زندگانی و داستان ها وسخنان وفضیلت ها ی حضرت زهرا(س) -دختر رسول اکرم-حضرت فاطمه(س)
درباره ي سايت
اگر قدری شنوا باشیم نوای معطر الهی را می شنویم...........................
سایتی مذهبی -داستانی-علمی-نرم افزاری......................................
با نظرات خود ما را یاری دهید.................................................
فصل سوم : قصه هاى زندگى فاطمه عليهاالسلام فاطمه عليها السلام خداوند امر به معروف رابخاطر مصلحت عموم مردم واجب كرد.(30) دفاع علمى از مومنين دو نفر زن كه در مسئله اى دينى بايكديگر اختلاف داشتند براى حل اختلاف خود نزد فاطمه عليها السلام
رفتند. يكى اززنان مومن و ديگرى معاند و
كافر بود. فاطمه عليها السلام مى فرمايد: من دلايل زنمومن را اثبات كردم و حقانيت سخن او را آشكار نمودم و در نتيجه او بر
آن زن كه دشمناسلام بود پيروز گشت و
بشدت شاد و مسرور گرديد. فاطمه عليها السلام به آن زنمومن كه بسيار خوشحال شده بود فرمود: شادى فرشته ها براى پيروزى تو
بر او بيشتر ازشادى تو مى باشد و غم و اندوه شيطان و ياران او از غم و اندوه اين زن
كافر زيادتراست . (31) دگربينى امام حسن عليهالسلام گويد: يك شب جمعه مادرم را ديدم كه در محراب عبادت ايستاد و
همواره نماز مىگذارد و در ركوع و سجود بود تا شب به صبح رسيد و شنيدم كه براى زنان
و مردان مومنبا ذكر نام آنها دعا مى
كند و هر چه بيشتر براى آنها از خداوند در خواست مى كند امابراى خود دعا نمى كند. عرض كردم : مادر! چرا براى خود دعا نمى كنى همان گونه كهبراى ديگران دعا مى كنى ؟ فرمود: فرزندم اول همسايه بعد اهل خانه . (32) ارزشآموزش دين زنى به خدمتفاطمه زهرا عليها السلام رسيد و عرض كرد: مادر ناتوانى دارم كه
درباره نمازش بهمشكلى برخورده است ، از ايم رو مرا به سوى شما فرستاده است تا سوال
او را پرسشنمايم . فاطمه عليها السلام جواب سوال او را داد، مسئله دومى را سوال كرد و
حضرتجواب او را داد، مسئله سوم
، چهارم تا دهم را پرسيد و حضرت جواب همه پرسشهاى او راداد. آنگاه آن زن از كثرت سوالهايى كه كرده خجالت زده شد و عرض كرد
بيش از اينمزاحم نمى شوم اى دختر
رسول خدا. فاطمه عليها السلام فرمود: بيا و هر سوالى كهداشتى بپرس و من جواب خواهم داد، زيرا اگر كسى خود را مزد بگير كسى
كند كه بارسنگينى را بر پشت بام حمل
نمايد و در برابر مبلغ هزار دينار اجرت گيرد آيا از حملبار خسته مى شود؟ زن گفت : نه خسته نمى شود (زيرا اجرت بسيار زيادى دريافت مىكند.) فاطمه عليها السلام فرمود: من در برابر هر مسئله اى كه پاسخ مى دهم
بيشتراز بين زمين و آسمان كه پر
از مرواريد باشد پاداش مى گيرم پس سزاوار است كه هيچ دربرابر جواب به سوال شما خسته نشوم . م شنيدم كه فرمود: علماى شيعه ما در قيامتبر انگيخته مى شوند و به اندازه ارشاد مردم و زيادى علومى كه دارند
بر آنها لباسكرامت پوشانده مى شود تا
اينكه به يكى از آنها يك ميليون حله از نور داده مى شود،آنگاه منادى خداوند ندا مى دهد: اى سرپرستان يتيمان آل محمد كه جدائى
آنها ازامامانشان آنها را يارى
كرديد اينها شاگردان شما هستند كه تحت سرپرستى و يارى شمابودند و هدايت شدند. از خلعتهايى كه به شما داده شد به آنها بدهيد،
علما هم بهاندازه علومى كه آنها از
ايشان دريافت كرده اند خلعت مى دهند و برخى از آنها صدهزار خلعت دريافت مى كنند و خود به كسانى كه از آنها تعليم گرفته اند مى بخشند. (33) شيعهفاطمه عليها السلام مردى به همسرش گفت : نزد فاطمه عليها السلام دختر رسول خدا صلى اللّهعليه و آله برو و درباره من از او سوال كن كه
آيا من شيعه شما هستم ياخير؟ همسرش نزد فاطمه عليها السلام رفت و از او سوال كرد. حضرت فرمود: به اوبگو: ان كنت تعمل بما امر ناك وتنتهى عما زجرناك عنه فانتمن شيعتنا و الا فلا. اگر به آنچه تو را امر كرديم عمل مى كنى و از آنچهنهى كرديم پرهيز مى كنى تو از شيعيان ما هستى
و گرنه شيعه ما نيستى . زوجه آنمرد گويد: جواب فاطمه عليها السلام رابه شوهرم رساند. او گفت : و اى
بر من چه كسىاز گناهان و خطاها بدور
است ! پس من در اين صورت براى هميشه در جهنم هستم زيرا هركسى از شيعيان آنها نباشد هميشه درآتش جهنم است . همسرش دوباره به خدمت فاطمهعليها السلام مى رسد و سخن شوهرش را به آن حضرت مى رساند. فاطمه عليها السلام مىفرمايد: به او بگو آنطور كه گمان كردى نيست ، شيعيان ما از بهترين
افراد اهل بهشتهستند. و هر كس ما را دوست بدارد و دوستان ما را هم دوست بدارد و دشمن
دشمنان ماباشد و با قلب و زبانش
ايمان آورده است اگر مخالفت با امر و نهى ما كند شيعه مانيست گرچه به بهشت مى رود اما بعد از آنكه بوسيله بلاها و سختى ها از
گناهانشان پاكشوند يا با انواع سختى ها
در عرصه هاى قيامت و يا ورود در طبقه بالاى جهنم كه عذابمى شوند پاك گردند آنگاه بخاطر محبتى كه به ما دارند از جهنم نجاتشان
مى دهيم و بهنزد خود مى بريم . (34) منطققوى فاطمه عليها السلام امير المؤ منين عليه السلام به فاطمه عليها السلام فرمود: برو وميراث پدرت (فدك ) را بگير. فاطمه عليها السلام نزد ابوبكر آمد و گفت : ميراثپدرم رسول خدا را كه به من تعلق دارد بده . ابوبكر گفت : پيامبران ارث نمىگذارند. فاطمه عليها السلام فرمود: آيا سيلمان براى داود ارث نگذارد؟ ابوبكركه در برابر منطق محكم فاطمه عليها السلام عاجز ماند غضبناك شد و
دوباره گفت : پيامبران
ارث نمى گذارند. فاطمه عليها السلام فرمود: آيا زكريا (در قرآن ) نگفت : فهب لى من لدنك وليا يرثنى ويرث من آليعقوب(فرزندى به من عطا فرما تا از من و آل يعقوب ارثبرد). ابوبكر كه دوباره با دليل محكم فاطمه عليها السلام روبرو شد بدون هيچمنطقى حرف خود را تكرار كرد و گفت : پيامبران
ارث نمى گذارند. فاطمه عليهاالسلام فرمود: آيا در قرآن نيامده استيوصيكم اللّه فى اولادكم للذكر مثل حظ الا نثيين(خداوند درباره فرزندانتان سفارش كرده است كه
پسر به اندازه دو دخترارث مى برد). ابوبكر دوباره حرف خود را تكرار كرد كه پيامبران ارث نمىگذارند! اين سخن كه پيامبران ارث نمى گذارند را عايشه و حفصه همسران پيامبر
صلىاللّه عليه و آله به آن
حضرت نسبت داده اند. اتفاقا وقتى عثمان به خلافت رسيد عايشهبه او گفت : ميراث مرا از رسول خدا بده . عثمان به او گفت : تو نگفتنى رسول خداصلى اللّه عليه و آله فرمود ما پيامبران چيزى به ارث نمى گذاريم و
حق فاطمه را ضايعكردى ؟ من هم چيزى به تو نخواهم داد. (35) بهترين ويژگى زن امير المؤ منين عليه السلام مىفرمايد: من و عده اى از اصحاب نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله
بوديم ، آن حضرتفرمود: بهترينويژگى زنان چيست ؟ هيچيك از ما نتوانستيم جواب دهيم تا اينكه جلسهبه پايان رسيد و از يكديگر جدا شويم . من بسوى فاطمه عليها السلام رفتم و ازسوالى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله از ما پرسيده بود او را مطلع
كردم و گفتم كسىاز ما نتوانست به آن پاسخ دهد. فاطمه عليها السلام فرمود: ولى من جواب آن را مىدانم ، بهترين ويژگى زنان اين است كه به مردها
نگاه نكنند و مردها آنان رانبينند. نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله رفتم و عرض كردم : اى رسول خدا!
شماسوال كرديد چه چيزى براى
زنان بهتر است . بهترين صفت زنان اين است كه به مردها نگاهنكنند و مردها آنها را نبينند. پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: تو وقتى نزدمن بودى جواب آن را نمى دانستى چه كسى جواب
سوال را به تو آموخت ؟ عرض كرد: فاطمه . پيامبر صلى اللّه عليه و آله شگفت زده شد و فرمود: براستى كه فاطمه
پارهتن من است . بنابر گفته فاطمه عليها السلام زن بايد پوشش كامل خود را مراعات كندتا نامحرم او را نبينند و خود از نگاه به
نامحرم بپرهيزد تا عفت و سلامت او محفوظبماند. (36) حياو پوشيدگى امير المؤمنين عليه السلام مى فرمايد: روزى شخص نابينائى اجازه گرفت و به خانه
فاطمه عليهاالسلام آمد و زهرا عليها
السلام خود را از او پوشاند. رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به او فرمود: چرا از اين نابينا حجاب گرفتى در حالى كه او تو را
نمىبيند؟ فاطمه عليها السلام در جواب گفت : اگر او مرا نمى بيند من كه او را
مىبينم علاوه او بوى نامحرم
را كه استشمام مى كند! رسول خدا صلى اللّه عليه و آلهفرمود: شهادت مى دهم كه تو پاره تن من هستى . (37) نزديكى به خدا پيامبر صلى اللّه عليه و آله ازاصحاب خود سوال كرد در چه هنگام زن به خدا نزديكتر است ؟ اصحاب جواب صحيح آن راندانستند. وقتى فاطمه عليها السلام از سوال پيامبر صلى اللّه عليه و آله با خبرگرديد فرمود: بيشترين نزديكى زن به خداوند
وقتى است كه در منزل خود قراردارد. رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: به راستى كه فاطمه پاره تن من
است . اين حديث به معناى آن نيست كه زن از منزل بيرون نرود چه اينكه فاطمه
عليهاالسلام خود براى آوردن آب
از منزل بيرون مى رفت بلكه به اين معناست كه منزل محيطامنى است كه زن در آن نزديكى بيشترى با خدا دارد. (38) آزادى در انتخاب همسر امير المؤ منين عليه السلامفرمود: بعضى از صحابه نزد من آمدند و گفتند: چه مى شود خدمت رسول خدا
صلى اللّهعليه و آله برسى و درباره
خواستگارى از فاطمه عليها السلام با ايشان صحبت كنى . من هم به محضر رسول خدا رفتم وقتى مرا ديد خنديد و فرمود: براى چه به
اينجاآمدى و چه حاجتى دارى ؟ من هم خويشاوندى با او و پيش قدمى در اسلام و يارى كردنوى و جهاد خود در راه خدا را براى او بيان
كردم . پيامبر صلى اللّه عليه و آلهفرمود: يا على راست مى گوئى تو بهتر از آن هستى كه مى گويى . عرض كردم : يا رسولاللّه ! فاطمه را به ازدواج من در مى آورى ؟ حضرت فرمود: يا على قبل از تو كسانىبراى خواستگارى او آمدند و من آنها را به فاطمه معرفى كردم اما با
شنيدن نام آنهاعلائم نارضايتى در چهره او مشخص مى شد حال تو اينجا بمان تا من
برگردم . آنگاه بهسراغ فاطمه عليها السلام رفت و به او گفت : اى فاطمه تو خويشاوندى و
فضل و اسلامعلى بن ابيطالب را مى دانى
و من هم از پروردگار خود خواسته ام كه بهترين ومحبوبترين خلقش را همسر تو قرار دهد و او الان به خواستگارى تو آمده
است چه نظرىدارى ؟ فاطمه سكوت كرد و نارضايتى در چهره او آشكار نگشت و رو برنگرداند. پيامبر صلى اللّه عليه و آله كه سكوت او را علامت رضايتش دانست گفت : اللّه اكبر سكوت او اقرار و قبول اوست . اين قطعه از تاريخ زندگى فاطمه عليهاالسلام بيانگر حياى اوست كه چگونه پاسخ مثتب خود را با سكوت اعلام
كرد و از طرفىآزادى او در انتخاب همسر
را بيان مى كند و حرمت خاصى كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله براى دخترش فاطمه عليها السلام را اختيار او در انتخاب همسر قائل
است كه هر چندعلى عليه السلام بهترين
خلق خدا بود كه به خواستگارى رفته بود باز هم خواستگارىامام على عليه السلام را با او در ميان گذارد تا خود پذيرش خويش را
اظهار نمايد. (39) جهيزيه فاطمه عليها السلام وقتى پيامبر صلى اللّه عليه و آلهتصميم گرفت كه فاطمه عليها السلام را به عقد على عليه السلام در آورد
به او فرمود: اى على برخيز و زرهت را
بفروش . گويد: من هم رفتم زره ام را فروختم و پول آن رادريافت كرده و بر پيامبر صلى اللّه عليه و آله وارد شدم و پول زره را
به او دادم . نه
پيامبر صلى اللّه عليه و آله از مقدار آن سوال كرد و نه من خبرى دادم آنگاه بلالرا صدا كرد و مبلغى به او داد و فرمود: برو
براى فاطمه عطر خريدارى كن و مبلغى بهابوبكر داد و گفت : برو براى او لباس و اثاثيه منزل خريدارى نما و
عمار ياسر و برخىديگر از اصحاب را به كمك او فرستاد. آنه هم رفتند و اشياء مورد نياز
را خريدارىكردند. جمع آنچه براى
جهيزيه زهرا عليها السلام خريدند عبارت بود از: يك عددپيراهن ، يك رو بنده ، يك حله سياه خيبرى ، يك تختخواب بافته شده از
برگ و ليفخرما، دو عدد تشك كه يكى
از پشم گوسفند و ديگرى از ليف خرما پر شده بود، چهار بالش، يك پرده پشمى ، يك تخته حصير، يك دستاس ، يك طشت مسى ، مشكى از
پوست ، كاسه اىچوبى ، يك آفتابه ، دو كوزه سفالى ، يك سفره چرمى ، يك چادر بافت
كوفه ، يك مشك آب، مقدارى عطر. اصحاب پس از خريد اشياء مذكور آنها را به محضر رسول خدا صلى اللّهعليه و آله آوردند. وقتى آنها را به او دادند
حضرت آنها را زير و رو كرد و گفت : خداوند
مبارك گرداند. (40)
الگوى شوهر دارى يك روز صبح امير المؤ منين عليه السلام به
فاطمه عليها السلام گفت : آيا چيزى در منزل هست بخوريم ؟ فاطمه عليها السلام گفت : سوگند به كسى كه
پدرمرا به نبوت و تو را به وصايت برگزيد چيزى در منزل نيست تا براى شما
آماده كنم و دوروز است كه چيزى در منزل نبوده است مگر كمى كه آنهم تو را بر خود و
حسن و حسين مقدمداشتم . امام على عليه السلام گفت : اى فاطمه ! چرا
نگفتى تا چيزى براى شما تهيهكنم ؟ فاطمه عليها السلام گفت : يا اباالحسن ! من از
خداوند شرم دارم كه شما رابه آنچه توان ندارى وادار كنم .
(چون مى دانستم توانائى خريد چيزى را ندارى درخواستى
نكردم ). (41) تسبيح فاطمه عليه السلام اميرالمومنين عليه السلام به مردىاز طابفه
بنى سعد فرمود: آيا مى خواهى از وضع خود و فاطمه براى تو سخن بگويم؟ فاطمه آنقدر با مشك آب آورد مه آثار به دوش
گرفتن مشك بر بدنش پيدا شد و آنقدرآسيا كرد كه دستهايش پينه بست و آن چنان در نظافت خانه كار كرد كه
لباسهايش گردآلود شد و بقدرى آتش در زير ظرف غذا روشن كرد كه لباسهايش گرد سياه
گرديد وصدمهزيادى از اين كارها ديد. به او گفتم : اگر نزد پدرت بروى و ازاو بخواهى
خدمتكارىبه تو بدهد از صدمات اين كارها نجات خواهى يافت . او نيز نزد پدر رفت اما ديدجناعتى
اطراف پدر را گرفته از اين رو از صدمات حيا كرد خواسته خود را بيان كند وبدون
آنكه سختى بگويد برگشت . پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فهميد كه دخترشزهرا
براى حاجتى نزد او آمده بود. روز بعد به خانه ماآمد و گفت : اى فاطمه ديروز چهحاجتى
داشتى ؟ اميرالمومنين عليه السلام گفتن : يا رسول
اللّه ! فاطمه آنقدر مشكآب آورده است كه حمل آن بر بدنش اثر كرده است و آنقدر آسيا كرده است
كه دستهايشپنبه بسته است و خانه را نظافت نموده كه لباسهايش غبار آلوده شده و
از بس آتش زيرظرف غذا روشن كرده است لباسهايش به گرائيده است من هم به او گفتم :
اگر نزد پدرتبروى و از او بخواهى خدمتكارى به تو بدهد از صدمات اين كارها نجات
خواهى يافت . او نيز نزد پدر رفت اما ديد جماعتى اطراف پدر
را گرفته اند از اين رو حيا كردخواسته خود را بيان كند و بدون آنكه سخنى بگويد برگشت . پيامبر صلى اللّه عليه وآله فهميد كه دخترش زهرا
براى حاجتى نزد او آمده بود. روز بعد به خانه ما آمد و گفت : اى فاطمه ديروز چه حاجتى
داشتى ؟ اميرالمومنين عليه السلام گفت : يا رسولاللّه !
فاطمه آنقدر مشك آب آورده است كه حمل آن بر بدنش اثر كرده است و آنقدر آسياكرده است
كه دستهايش پينه بسته است و خانه را نظافت نموده كه لباسهايش غبار آلودهشده و از
بس آتش زير ظرف غذا روشن كرده است لباسهايش به سياهى گرائيده است من هم بهاو گفتم
: اگر نزد پدرت بروى و از او بخواهى خدمتكارى به تو دهد ازصدمات اين كارهانجات مى
يابى . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: آيا مى
خواهيد چيزى مىخواهيد چيزى به شما بياموزيم كه از خدمتكار بهتر باشد؟ وقتى در
رختخواب رفتيد سىوسه مرتبه سبحان اللّه و سى سه مرتبه الحمداللّه و سى و چهار مرتبه
اللّه اكبربگوئيد. فاطمه عليه السلام سه مرتبه گفت : از خداى
رسولش راضى شدم . (42) حرمتسخن پيامبر صلى اللّه عليه
و آله چند روز پس از رحلت پيامبر صلى اللّه عليه و
آله مردى به محضر فاطمهعليه السلام مشرف شد و عرض كرد: اى دختر رسول اللّه چيزى نزد شما به
يادگار گذاشتهاست تا مرا از آن بهره مند سازى ؟ فاطمه عليه السلام به كنيز خود فرمود: آننوشته
رابياور. كنيز بدنبال نوشته رفت اما آن را پيدا نكرد. فاطمه عليهالسلام فرمود: آن را پيدا كن
كه ارزش آن براى من برابر حسن و حسين است . كنيز بهجستجو پرداخت تا آن را پيدا
كرد و به خدمت آن حضرت آورد. در آن نوشته آمدهبود: از مومنين نيست كسى كه همسايه اش از آزار او
در امان نيست و كسى كه بهخداوند و روز قيامت ايمان دارد سخن خوب مى گويد يا سكوت مى كند. خداوند انسانخيره ، بردبار و عفيف را
دوست دارد و انسان بدزبان ، كينه توز و گداى اصرار كنندهرا دشمن مى دارد. حيا از
ايمان است و ايمان سبب ورود در بهشت مى باشد و فحش از بىشرمى سبب ورود در جهنم است . (43) فاطمه الگوى زنان در جهان اسلام بلكه عالم انسانيتفاطمه الگوى
جامع و كاملى است كه چون خورشيد مى درخشد و راه زندگى را به هر زن مومنو آزادى
مى آموزد. اگر چه عمر او كوتاه و فرازهاى تاريخ زندگى او محدود بود اماهمان
مقدار كه بيان شده است كافى است زيرا قطعه هاى تاريخى كه از زندگى را براى هرزنى كه
بخواهد از او تبعيت كند روشن مى سازد. از طرفى مسائل زندگى زنان و مردان دراكثر
موارد مشترك است و زنها مى توانند در مسائل مشترك از الگوهاى بزرگى چون ازپيامبر
خدا و ائمه اطهار عليه السلام بهره مى گيرند، اما مسائلى وجود دارد كهاختصاص
به زنها دارد و جز يك زن كامل و جامع نمى تواند در آن قرار گيرد. بى اهميتىبه جلوه
هاى دنيا درسهاى ديگرى از خود به يادگار گذاشته است مه اكثر آنها مى توانآنها را
از فصل سوم همين كتاب كه در باره آن حضرت نوشته شده است استفاده كرد.(44) 30علل الشرايع ، ج 1، باب 182، ح 2. 31بحار النوار، ج 2، ص 8. 32كشف الغمه ، ج 2، 96 - علل
الشرايع ، ج 1، باب 145. 33بحار النوار، ج 43، ص 3. 34كشف الغمه ، ج 2، ص 127. 35كشف الغمه ، ج 2، ص 92. 36بحار النوار، ج 43، ص 91. 37بحارالنوار، ج 43، 91. 38بحارالنوار، ج 43، ص 92. 39بحارالنوار، ج 43، ص 93. 40بحار النوار، ج 43، ص 94. 41بحارالنوار، ج 43، 94. 42كشف الغمه ، ج 2، ص 97. 43بحار النوار، ج 43، ص 82و 83. 44دلائل الامامه طبرى ، ص 1.
با فرارسيدن ماه محرم ،
جا دارد از فداكارى هاى سيدالشهدا عليهالسلام
و قربانى هايى كه در راه نهضت او بويژه در عاشوراى محرم 61 هجرى پيش آمدبهره بردارى بشود تا
چراغى فرا راه بشريت بالعموم و ملت مسلمان ايران بالخصوص باشد،و به ما بياموزد تا از
دين خود محافظت نموده و در برابر جريانها و افكار انحرافىايستادگى كرده و ثابت قدم باشيم آنچنان كه حسين بن على عليه السلام
و اصحاب برگزيدهاش
بخاطر دين و مقدساتشان در مقابل ارتش سهمگين يزيد بن معاويه ثابت قدمايستادند. مجموعه اى كه در معرض
ديد شماست ، ويژه نامه اى است كه توسط معاونتفرهنگى سازمان عقيدتى سياسى و به منظور معرفى شهداى نهضت خونينن
حسينى به چاپ رسيدهاست
. از متن كتاب نيز تعداد 10 سوال تهيه كه شرايط شركت در مسابقه مى توانند طبقشرايط مذكور پاسخنامه
را تكميل و ارسال نمايند. ضمنا كتيبه هاى شهدا در 81 قطعه وبا ابعاد 35*50 به صورت تمام رنگى جهت نصب درحسينيه ها، مساجد و
مكانهاى عمومى توسطسازمان
عقيدتى سياسى ارتش چاپ شده است . علاقه مندان به دريافت آنها به دريافت آنهابه اطلاعيه پشت جلد
همين كتابچه رجوع نمايند. قبل از مطالعه اشاره به
نكات زيرضرورى است .
1 گرچه بعضى عدد شهداى
كربلا را منحصر در 72 تن مى دانند (البته اينعدد، افراد شاخص و نام آور را تشكيل مى دهند) اما محققان بيش از
اين عدد را ذكرنكرده
اند.
2 عدد 115 تن از تحقيق
مرحوم سماوى (ره ) در كتاب معروف ابصار العينفى انصار الحسين (ترجمه عقيقى بخشايشى ) استفاده گرديده است .
3 بعضى ديگر ازمنابع و ماخذ استفاده
شده : الف وقعه الطف لابى
مخنف
(تحقيق : از محمد هادىيوسفى ) ب - قصه كربلا (تحقيق
از: على نظرى منفرد) ج فرهنگنامه عاشورا
(تحقيقاز جواد محدثى ) د چهره حقيقى قيام
حسينى ...
( تحقيق از عبدالكريم
قزوينى ) معاونت فرهنگى سازمانى
عقيدتى سياسى 1- حسين بن على (ع ) پدرش : اميرالمومنين
على عليه السلام و مادرش : فاطمه زهرا (س ) وكنيه او: ابو عبدالله . رسول خدا (ص ) درباره
وى مى فرمايد: حسين منى و انامن حسين (حسين از من
است و من از حسين ) از صفات برجسته آن حضرت
: علم ، بخشش ،بزرگوارى
، فصاحت ، شجاعت ،تواضع ، حلم و... با مرگ معاويه در سال
60، سيدالشهداكه فساد و بى لياقتى
يزيد را مى دانست از بيعت با او امتناع كرد. حسين عليهالسلام براى نجات اسلام
از سلطه يزيد كه به محو دين مى انجاميد،راه جهاد و شهادت راپيش گرفت . آن حضرت از مدينه به
مكه هجرت كرده و پس از رسيدن نامه هاى كوفيان بهدعوت از امام ، به سوى عراق حركت مى كند. پيمان شكنى كوفيان و
شهادت نمايندهحضرت (مسلم بن عقيل )
باعث مى گردد كه سپاه حضرت در كربلا به محاصره سپاه كوفه درآيد. حسين عليه السلام در
روز عاشورا پس از به شهادت رسيدن يارانش و جوانان بنىهاشم ، يكه و تنها به دشمن حمله ور گرديد تا به شهادت رسيد. سن 57 سال 2 عباس بن على (ع ) پدرش : اميرالمومنين (ع
) و مادرش : فاطمه ام البنين ، كنيه اوابوالفضل قامتى رشيد و شجاعتى كم
نظير و بينش اعتقادى و علمى و فقهى روشنى داشت . به خاطر سيماى جذابش او
را ((قمر بنى هاشم )) مى خواندند. امان نامه اى راكه شمر براى او از عمر
بن سعد گرفته بود، رد كرد. علمدار (پرچمدار) كربلا
و مظهرايثار و فداكارى بود. به خاطر آوردن آب به
خيمه هاسقالقب يافت . امام سجاد فرمود : تا
اينكه دو دست عباسقطع
شد، خداوند به او همانند جعفر طيار دو بال عطا فرمود كه در بهشت با فرشتگانپرواز كند. سن :34 سال محل دفن : كنار نهر
علقمه 3 على بن الحسين عليه
السلام پدرشامام حسين عليه السلام
، و مادرش ليلى دختر ابى مره مى باشد كنيه او ابوالحسن وبهعلى اكبرمعروف است . در گفتار، اخلاق و
اندامظاهرى ، شبيه ترين مردم
به رسول خدا (ص ) بود. نخستين شهيد از بنى
هاشم در روزعاشورا بود كه جسد
مباركش مورد كينه دشمن قرار گرفته و قطعه قطعه گرديد. نزديكترين شهيدى است كه در
كنار امام حسين عليه السلام دفن شده است سن او را از 18 تا 27 سال ، مختلف نقل كرده
اند. 4- مسلم بن عقيل پدرش عقيل (برادر علىعو مادرش عليه مى باشد.پسر عموى امام حسين (ع ) و نماينده اوبه كوفه براى بررسى
اوضاع و بيعت گرفتن از مردم بود. در ابتداى ورود به شهر
كوفه، حدود 18000 تن با او
بيعت كردند. با ورود عبيدالله بن
زياد به كوفه و تهديدنمودن
بزرگان و اشراف ، مردم از گرداگرد مسلم متفرق شدند. مسلم چنان يكه و تنهاگشت كه يك نفر را هم در
كنار خويش نيافت . شب ميهمانطوعهبود. ولى فردايش كه
منزل را در محاصره ماموران يافت ، خارج گرديد و پس ازساعتى جنگ دلاورانه ، دستگير و او را به دارالاماره آوردند. مسلم بن عقيل را درروز 9 ذى الحجه به
شهادت رسانده و بدن مطهر او را از بالاى دارالاماره به زيرافكندند. محل دفن مسلم در كنار
مسجد كوفه است . سن او 34 سال . 5 عبدالله بن الحسين (ع ) پدرش امام حسين (ع )،
مادرشربابدخترامرءالقيس مى باشد. او كه به (على اصغر)
مشهور است ، كودكى شير خوار بيشنبود. وى در حاليكه در بغل
پدر بود، تيرى به گلويش اصابت كرد و به شهادترسيد. امام حسين (ع ) دستش را
از خون او پر كرده و بطرف آسمان پاشيد و قطره اىاز خون به زمين بازنگشت . حضرت با غلاف شمشير
نزديك خيمه گودال كوچكى حفر كرد واو
را به خاك سپرد. 6- عبدالله بن على (ع ) پدرش ، على عليه السلام
و مادرش ،فاطمه ام البنين مى
باشد . به توصيه و تشويق
برادرش حضرت عباس به ميدان كارزارشتافت . اولين فرزند ام البنين
است كه در روز عاشورا به شهادت رسيد . سن او 25 سال بود . 7 عثمان بن على (ع ) پدرش ، اميرالمومنين (ع
) و مادرش، فاطمه ام البنين مى
باشد. بخاطر علاقه شديدى كه
على (ع ) بهعثمان ابن مظعون(يكى از اصحاب رسول خدا) داشت نام فرزندش راعثمان گذاشت . او به سفارش حضرت عباس
، پس از شهادت برادرش عبدالله به ميدانكارزار
شتافت . دومين فرزند ام البنين
است كه در روز عاشورا به شهادترسيد. سن او 23 سال بود. 8- جعفر بن على پدرش ، على (عليه
السلام ) ومادرش ، فاطمه ام البنين مى باشد. على (ع ) به واسطه
علاقه و محبتى كه به برادرش (جعفر طيار) داشت ، نام
فرزندش را (جعفر) نهاد. امام حسين (ع ) به وى
فرمود: بهكارزار بشتاب تا تو را
مانند دو برادرم (عبدالله و عثمان ) شهيد ببينم . سومينفرزند ام البنين است كه
در روز عاشورا به شهادت رسيد. سن او 21 سالبود. 9- ابوبكر بن على (ع ) پدرش ، على (ع ) و
مادرش ، ليلىدختر مسعود بن خالد مى
باشد. او رامحمد اصغرو ياعبداللهمى خواندند. او در روز عاشورا پس از
كارزاربا دشمن ، به محاصره
آنها در آمده و به شهادت رسيد. نوشته اند: جسد بى جان
او رادر آبراه خشكى در كربلا
يافتند 10- قاسم بن الحسن (ع ) پدرش ، امام حسن مجتبى
(ع ) ومادرش (رمله ) مى باشد. صورتش چون پاره ماه مى
درخشيد. بدليل كمى سن قاسم ،امام حسين (ع ) ابتدا
اجازه ميدان رفتن را به او نداد، ولى قاسم پيوسته تقاضاى خودرا تكرار كرد تا اجازه گرفت . پس از كارزار با دشمن ،
بر اثر ضربت شمشير نقش برزمين
گشت و عمويش حسين (ع ) را صدا زد. حضرت خود را بر بالين
قاسم رساند وفرمود: چقدر بر عموى
سخت است كه او را بخوانى و از دست او كارى بر نيايد. سن او 13 سال بود. 11 ابوبكر بن الحسن (ع ) پدرش ، امام حسن مجتبى
(ع ) ومادرش ، كنيز آن حضرت
بود. او از مدينه همراه امام
حسين (ع ) به كربلاآمد. او در روز عاشورا پس از
شهادت برادرش قاسم ، به ميدان كارزار رفته و جنگيدتا به شهادت رسيد. 12 عبدالله بن الحسن (ع ) پدرش ، امام حسن مجتبى
(ع ) ومادرش ، دختر شليل بن
عبدالله مى باشد. در كربلا نوجوانى بود
كه به سن بلوغنرسيده بود. چون عمويش حسين (ع ) را
زخمى و بى ياور ديد، خود را به آن حضرترسانيد
و گفت : به خدا سوگند از عمويم
جدا نمى شوم . ناگهان شمشيرى به طرف
حسين (ع ) روانه شد، عبدالله دستش را سپركرد. شمشير دست او را قطع
كرده و به پوست آويزان نمود. گفته شده در حاليكهحضرت او را در آغوش
گرفته بود، حرمله با تيرى او را به شهادت رساند. سن او 11سال بود. 13 عون بن عبدالله پدرش ، عبدالله (فرزند
جعفر طيار) و مادرش حضرت زينب (س )
دختر على (ع ) مى باشد. عوندر اوائل راه مكه به
كربلا، دروادى عقيقبهامام حسين (ع ) پيوست . او در روز عاشورا به
ميدان نبرد تاخت و شمشير زد تا بهدرجه
شهادت رسيد. مى نويسند: تا خبر
شهادت او به پدرش عبدالله رسيد، گفت : به خدا قسم ، شهادت
پسرم در ركاب حسين (ع ) مصيبت مرا آسان مىكند... 14 محمد بن عبدالله پدرش ، عبدالله (فرزند
جعفر طيار) و مادرش خوصاء مى باشد. او همراه با برادرشعوندرراه مكه به كربلا دروادى عقيقبه امام حسين (ع )
پيوست . او در روز عاشورا قبل
از برادرش عون به ميدان رفت و به شهادت رسيد. نوشتهاند: تا خبر شهادت او
به پدرش عبدالله رسيد گفت : اگرچه منتوفيق يارى حسين را
نيافتم ، ولى با تقديم پسرانم او را يارى كردم . 15 عبدالله بن مسلم پدرش ، مسلم بن عقيل و
مادرش ،رقيه دختر حضرت على (ع
) مى باشد. وى (در ميدان جنگ ) در
سه مرحله با دشمنكارزار
نمود دشمن به سوى او تيرى
رها كرد و عبدالله دستش را روى صورت گذاشت تااز اصابت تير جلوگيرى كند. تير دستش را به پيشانى دوخت . تيرى
ديگر، قلب او رانشانه
رفت و اينگونه در روز عاشورا به شهادت رسيد. سن : 14 سال . 16 محمد بن مسلم پدرش ، مسلم بن عقيل و
مادرش از كنيزان بود. امام حسين (ع ) فريادزد: اى عموزاده ها براى نيل
به شهادت شكيبا و صبورباشيد. او در روز عاشورا پس از
شهادت برادرشعبداللهدر حمله دسته جمعى
فرزندان ابيطالب به دشمن شركت كرده ، سپس به شهادترسيد. سن : 13 سال . 17 محمد بن ابى سعيد پدرش ، ابوسعيد (فرزند
عقيل ) ومادرش از كنيزان بود. وى در روز عاشورا وقتى
امام حسين (ع ) در قتلگاه افتادهبود،
وحشت زده و هراسان از خيمه بيرون آمد. در حالى كه دستش عمود
خيمه اى گرفتهبود و به راست و چپ
نگاه مى كرد، ناگه دشمن به سرعت خود را بهمحمدرسانيد
و با شمشير او را قطعه قطعه كرد. او هنگامشهادت كودكى 7 ساله بود. 18 عبدالرحمن بن عقيل پدرش ،عقيلبرادر على (ع ) و مادرش
از كنيزان ميباشد. وى عموزاده امام حسين
(ع ) است . امام حسين (ع ) فرياد
زد: اى عموزادگان من ! صبر ومقاومت پيشه سازيد... كهبعد از اين هرگز سختى و
مصيبتى نخواهيد ديد. وى در روز عاشورا در
حمله دسته جمعىفرزندان
ابيطالب به ، دشمن شركت كرده و در آن حمله به شهادت رسيد. 19 جعفر بن عقيل پدرش ،عقيلبرادر على (ع ) و مادرش
،خوصاءدختر عمرو مى باشد. وى عموزاده امام حسين
(ع ) است . برخى گفته اند: مادرش
در واقعه كربلا حضور داشته است . جعفردر روز عاشورا به ميدان
جنگ شتافت و در حالى كه مادرش جلوى خيمه ايستاده بود
و او را نظاره مى كرد، به شهادت رسيد. 20 عبدالله بن بقطر (يقطر) چون مادرش از امام حسين
(ع ) در كودكى نگه دارى كرده ، او را برادررضاعى امام حسين (ع ) مى خوانند. او صحابى مى باشد (يعنى
رسول خدا (ص ) را درككرده
است ) او فرستاده امام حسين
(ع ) است به سوى مسلم بن عقيل كه در كوفهبود. پس از دستگيرىعبدالله، او را بالاى قصردارالاماره
مى برند تا در برابر مردم ، حسين (ع ) و پدرش را لعنت كند! ولى او بعكس، مردم را به يارى حسين (ع ) فرا مى خواند. او را از بالاى قصر به
پايينانداختند، هنوز رمقى
داشت كه سرش را از بدن جدا كردند. عبداللهاز شهداى نهضت حسينى در
كوفه است . 21 انس بن الحارثالاسدى از اصحاب رسول خدا (ص )
است ، ودرجنگهاى بدر و حنين در
خدمت پيامبر بوده است . پير مردى سالخورده و از
شيعيانكوفه است . از پيامبر نقل مى كند
كه فرمود: اين فرزندم ( حسين ) در سرزمينى ازعراق ( كربلا ) شهيد خواهد شد، هركس در آنجا باشد بايد او را يارى
كند. وى شبانهبه لشكر حسين (ع )
پيوست و در روز عاشورا به شهادت رسيد. 22 حبيب بن مظاهر از اصحاب رسولخدا (ص ) است . فقيهى
بزرگوار و از خواص ياران امام على (ع ) بود و در تمام جنگهادر خدمت آن حضرت شمشير زده است . حبيبدر شهر كوفهاز مردم براى امام حسين
(ع ) بيعت مى گرفت . پس از شهادت مسلم بن
عقيل در كوفه ،مخفيانه
خود را به لشكر ابى عبدالله (ع ) رساند. فرمانده جناح چپ سپاه
امام حسين (ع ) در كربلا بود. وى در روز عاشورا عده
اى از دشمن را كشت و سپس او را بهشهادت
رسانده سر مباركش به گردن اسبى آويختند و در ميان لشكر گرداندند. سن اوبيش از 70 سال بود. 23 مسلم بن عوسجه از اصحاب رسول خدا (ص )
مىباشد. پير مردى عابد و زاهد و
شجاعت او در فتوحات اسلامى زبانزد بوده است . او در كوفه مسئوليت جمع
آورى اموال و خريد سلاح و گرفتن بيعت براى امام حسين (ع
) را بر عهده داشت . او پس از شهادت مسلم بن
عقيل متوارى شد و سپس با خانوادهاش
به كاروان حسين (ع ) پيوست . مسلمدر روز عاشورابه دشمن حمله ور شد و
سپس با ضربتى نقش بر زمين گشت ، هنوز رمقى داشت كه امام حسين (ع
) بر بالين او آمد و فرمود: اى مسلم بن عوسجه ! خدا
تو رارحمت كند. سن او بيش از 60 سال
بود. 24 قيس بنمسهر مردى شريف و شجاع و ازمخلصين در محبت اهل بيت
(ع ) است . او نامه مسلم را كه
حاوى خبر بيعت كوفيان بودبه
مكه برد و تسليم امام حسين (ع ) كرد. حضرت نامه اى كه در آن خبر حركت خويش بهسوى كوفه بود را توسط
او براى كوفيان فرستاد. او را در ميانه راه
دستگير و بهنزد ابن زياد بردند و
از او خواستند كه بالاى منبر رفته و حسين را دشنام دهد. او دربالاى منبر گفت : اى
مردم ! حسين بن على بهترين خلق خداست پس دعوت او را اجابتكنيد، و بر عبيدالله و پدرش لعنت فرستاد. قيسرا ازبالاى دارالاماره كوفه
به زمين پرتاپ كرده به شهادت رساندند. 25 عمرو بن خالدالاسدى
26 سعد عمرواز بزرگان كوفه و
شيعيان با اخلاص بود. و پس از خيانت مردم
كوفه و تنها گذاشتنمسلم
بن عقيل ، مخفى گشت . وى پس از به شهادت
رسيدنقيس بنمسهربه همراه غلامش سعداز كوفه خارج شده وبه سپاه امام حسين (ع )
پيوستند. عمرووسعدبه
همراه عده اى در روز عاشورا در اول جنگ به دشمن حملهكرده و به شهادت رسيدند. وقتى خبر شهادت آنها به
امام حسين (ع ) رسيد، آن حضرتبه
طور مكرر براى آنان رحمت مى فرستاد. 27 ابو ثمامه عمروالصائدى او از چهره هاى سرشناسشيعه در كوفه بود. از اصحاب على (ع ) و در
جنگها در ركاب آن حضرت بود. از طرفمسلم
بن عقيل مسئوليت جمع آورى كمكهاى مالى و خريد اسلحه را داشت . پس از خيانتمردم كوفه ، به لشكر
حسين (ع ) پيوست . وى در روز عاشورا نزد
حضرت آمده و گفت :
... دوست دارم در حالى با
خدا ملاقات كنم كه نماز ظهر امروز را كه وقتش نزديك شدهخوانده باشم . حسين (ع ) در جوابش
فرمود: نمازرا بهياد آوردى ، خدا تو را
از نماز گزاران قرار دهد. ابو ثمامهپس از خواندن نماز ظهر
به امامت حضرت ، به ميدان كارزار رفته و به شهادترسيد. 28 برير بن حضير(خضير) شخصى عابد و زاهد و از
اساتيدقرآن بود. از اصحاب على (ع ) بود
و از اشراف كوفه به شمار مى رفت . وى ازكوفه به مكه رفته و به
امام حسين (ع ) پيوست و همراه حضرت به كربلا آمد. در روزعاشورا با دشمن چنين
سخن گفت : ... اين آب فرات است و حيوانات صحرا از آن استفادهمى كنند ولى پسر رسول خدا از آن محروم باشد، آيا پاداش خدمات محمد
(ص ) اين است؟ روز عاشورا با دشمن به
كارزار پرداخت تا به شهادت رسيد. 29 عابس بن ابى شبيب از رجال برجسته شيعه ،
عابد و شب زنده دار و سخنورى توانا بود. اواز قبيلهبنى شاكراست . (اين قبيله از
مخلصين در محبتعلى
(ع ) بودند و آن حضرت در جنگ صفين درباره آنها فرمود: اگر تعدادشان به هزار نفرمى رسيد، خداوند به
شايستگى عبادت مى شد. او در روز عاشورا به حسين
(ع ) گفت : اى حسين ! مطمئن باش ،
به خدا در روى زمين كسى نزد من محبوب ترو عزيزتر از تو وجود ندارد. از دلير مردان عرب بود
و كسى ياراى جنگ تن بهتن
با او را نداشت ، لذا روز عاشورا از هر طرف به سوى او سنگ پرتاب كردند و او نيزسپر و نيزه را كنار
گذاشت و با شمشير به جنگ دشمن رفت . او را محاصره كرده و بهشهادت رساندند. 30 شوذب بن عبدالله او از بزرگان شيعه و از
جنگجويانانگشت شمار بود. حافظ و حامل حديث از
على (ع ) بود و مردم شيعه براى اخذ حديث بهوى مى رسيدند. وى همراه مولايشعابساز مكه تا كربلابا سپاه حسين (ع ) بود.
(از او سئوال كردند كه
چه خواهى كرد؟) گفت : در كنار پسردختر
رسول خدا مى جنگم تا كشته شوم . وى در روز عاشورا به
ميدان جنگ رفته و بهشهادت
رسيد. 31 حنظله بن اسعد او از شخصيتهاى شيعه ،
شجاع ،فصيح و قارى قرآن بود. حنظلهموقع ورود امام حسين (ع ) به كربلا خدمت آن حضرت
رسيد. به لشكر ابن سعد گفت :
اى مردم !... دست به قتلحسين
(ع ) نزنيد كه مستحق عذاب الهى خواهيد شد. حنظلهروى به حضرت كرد و گفت
: درود بر تو اى حسين ... خداوند شناسايى برقراركند ميان ما و شما در
بهشتش . وى در روز عاشورا با شمشير آخته به دشمن حمله كرد وپس از مبارزه اى شجاعانه به درجه شهادت رسيد. 32 عبدالرحمنالارحبى او مردى بزرگوار، شجاعو دلاور بود. وى به همراه قيس ، نامه
هاى مردم كوفه را در مكه به خدمت حسين (ع ) رسانيد. حسين (ع ) او را با
مسلم بن عقيل به سوى كوفه فرستاد، ولى دوباره بهخدمت آن حضرت بازگشت و تا كربلا همراه سپاه ايشان بود. وى در روز عاشورا وقتىوضع را سخت ديد اجازه
ميدان گرفت و جنگيد تا به شهادت رسيد. 33 سيف بن الحارثالهمدانى
34 مالك بنعبداللهالهمدانى
35 شبيب سيفومالكپسر
عموى يكديگر بوده و به همراه غلامشانشبيببه سپاه حسين (ع )
پيوستند. روز عاشورا آن دو در
حالى كه مى گريستند بهخدمت
حضرت رسيدند. امام (ع ) فرمود: چرا گريه مى كنيد؟ آن دو گفتند: فدايت شويم ،براى خودمان گريه نمى
كنيم ولى براى شما گريه مى كنيم كه در محاصره دشمن قرار گرفتهايد و ما بيش از جانمان
چيزى نداريم تا با آن از تو حمايت كنيم . حضرت به آنهافرمود: خداوند از بابت علاقه و همدرديتان با من به شما پاداش دهد. آن دو درحاليكه يكديگر را حمايت
مى كردند به جنگ دشمن رفته و به شهادت رسيدند. 36 هانى بن عروه او از اصحاب رسول خدا
(ص ) و رئيس قبيلهمذحجبود. وى و پدرش از خواص
ياران على (ع ) بشمار مى رفتند و در جنگ جمل ،صفين و نهروان ملازم ركاب آن حضرت بودند. منزلهانىدركوفه مخفى گاه مسلم بن
عقيل گشته بود. ماموران دستگيرش كردند
و به دارالامارهبردند. ابن زيادبا عصايى كه داشت چنان
به صورت هانى زدكه
بينى او شكسته و خون از محاسنش فرو ريخت و لباسهايش خون آلود گشت . به دستورعبيدالله او را به
بازار برده و در مقابل چشم مردم گردن زدند. وى از شهداى نهضتحسينى در كوفه است . سن او بيش از 80 سال
بود. 37 جنادهبن الحارثالمذحجى
38 واضح جنادهاز بزرگان مشهور شيعه و
از ياران على (ع ) بود. او با مسلم بن عقيل درشهر كوفه بيعت كرد، ولى
چون عهد شكنى مردم را ديد، همراه با غلام پدرشواضح تركىو
جماعتى ديگر به سوى حسين (ع ) حركت كردند. درروز عاشوراجنادهو همراهانش به محاصره
دشمن در آمدند،گرچه
حضرت عباس آنها را نجات داد ولى حاضر نشدند كه سالم برگردند، لذا جنگيدند ويكجا به شهادت رسيدند. هنگامى كهواضحهنگام جنگ بادشمن به زمين افتاد،
حسين (ع ) بسوى او شتافت و صورت به صورت او گذاشت . واضحدر حالى كه به اين
رفتار امام مباهات مى كرد به شهادترسيد. 39 مجمع بن عبدالله
40 عائذ بنمجمع پدرمجمعاز اصحاب رسول خدا (ص )
بوده و خودش از ياران على (ع ) است . مجمعو پسرشعائذهمراه با تعدادى از
كوفه خارج و به امام حسين (ع ) پيوستند. امام حسين (ع ) ازآنها درباره مردم كوفه
پرسيد: آنها گفتند: بزرگان كوفه رشوه هاى كلانى گرفته ودوستدار حكومت شده اند، اما بقيه مردم دلهايشان به شما گرايش دارد،
ولى فرداشمشيرهايشان بر عليه
شما خواهد بود. اين پدر و پسر در روز
عاشورا با هم به شهادترسيدند. 41 نافع بن هلال او مردى بزرگوار و شجاع
و قارىقرآن و نويسنده حديث
بود. وى از ياران على (ع )
بوده و در جنگهاى جمل ، صفين ونهروان
حضور داشت . نافع در خطاب به حسين
(ع ) گفت : ... به خدا سوگند از حكمخدا
باكى ندارم و ملاقات با خدا براى ما ناپسند نيست ، زيرا ما با نيت و بصيرتخودمان دوستدار تو را
دوست ، و دشمنت را دشمن مى داريم . او در روز عاشورا نامش رابر روى تيرهاى مسمومش نوشته و به سوى دشمن پرتاب نمود. وقتى
تيرهايش تمام شد، باشمشير
به دشمن حمله كرد. دشمن اطرافنافعرا گرفتهبا پرتاب سنگ بازوان او
را شكسته و اسيرش كردند و به نزد ابن سعد آوردند، سپس شمربا ضربتى او را به شهادت رساند. 42 الحجاج بن مسروق او از ياران على (ع ) و
از شيعيانكوفه است . وى از كوفه خود را به
امام حسين (ع ) در مكه رساند و همراه امام بهكربلا آمد. موذن سيدالشهدا بود و در پنج وقت ، اذان مى گفت . در روز عاشورا بهميدان رفت و در حالى كه
غرقه در خون بود، برگشت . حضرت فرمود: من هم پشت سر تو بهملاقات جد و پدرم نايل خواهم شد.سپسحجاجدوباره
بهميدان رفت و جنگيد تا
به شهادت رسيد. 43 عمرو بن قرظه پدرشقرظهاز اصحاب رسول خدا (ص )
و از ياران على (ع ) بود. عمروقبل از شروع جنگ در
كربلا، به امام حسين (ع ) پيوست . در روز عاشورا به ميدان
رفت و جنگيد، ولى به سوى حسين (ع ) برگشت تا آن حضرترا از دشمن محافظت كند. او خود را سپر حضرت
كرده و تيرها به صورت و سينه اش برخورد
مى كرد تا آسيبى به امام حسين (ع ) نرسد. در حالى كه بدنش پر از
جراحت شدهبود، رو به حضرت كرد و
گفت : يا بن رسول الله ! آيا به عهد خود وفا كردم ؟ حضرتفرمود: در بهشت جلوى من خواهى بود و سلام مرا به رسول خدا برسان .
در همين لحظهعمروبه زمين افتاد و به
شهادت رسيد. 44 عبدالرحمن بن عبد ربه او از اصحاب رسول خدا
(ص ) و از ياران با اخلاص على (ع ) بود. وىاز كسانى است كه به
حادثهغدير خمگواهى داد و گفت : ازرسول خدا (ص ) كه فرمود: آگاه باشيد همانا خداى
عز و جل ولى مناست
و من ولى مومنين ، پس هركس من مولاى او هستم ، على مولاى اوست . على (ع ) قرآن را به او
تعليم داد و او را تربيت كرد. او همراه امام حسين از مكه بهكربلا آمد. در روز عاشورا در حمله
اول به شهادت رسيد. 45 جناده بن كعب
46 عمرو بن جناده عمروهمراه پدرشجنادهو مادرش ، از مكه با
سپاه امام حسين (ع ) بودند. جنادهو در روز عاشورا، در
حمله اول به شهادترسيد. عمروكه نوجوانى بيش نبود،
در روز عاشورا پساز
شهادت پدر نزد حسين (ع ) آمد و گفت : به دستور مادرم آمده ام ، لذا امام (ع ) اجازه رفتن به ميدان
جنگ را به او داد. دشمن پس از شهادتش ، سر
او را از تن جداكرده
و به سوى حسين (ع ) پرتاب كرد. مادر سر فرزند را
برداشت و به سر يكى ازسپاهيان
ابن سعد زد و او را به هلاكت رساند. 47 سعد بنالحارثالانصارى
48 ابوالحتوف بن الحارث اين دو برادر (قبل از
واقعهكربلا) در گروه محكمه
(خوارج ) بودند. آنها همراه با عمر بن
سعد براى جنگ باحسين
(ع ) از كوفه خارج شدند. در روز عاشورا چون صداى
استغاثه امام بلند شد كهمى
فرمود: آيا كسى نيست كه به ما
كمك كند؟اين دوبرادر، از سپاه ابن سعد
خارج شده و به كمك حسين (ع ) شتافتند و با سپاهيان كوفهجنگيدند تا به شهادت رسيدند. 49 زهير بن القين او از شخصيتهاى برجسته
كوفهبود. وى نخست از طرفداران
عثمان بود. اما در بازگشت از زيارت خانه خدا، در ميانهراه به كاروان حسين (ع ) برخورد نمود و با عنايت الهى از ياران آن
حضرت گشت . وىبا همسرش با كاروان
حسين (ع ) به كربلا آمد. در شب عاشورا از جا
برخواست و گفت : به خدا سوگند اگر هزار
بار كشته شوم و زنده گردم هرگز از يارى حسين (ع ) و جوانانشدست بر نخواهم داشت . او فرمانده جناح راست
سپاه حسين (ع ) بود. وى در روزعاشورا پس از اقامه
نماز با امام حسين (ع )، به ميدان نبرد رفته و به شهادترسيد. 50 سلمان بن مضارب او پسر عموىزهير بن القينبود. سلمان همراه با زهير در
سال 60 هجرى بهحج
مشرف شده بود. در بازگشت ، در ميانه راه با هدايت يافتن زهير او نيز جزو يارانحسين (ع ) گشت . در روز عاشوراسلمانهمراه چند نفرديگر بعد از اداى نماز
ظهر با امام حسين (ع )، به ميدان نبرد رفته و سپس به شهادترسيدند. 51 سويد بن عمروالخثعمى مردى شريف و كثيرالصلوهو دلير و صاحب تجربه در
جنگها بود. او يكى از دو نفرى است
كه تا لحظات آخر دركنار
امام حسين (ع ) بود. سويددر روز عاشورا قدمپيش گذاشت و جنگيد تا
بدنش پر از جراحت شد و از اسب نقش زمين گشت و به رو افتاد،لذا دشمن گمان كرد كه او كشته شده است . او كه زخمى بود، چون
شنيد كوفيان شادىكنان
مى گويند: حسين كشته شدبا همان تن مجروحش از
جابر خاست و با خنجرى كه
داشت ، به جنگ پرداخت تا به شهادت رسيد. چون شهادتش پس ازشهادت امام (ع ) بود،
او را آخرين كشته ميدان كربلا گفته اند. 52 ابوالشعثا الكندى نام اويزيد بن زيادمى باشد و مردى شريف، دلير و جسور و تير اندازى ماهر بود. وى پيش از ملاقات حسين
(ع ) با حر، ازكوفه
به سوى آن حضرت رفت . ابوالشعثادر روز عاشوراسواره مى جنگيد، چون
اسبش پى شد، روى زانو در محضر امام (ع ) نشست و تيرهاى فراوانىبه طرف دشمن پرتاب كرد
و جمعى از آنان را به هلاكت رساند. امام حسين (ع ) براىوى چنين دعا مى كرد:
خدايا! خدايا تيرش را به هدف برسان و بهشت را پاداش او قرار ده . چون تيرهايش تمام شد،
از جا برخاست و با شمشير جنگيد تا به شهادترسيد. 53 بشير بن عمروالحضرمى او از تابعين بود (ازكسانى كه اصحاب رسول
خدا را درك كرده اند) دلاورى فرزندان او در
جنگها معروف است . قبل از شروع جنگ به
امام حسين (ع ) پيوست . در روز عاشورا در حالى
كه مشغولجنگيدن بود به او گفته
شد كه : فرزندت در مرز رى اسير گشته است . امام حسين (ع ) به او فرمود: خدا رحمتت
كند، من بيعتم را از تو برداشتم ، برو و در آزادى پسرت كوششكن . بشير گفت : درندگان مرا پاره پاره كنند اگر از تو جدا شوم . او در روزعاشورا و در حمله اول
به شهادت رسيد. 54 عبدالله بن عروه (عزره )
55 عبدالرحمن بن عروه
(عزره ) ايندو برادر از اشراف و
دليران كوفه بودند. جدشان از ياران على (ع
) بوده و درجنگهاى آن حضرت شركت
داشت . عبداللهوعبدالرحمندر
كربلا به خدمت امام حسين (ع ) رسيدند. آنهادر روز عاشورا به نزد
حضرت آمده و سلام كردند و گفتند: دوست داريم كه در برابرتمبارزه كرده و از حريم تو دفاع كنيم . حضرت به آنها فرمود: آفرين
باد برشما! اين دو برادر در حاليكه
نزديك امام بودند با دشمن جنگيده تا به شهادترسيدند. 56 عبدالله بن عميرالكلبى
57 ام وهب النمريه او مردى دلاور واز مسيحيان كوفه بود كه
با ديدن كثرت لشكريان كوفه براى قتل امام حسين (ع ) مسلمانشد. وى شب هنگام همراه با
همسرشام وهببه سوى كربلاحركت كرده و به خدمت
امام حسين (ع ) رسيدند. عبدالله در روز عاشورا
به ميدان جنگشتافت در حالى كه
جراحاتى بر بدنش وارد شده بود، همسرشام
وهببه ميدان آمده و به او
گفت : پدر و مادرم به فدايت ، در برابر فرزند رسولخدا با دشمن مبارزه كن . پس از شهادتش ،ام وهببربالين او نشست و گفت :
بهشت تو را گوارا باد! از خدا مى خواهم كه مرا همراه تو دربهشت قرار دهد. در اين هنگام ، دشمن
عمودى آهنين را بر سرام
وهبفرود آورد و در كنار
شوهر شهيدش جان سپرد. 58 مسلم بن كثير
59 رافع بن عبدالله مسلماز تابعين (كسانى كه
ياران پيامبر را درك كرده اند مى باشد. او از يارانعلى (ع ) بوده و در يكى
از جنگهاى آن حضرت پايش آسيب ديده و معلول گرديد. او بههمراه غلامشرافعاز كوفه خارج شدند و
نزديك فرود آمدنامام
حسين (ع ) به كربلا، به آن حضرت پيوستند. مسلمدر روز عاشورا و در
حمله اول به شهادت رسيد، اما غلامش رافعبعد از نماز ظهر و در
برابر حضرت (ع ) به شهادترسيد. 60 النعمان بن عمروالازدى
61 الجلاس (الحلاس ) بن
عمرو ايندو برادر از مردم كوفه
و از اصحاب على (ع ) بودند وجلاسدر كوفه جز نظاميان آن
حضرت بود. آنها با سپاه عمر بن
سعد از كوفه خارجشدند.
چون ابن سعد شروط و پيشنهادات امام حسين (ع ) را نپذيرفت ، آن دو به لشكرحضرت پيوستند. نعمانوجلاسدر
روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيدند. 62 يزيد بن ثبيط
63 عبدالله بن يزيد
64 عبيدالله بن يزيد يزيداز شيعيان بصره و در
ميان قومش شريف و بزرگوار بود. او با دو تن از
فرزندانشعبداللهوعبيداللهو
عدهاى ديگر از بصره بيرون
آمده و در محلى به نام (ابطح ) در نزديكى مكه به امام حسين (ع
) پيوستند. يزيدروز عاشورا در جنگ تن
به تن بهشهادت رسيد ولى دو
فرزندش در حمله اول كه دسته جمعى بود به شهادت رسيدند. 65 عامر بن مسلمالعبدى
66سالم عامراز شيعيان بصره بود. او به همراه غلامشسالمو عدهاى از شيعيان بصره به
سوى امام حسين (ع ) حركت كرده و خدمت آن حضرترسيدند. عامروسالمدرروز عاشورا و در حمله
اول به شهادت رسيدند. 67 مسعود بنالحجاج
68 عبدالرحمن بن مسعود مسعود وپسرش از شيعيان نامى و
از شجاعان مشهور بودند. هر دو با لشكر عمر بن
سعد از كوفهخارج شدند ولى پيش از
درگيرى ، به سپاه امام حسين (ع ) پيوستند. مسعودوعبدالرحمندر
روز عاشوراو در حمله اول به شهادت
رسيدند. 69 عمار بن حسان او از شيعيان مخلص و
دليران صاحبنام بود. پدرشحساناز ياران على (ع ) بود،
كه درجنگ جمل و صفين شركت
جست و در جنگ به شهادت رسيد. عماراز كسانى است كه از مكه
همراه با حسين (ع ) بود. اودر روز عاشورا و در
حمله اول به شهادت رسيد. 70 قاسط بنزهير
71 كردوس بن زهير
72 مقسط بن زهير اين سه برادر از ياران
على (ع ) بوده و جز پيشتازان در جنگهاى آنحضرت بودند. پس از شهادت على (ع )
در كنار امام حسن مجتبى (ع ) قرار گرفته و دركوفه اقامت گزيدند. آنها شبانه خود را در
كربلا به امام حسين (ع ) رساندند. سه برادر در روز عاشورا
و در حمله اول به شهادت رسيدند. 73 مجمع بن زيادالجهنى
74 عباد بنمهاجر
75 عقبه بن الصلت اين سه درمنزلگاهجهينهدر اطراف مدينه زندگى
مى كردند. زمانىكه حسين (ع ) از كنار
اين منزلگاه عبور مى كرد، آنان به حضرت پيوستند. گرچه بعضىاز اطراف حضرت پراكنده
شدند، اما آنها در سپاه حضرت باقى ماندند. آنها در ورزعاشورا به فيض شهادت
رسيدند. 76 حر بن يزيد الرياحى حردردوران جاهليت و اسلام ،
در ميان قومش مورد احترام بود. هنگامى كه از قصرابن زيادخارج مى شد تا براى
مقابله با امام حسين (ع ) برود،صدايى
شنيد كه مى گويد: اى حر، بهشت بر تو مژده باد!برگشت ولى كسى را نديد. به خودگفت : جنگ با حسين و
بهشت ؟! در ابتدا با هزار
جنگجو، در ميانه راه جلو كاروانحسين
(ع ) را گرفت . وقتى متوجه شد كه عمر
بن سعد پيشنهاد امام حسين (ع ) رانپذيرفته
و قصد كشتن آن حضرت را دارد، در حالى كه سپرش را وارونه بود خود را بهسپاه امام رسانيد. حر بر حسين (ع ) سلام
كرد و گفت : فدايت شوم ! من !همانم كهجلوى
تو را گرفتم ولى پشيمانم ، آيا توبه ام پذيرفته مى شود؟ امام (ع ) فرمود: بلى ، خدا توبه ات را
مى پذيرد. او در روز عاشورا باشجاعتى تمام ، جنگ سختى
كرد تا به شهادت رسيد و آن وعده بهشتى را كه شنيده بود،تعبير گشت . 77 الحجاج بن بذرالتميمى
78 قعنب بن عمرالنمرى آن دو از مردم بصرهبودند. حجاجحامل نامهمسعود بنعمرو (يكى از اشراف و بزرگان
) را كه در پاسخ به نامه امام حسين (ع ) نوشتهبود، تقديم آن حضرت كرد. حجاجوقعنبهمراه
حضرت بودند تا در حمله اول روز عاشورا به شهادترسيدند. عده اى شهادتحجاجرا در جنگ تن به تن در
بعداز ظهر عاشورا گفته اند. 79 سعيد بن عبداللهالحنفى او از بزرگان ، دليران
و زاهدان شيعه در كوفه بود. سعيدنامه هاى مردم كوفه را
به امام حسين (ع ) رساند، حضرتجواب
آن نامه ها را نيز توسط او به كوفه ارسال نمود. او از كسانى است كه درمقابلمسلم بن عقيلدر كوفه از جا برخاست و
گفت : بهخدا سوگند آماده يارى
حسين و قربانى شدن در راهش شده ام . در روز عاشورا چونحسين (ع ) نماز ظهر را
خواند جنگ سختى در گرفت ،سعيدجلوى امام ايستاد و با
صورت و سينه و پهلوهايش به استقبال تيرها مى رفت تا اماماصابت نكند. هنگاميكه به زمين
افتاد، گفت : يا بن رسول الله ! آيا به عهد خودوفا كردم ؟ حضرت فرمود: بلى ، تو در بهشت جلوى
من خواهىبودو سپس به شهادت رسيد. 80 سوار بن منعم او قبل از شروع جنگ ،
از كوفه بهكاروان امام حسين (ع )
پيوست . در روز عاشورا و در
حمله اول شركت كرد، اما مجروحگرديد
و توسط سپاه كوفه اسير گشت . او را نزد عمر بن سعد بردند، ابن سعد خواست اورا به قتل برساند ولى
خويشان او وساطت نموده او را آزاد كردند. چون جراحات اوشديد بود، شش ماه پس از
واقعه كربلا به شهادت رسيد. 81 عمروبن عبداللهالجندعى او از كسانى است كه قبل
از شروعجنگ ، خود را به كربلا
رسانده و به امام حسين (ع ) پيوست . او در روز عاشورا درركاب آن حضرت جنگيد تا
نقش زمين گشت ، دشمن يك ضربت كارى بر سرش وارد آورد. قوم وقبيله اش تن مجروح او را از ميدان نبرد خارج كردند. عمروكه جراحات سختى برداشته
بود تا يك سال پس از واقعه كربلادر
بستر بيمارى بود، اما بر اثر همان جراحات به شهادت رسيد. 82 الموقع بن ثمامه او شبانه همراه با عده
اى خود را به كربلا رسانده و به امام حسين (ع ) پيوست . او در روز عاشورا در
ركاب آن حضرت جنگيد تا نقش زمين گشت ، قوم وقبيله اش او را نجات داده ، به كوفه آوردند و پنهانش نمودند. ابن زياداز مخفيگاه او مطلع شد
تا خواست او را به قتلبرساند،
عده اى وساطت كردند. لذا دستور داد او را به غل و زنجير بسته به منطقه اىبه نامالزاره(عمان فعلى ) تبعيدش كنند. موقعدر اثر جراحات وارده و
بعد از يكسال جان به جان آفرينتسليم
كرد. 83 سعد بن الحارث
84 نصر بنابى نيزر
85 الحارث بن نبهان سعد،نصروحارثابتدا از غلامان حضرت
على (ع ) و سپس امام حسنمجتبى
(ع ) بودند. پس از شهادت آن دو معصوم (ع )، به خدمت امام حسين (ع ) درآمدند. آنها همراه حضرت از
مدينه به مكه و از آنجا به كربلا آمدند. اين سهغلام در روز عاشورا در
حمله اول به شهادت رسيدند. 86 منجحبن سهم
87 قارب بن عبدالله منجحغلام امام حسن مجتبى (ع
) بود كه به همراه فرزندان آنحضرت
در كربلا حضور داشت . قاربغلام امام حسين (ع ) و مادرش كنيز آن حضرت
بود. اين دو غلام در روز
عاشورا در حمله اول به شهادترسيدند. 88 اسلم بن عمرو او از خدمتگزاران امام
حسين (ع ) بود. وى در روز عاشورا جنگيد
تا نقش بر زمين گشت . حضرت به باليناسلمآمد، و او را در آغوش
گرفت ، و صورت به صورتش گذاشت . اسلم لبخندى زد و گفت :
كيست مثل من ، كه حسين (ع ) صورت به صورتش گذاشتهباشد؟ آن گاه روح از بدنش پرواز كرد. 89 سليمان بن رزين او از خدمتگزاران امام
حسين (ع ) بود. امام حسين (ع )
هنگاميكه در مكه بود نامه هايى را كه به روساى قبائلبصرهنوشته
بود، به وسيلهسليمانفرستاد. اما يكى از آن
ها خيانت نموده سليمان را به نزد عبيدالله بن زياد (زمانى
كه هنوز به سوى كوفه حركت نكرده بود) برد. عبيداللهتا نامه حضرت به روساى
قبايل را خواند، دستور داد سليمان را گردنبزنند. او يكى از شهداى نهضت حسينى
در بصره است . 90 جون او غلامابوذريار با وفاى پيامبر(ص )
است . جونهميشه ملازم اهل بيت (ع
) بود، او از مدينه به مكه و تاكربلا
همراه حضرت بود. او در مقابل حسين (ع )
ايستاد و گفت : اى پسر رسول خدا!مندر
صلح كنار شما باشم و در سختى شما را تنها بگذارم ؟ بوى بدنم بد، جسمم پست و رنگمسياه است . عنايتى
بفرما تا بدنم خوشبو، جسمم شريف و رنگم سفيد شود. جوندر روز عاشورا به ميدان
جنگ رفته و سپس به شهادترسيد. پس از شهادتش امام حسين
(ع ) فرمودند: خدايا!رويش را سفيد، بويش راعطرآگين و او را با نيكان محشور فرما. 91 سالم بن عمرو
92 جابر بنالحجاج سالمغلامبنى المدينهو ازشيعيان كوفه بود كه به
سپاه امام حسين (ع ) پيوست . جابرغلامعامر بن نهشلو مردىدلير و جنگجو بود كه در
كربلا به محضر حضرت (ع ) رسيد. اين دو غلام در روزعاشورا در حمله اول به
شهادت رسيدند. 93 عمار بن سلامهالهمدانى
94 نعيم بن العجلانالانصارى آن دو از ياران على (ع
) بودند و در بعضى از جنگها در ركاب آن حضرتجنگيدند. عماراز اصحاب رسول خدا (ص )
است ونعيماز شجاعان و شعراى عرب
به شمار مى رود. آن دو كه ازحركت امام حسين (ع ) به
عراق با خبر شدند، به آن حضرت پيوستند و در روز عاشورا درحمله اول به شهادت رسيدند. 95 جبله بن علىالشيبانى
96 الحباب بن عامرالتيمى آن دو از شجاعان وشيعيان كوفه هستند. هردو جزو بيعت كنندگان
بامسلم بن عقيلبودند. پس از شهادتمسلمآنها از كوفه بيرونآمده و به سپاه حسين (ع
) پيوستند. جبلهوحبابدر
روز عاشورا مردانه جنگيدند تا به فيض شهادترسيدند. 97 اميه بن سعدالطائى
98 جندب بن حجيرالكندى آن دو از بزرگان شيعه و
از يارانعلى (ع ) بودند. اميهوجندبقبل
از شروع جنگ خود را به سپاه حسين (ع ) رساندند. آن دو روز عاشورا ودر آغاز جنگ به شهادت
رسيدند. 99 يزيد بن مغفلالمذحجى
100 عبدالله بن بشرالخثعمى آن دو از مردان دلير وحاميان حق بودند. يزيد بن مغفلكه از ياران على (ع ) بود، در مكه به حسين (ع
) پيوست و همراه ايشان به كربلا آمد. عبداللهكه با سپاه عمر بن سعد
از كوفه بيرون آمده بود درفرصت
مناسب به ياران حسين (ع ) پيوست . آن دو روز عاشورا به
فيض شهادترسيدند. 101 زاهر بن عمرو
102 الحارثبن امر القيس آن دو از قبيلهبنى كندهستند. زاهركهدر شجاعت و محبت اهل
بيت (ع ) مشهور بود، در سال 60 هجرى به حج رفت و سپس به سپاهامام حسين (ع ) پيوست . حارثكه با سپاه عمر بن سعداز كوفه خارج شده بود،
در فرصت مناصب به ياران حضرت ملحق گرديد. هر دو در روزعاشورا در حمله اول به
شهادت رسيدند. 103 عمر بن ضبيعه
104 بكر بنحى آن دو از قبيلهبنى تيمهستند. عمر بن ضبيعهمردى شجاع بود. او افتخار
درك رسول خدا (ص ) را داشته است . آنها بههمراه سپاه عمر بن سعد
از كوفه خارج شدند و در موقعيت مناسب به ياران حسين (ع ) پيوستند. عمرووبكردرروز عاشورا در حمله اول
به شهادت رسيدند. 105 عبد الا علىبن يزيدالكلبى
106 عماره بن صلخبالازدى آن دو از جنگجوياندلير و از شيعيان كوفه
هستند. آنها بامسلم بن عقيلبيعت كردند و پس از
شهادتمسلموهانىدر
كوفه دستگير شدند. ابنزياددستور دادعبد الا علىوعمارهرا
به ميان قبيله شان برده و گردن بزنند. آن دو ازشهداى نهضت حسينى در
كوفه هستند. 107 زهير بن سليم
108 قاسم بنحبيب آن دو از قبيلهبنى ازدو از شيعيان كوفه بودند. زهيروقاسمبا
سپاه عمر بن سعداز
كوفه بيرون آمده و در موقعيت مناسب به ياران حسين (ع ) پيوستند. آن دو درحمله اول روز عاشورا به
شهادت رسيدند. 109 ضرغامه بن مالك
110 كنانهبن عتيق آن دو از قبيلهبنى تغلبو از شيعيان كوفه بودند. ضرغامهبامسلم بن عقيلبيعت كرد. او پس از شهادت مسلم ،
با سپاه عمر بن سعد از شهر خارج شده و در فرصت مناسب خود رابه ياران حسين (ع ) رسانيد. وى پس از نماز ظهر روز عاشورا در جنگ
تن به تن به شهادترسيد. كنانهاز اصحاب رسول خدا (ص )
و از زاهدان وقاريان قرآن بود. او در روز عاشورا در
حمله اول به شهادت رسيد. 111 سيف بن مالك
112 ادهم بن اميه آن دو از قبيلهبنى عبد قيسو از شيعيان بصره بودند. سيفوادهمهمراه
با عده اى ديگراز
بصره خارج شده و در محلى به نامابطحدر نزديكى مكهبه امام حسين (ع )
پيوستند. ادهمدر حمله اول روزعاشورا وسيفبعد از نماز ظهر در جنگ
تن به تن به شهادترسيدند. 113 جو ين بن مالكالتيمى او شيعه علوىبود. چون به قبيلهبنى تيموارد شده بود لذا همراهآنها به سوى امام حسين
(ع ) رفت تا با او بجنگد. وقتى پيشنهادات حسين (ع
) ازجانب عمر بن سعد در شد،جوينبه همراه عده اى شبانه
بهياران حضرت پيوستند. او در روز عاشورا و در
حمله اول به شهادت رسيد. 114 زياد ابو عمره
115 حبشى بن قيس آن دو از قبيلهبنى همدانهستند. زيادمحضرپيامبر (ص ) را درك
كرده است . او مردى شب زنده دار و پرهيز كار بود. سلمهجدحبشىاز اصحاب رسول خدابوده است .
مشخصات کتاب:
سرشناسه : علامه حلی ، حسن بن یوسف ، 726 - 648ق . اقتباس کننده
عنوان قراردادی : [المستجاد من کتاب الارشاد (فارسی )]
عنوان و نام پدیدآور : نگاهی بر زندگی دوازده امام (علیهم السلام )/ تالیف علامه حلی ؛ ترجمه محمد محمدی اشتهاردی .
وضعیت ویراست : [ویرایش 2 ]
مشخصات نشر : قم : جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، دفتر انتشارات اسلامی ، 1376.
مشخصات ظاهری : 264ص .
فروست : جامعه مدرسین حوزه علمیه قم دفتر انتشارات اسلامی ؛ 343
شابک : 7500ریال (جلدزرکوب )؛5500ریال (جلدشمیز) 9644701887 : ؛ 19000ریال(چاپ هفتم) ؛ 8000 ریال(چاپ ششم)
یادداشت : کتاب حاضر برگزیده و خلاصه ای با تغییرات از کتاب "الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد" تالیف شیخ مفید می باشد
یادداشت : چاپ ششم : تابستان :1380.
یادداشت : چاپ هفتم: پاییز 1385.
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس
موضوع : ائمه اثناعشر
موضوع : امامت
شناسه افزوده : مفید، محمدبن محمد، 413 - 336ق . الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد
شناسه افزوده : محمدی اشتهاردی ، محمد، 1323 - ، مترجم
شناسه افزوده : جامعه مدرسین حوزه علمیه قم . دفتر انتشارات اسلامی
رده بندی کنگره : BP36/م 7الف 4017 1376
رده بندی دیویی : 297/95
شماره کتابشناسی ملی : م 77-5250
عناوین اصلی کتاب شامل:
مقدمه دفتر؛ گذری بر زندگی علاّمه حلی؛ مقدّمه مؤ لّف؛ نام و محتوای این کتاب؛ گذری بر زندگی امام اوّل حضرت علی (ع )؛ گذری بر زندگی امام دوّم حضرت حسن مجتبی (ع )؛ گذری بر زندگی امام سوّم حضرت حسین (ع )؛ گذری بر زندگی امام چهارم حضرت علیّ بن الحسین (ع )؛ گذری بر زندگی امام پنجم حضرت باقر (ع )؛ گذری بر زندگی امام ششم حضرت صادق (ع )؛ گذری بر زندگی امام هفتم حضرت موسی بن جعفر (ع )؛ گذری بر زندگی امام هشتم حضرت رضا (ع )؛ گذری بر زندگی امام نهم حضرت محمّد تقی (ع )؛ گذری بر زندگی امام دهم حضرت هادی (ع )؛ گذری بر زندگی امام یازدهم حضرت حسن عسکری (ع )؛ گذری بر زندگی امام دوازدهم حضرت مهدی (ع )؛ پی نوشتها