفلى راميان ايوان ديديم كه كاسه اى در دست دارد و مى خواهد از كوزه اى كه آن جا بود, آب ببرد به او گفتيم : در را باز كن . او هـم بـى خبر از موضوع در را باز كرد. به سرعت بيرون آمديم و براه افتاديم . بعد ازآن كه از اتاق و حياط, كه بالاى تلى قرار داشت , خارج شديم , صاحب منزل , كه براى انداختن برف بالاى بام رفته بود, ما را ديد و صدا زد: آقايان عزيز, نرويد كه تلف مى شويد. بيچاره هر قدر اصرار كرد كه حالا كجا مى رويد؟ فايده اى نداشت و ما اعتنانمى كرديم . وقـتـى اصـرار را بـى فايده ديد, دويد و صدا زد راه بسته و ناپيدا است و شروع به نشان دادن مسير نـمـود كه از فلان مكان و فلان طرف برويد و تا جايى كه صدايش مى رسيد,راهنمايى مى كرد و ما راه مى رفتيم . مـسـافتى كه از آن روستا دور شديم , راه را كه كاملا بسته بود, نيافتيم و بيخود مى رفتيم . گاه تا كـمر يا سينه به گودالهايى كه برف آنها را هموار كرده بود فرو مى رفتيم و گاه مى افتاديم و بدتر از هـمـه آن كـه , رشته قنات آبى در آن جا بود كه برف و بوران اثرچاههاى آن را بسته بود و ترس افـتـادن در آن چـاهـهـا را هـم داشـتـيـم . بـعلاوه آن كه , راه نامشخص و برف هم غالبا از زانوها مى گذشت كفش و لباس هم مناسب با هواى تابستان بود. گاهى بعضى از رفقا چنان در برف فرو مـى رفـتـند كه نمى توانستند خارج بشوند, مگر اين كه بقيه او را بيرون بكشند. با وجود اين حالت چون هوا آفتابى وروشن بود, مى رفتيم . در بين راه , ناگاه ابرها به يكديگر پيوسته و هوا تاريك شد, بـرف و بـوران هم شروع شد و سر تا پاى ما را خيس نمود, اعضاى بدنمان , از وزيدن بادهاى سرد و وجـود بـرف و بـوران از كار افتاد, به همين جهت همگى از زندگى خودنااميد شديم و به هلاكت خـود يـقـين پيدا كرديم . با پيش آمدن اين حالت انابه و استغفاركرده و شروع به وصيت كردن به همديگر نموديم . بعد از وصيتها و آمادگى براى مردن , من گفتم : نبايد از فضل و كرم خداوند مايوس شدما بزرگ و ملجا و پناهى داريم كه در هر حال و زمانى قدرت يارى و كمك ما را دارد,بهتر آن است كه به او استغاثه كنيم . دوستان گفتند: اين شخصى كه مى گويى , كيست ؟ گـفـتـم : امـام عـصـر و صـاحـب امر, حضرت قائم عجل اللّه تعالى فرجه الشريف را مى گويم . تا ايـن سـخن را از من شنيدند, همگى به گريه افتادند و ضجه زدند و صداها را به واغوثاه وادركنا يا صاحب الزمان , بلند نمودند. ناگاه باد, آرام و ابرها پراكنده و آفتاب ظاهر شد. وقتى اين وضع را ديديم بسيارخوشحال و مسرور شـديـم , اما همين كه اطراف را نگاه كرديم , ديديم در چهار طرف غير از كوه و تپه چيزى مشاهده نـمى شود و آن راهى كه بايد مى رفتيم , مشخص نبود. از ترس آن كه اگر برويم شايد راه را اشتباه كنيم و طعمه درندگان شويم , متحيرمانديم . در هـمـيـن حـال ناگهان ديديم كه از طرف مقابل بر بالاى بلندى , شخصى پياده ظاهر شدو به طرف ما آمد. همه خوشحال شده و به يكديگر گفتيم : اين همان گردنه اى است كه بين ما و منزل باقى مانده است و اين شخص هم از آن جا مى آيد. او بـه طرف ما و ما به سمت او روانه شديم تا آن كه به يكديگر رسيديم . شخصى بود به لباس مردم آن نواحى كه ما تصور كرديم از اهالى آن جا است و از او راه راپرسيديم . گـفـت : راه همين است كه من آمدم و با دست اشاره به آن جايى كه اول ديده شد, نمود وگفت : آن هم اول گردنه است . بعد از اين صحبتها از ما گذشت و رفت . ما هم از محل عبور و جاى پاى او رفتيم تا به اول گردنه رسيديم و نفس راحتى كشيديم , اما اثر قدم او را از آن مكان به بعد نديديم , با آن كه از زمان ديدن او و رسيدن ما به آن جا, هواكاملا صاف و آفتاب نمايان و برف تازه اى غير از بـرف قـبـلى نباريده بود و عبور از ميان گردنه هم بدون آن كه قدم در برف اثر كند, ممكن نبود. ضمن اين كه از بلندى , تمام آن صحرا نمايان بود, و ما هر چه نگاه كرديم آن شخص را در آن بيابان هموار نديديم . تمام همراهان از اين موضوع تعجب كردند! هر قدر در اطراف نظر انداختيم كه شايدجاى پايى پيدا كـنـيم , ديده نشد. حتى از بالاى گردنه تا ورود به روستاى خودمان كه نزديك به نيم فرسخ بود, همت را بر آن گماشتيم كه اثر پايى پيدا كنيم , ولى با كمال تعجب پيدا نكرديم و نديديم . پس از ورود به آن روستا پرسيديم : امروز اين جا و اين طرف گردنه , برف تازه باريده ؟ گـفـتند: نه , بلكه از اول روز تا به حال هوا همين طور صاف و آفتاب نمايان بوده است ,جز آن كه شب گذشته برف كمى باريد. از ديـدن ايـن امـور غـيـر طبيعى و آن اجابت و دستگيرى بعد از استغاثه ما, براى من وبلكه همه هـمراهان هيچ شكى در اين كه آن شخص , آقا و مولا حضرت ولى عصرارواحنافداه , يا آن كه مامور خاصى از آن درگاه بوده است , نماند ادامه مطلب
تاریخ : شنبه 21 دي 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 103
تشرف آقا سيد جواد خراساني در تخت فولاد مـرحـوم آقاى سيد جواد خراسانى , كه مورد اعتمادترين ائمه جماعت اصفهان بود ومقاماتى عالى داشت , فرمود: از طرف حكومت , خيال داشتند, صالح آباد اصفهان را غصب نمايند در حالى كه ملك من و ديگران بـود, لـذا افـرادى را براى تصرف آن جا فرستادند. ما هرچه درخواست نموديم , مذاكرات نتيجه اى نـداد. عـريـضه اى به حضور مقدس امام عصرارواحنافداه نوشتم و در رودخانه انداختم و به تخت فـولاد (قـبرستان مهمى در اصفهان است كه قبور بسيارى از اولياء خدا در آن جا مى باشد) رفتم و در خـرابـه اى بـا تـضرع مشغول خواندن دعاى ندبه شدم و مكرر مى گفتم : هل اليك يا بن احمد سبيل فتلقى (آيا راهى براى رسيدن به شما هست تا حضرتت را ملاقات نماييم ؟) ناگاه صداى سم اسبى را شنيدم و ديدم عربى سوار اسب ابلقى (اسبى كه سفيد است ,ولى با رنگ ديگرى مخلوط باشد) رو به قبله مى رود. نگاهى به من كرد و غايب شد. از مـشـاهـده او قلبم راحت و به اصلاح كارها اطمينان پيدا كردم . شب بعد مشكلم كاملاحل شد. ضمنا در خواب مكررا حضرتش را مى ديدم كه به همين شمايل بودند ادامه مطلب
تاریخ : شنبه 21 دي 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 128
مطالب گذشته
» سخنی از صدق وصفا »» جمعه 08 شهریور 1392
» اگر کسی ادعا کند با دلایل عقلی وجود خدا را رد می کند باید چه جوابی به او داد؟ »» سه شنبه 08 آذر 1401 » گریتینگ »» شنبه 14 اردیبهشت 1398 » کتاب یک چمدان خاطره »» چهارشنبه 28 فروردین 1398 » ۵ ترفند ساده برای تمیز کردن سینک ظرفشویی »» دوشنبه 07 آبان 1397 » ضرورت طراحی سایت حرفه ای »» شنبه 07 مرداد 1396 » مزایا و معایب طراحی سایت پارالاکس »» دوشنبه 26 تیر 1396 » اربعین »» شنبه 29 آبان 1395 » درازگودال ماریانا »» شنبه 29 آبان 1395 » آدانسونیا یا بائوباب »» شنبه 29 آبان 1395 » یون--سدیم »» شنبه 29 آبان 1395 » محمد بن موسی خوارزمی »» شنبه 29 آبان 1395 » دانلود Internet Download Manager 6.26 – نرم افزار دانلود منیجر IDM »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود انیمیشن 6 ابر قهرمان دوبله فارسی با کیفیت عالیbig hero 6 2014 »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود انیمیشن زندگی پنهان حیوانات The Secret Life of Pets 2016 با دوبله فارسی و لینک مستقیم »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود فیلم بارکد با کیفیت اورجینال و لینک مستقیم »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » فیلم بادیگارد با کیفیت 1080p و لینک مستقیم-nava1.rzb.ir »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود انیمیشن رودنسیا و دندون شازده خانم با دوبله فارسی و کیفیت Rodencia and the Princess’ Tooth -HD »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » 10 تاثیر مضر مواد مخدر بر بدن »» جمعه 22 آبان 1394 » وظایف قوه قضائیه چیست؟ درباره ی قوه ی قضاییه »» جمعه 22 آبان 1394 » درباره ی شرکت پست »» جمعه 22 آبان 1394 » انواع تقویم( -تقویم قمری-تقویم قمری شمسی-تقویم شمسی-تقویم جولیوسی-تقویم گرگوری--تقویم خورشیدی خیام:) »» جمعه 22 آبان 1394 » ویژگی رفتاری زنبور ها-زنبورها »» جمعه 22 آبان 1394 » موضوع تاثیر رسانه بر روی زندگی مردم »» جمعه 22 آبان 1394 » سيّد محمدحسن طباطبائي ميرجهاني(2) »» جمعه 08 آبان 1394 » سيّد محمدحسن طباطبائي ميرجهاني(1) »» جمعه 08 آبان 1394 » امامت ، از اصول مذهب(سوال وجواب) »» جمعه 08 آبان 1394 » ائمه و پيشوايان اسلام »» جمعه 08 آبان 1394 » امامت در باطن اعمال »» جمعه 08 آبان 1394 » فرق ميان نبى و امام »» جمعه 08 آبان 1394 » امامت در بيان معارف الهيّه »» جمعه 08 آبان 1394 » قصه هاى زندگى فاطمه عليها السلام »» دوشنبه 03 فروردین 1394 » داستانهاى ما »» جمعه 29 اسفند 1393 » داستان های زیبا2 »» پنجشنبه 28 اسفند 1393 » داستان های زیبای 2 »» چهارشنبه 27 اسفند 1393 » داستان های زیبا 1 »» چهارشنبه 27 اسفند 1393 » آمینو اسیدها »» سه شنبه 26 اسفند 1393 » موضوع حالات جوانی »» یکشنبه 24 اسفند 1393 » خلاصه حالات آخرين پيامبر و اشرف مخلوقات و فضایل »» جمعه 03 بهمن 1393 » نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی »» جمعه 03 بهمن 1393 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ طراحی مجدد و ترجمه از : Ghaleb-Weblog.Ir ] [ طراح اولیه قالب ] |