نوای معطر الهی ادبیاتی
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پیغام مدیر سایت سلام دوست من به سایت نوای معطر الهی خوش آمدید لطفا برای استفاده از تمامی امکانات
دانلود فایل , شرکت در انجمن و گفتگو با سایر اعضا در سایت ثبت نام کنید
تصوير
آخرین ارسال های تالار گفتمان
تاریخ : دوشنبه 01 ارديبهشت 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 147
زندگی در مورد زندگی فردوسی افسانههای فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد. یکی این که به علت محبوب نبودن فردوسی در دستگاه قدرت به دلیل شیعه بودنش، در قرنهای اول پس از پایان عمرش کمتر در مورد او نوشته شدهاست، و دیگر این که به علت محبوب بودن اشعارش در بین مردم عادی، شاهنامهخوانها مجبور شدهاند برای زندگی او که مورد پرسشهای کنجکاوانه? مردم قرار داشتهاست، داستانهایی سرِهم کنند. تولد بنا به نظر پژوهشگران امروزی، فردوسی در حدود سال 329 هجری قمری در روستای باژ در نزدیکی طوس در خراسان متولد شد. استدلالی که منجر به استنباط سال329 شدهاست شعر زیر است که محققان بیت آخر را اشاره به به قدرت رسیدن سلطان محمود غزنوی در سال 387 قمری میدانند: بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت نوانتر شدم چون جوانی گذشت فریدون بیداردل زنده شد زمین و زمان پیش او بنده شد و از این که فردوسی در سال 387 پنجاه و هشت ساله بودهاست نتیجه میگیرند او در حدود سال329 متولد شدهاست. تولد فردوسی را نظامی عروضی، که اولین کسی است که درباره فردوسی نوشتهاست، در ده «باز» نوشتهاست که معرب «پاژ» است. منابع جدیدتر به روستاهای «شاداب» و «رزان» نیز اشاره کردهاند که محققان امروزی این ادعاها را قابل اعتنا نمیدانند. پاژ امروزه در استان خراسان ایران و در 15 کیلومتری شمال مشهد قرار دارد. نام او را منابع قدیمیتر از جمله عجایب المخلوقات و تاریخ گزیده (اثر حمدالله مستوفی) «حسن» نوشتهاند و منابع جدیدتر از جمله مقدمه? بایسنغری (که اکثر محققان آن را بیارزش میدانند و محمدتقی بهار مطالبش را «لاطایلات بیبنیاد» خواندهاست) و منابعی که از آن مقدمه نقل شدهاست، «منصور». نام پدرش نیز در تاریخ گزیده و یک منبع قدیمی دیگر «علی» ذکر شدهاست. محمدامین ریاحی، از فردوسیشناسان معاصر، نام «حسن بن علی» را به خاطر شیعه بودن فردوسی مناسب دانسته و تأیید کردهاست. منابع کمارزشتر نامهای دیگری نیز برای پدر فردوسی ذکر کردهاند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمه? بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، 1 «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسه? ملی ایران در رد نام «فخرالدین» نوشتهاست که اعطای لقبهایی که به «الدین» پایان مییافتهاند در زمان بلوغ فردوسی مرسوم شدهاست و مخصوص به «امیران مقتدر» بودهاست، و در نتیجه این که پدر فردوسی چنین لقبی داشته بوده باشد را ناممکن میداند. کودکی و تحصیل پدر فردوسی دهقان بود که در آن زمان به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی صاحب ده بودهاست (ریاحی 1380، ص 72) که میتوان از آن نتیجه گرفت زندگی نسبتاً مرفهی داشتهاست. در نتیجه خانواده فردوسی احتمالاً در کودکی مشکل مالی نداشتهاست و نیز تحصیلات مناسبی کردهاست. بر اساس شواهد موجود از شاهنامه میتوان نتیجه گرفت که او جدا از زبان فارسی دری به زبانهای عربی و پهلوی نیز آشنا بودهاست. به نظر میرسد که فردوسی با فلسفه یونانی نیز آشنایی داشتهاست (ریاحی 1380، ص 74). جوانی و شاعری کودکی و جوانی فردوسی در دوران سامانیان بودهاست. ایشان از حامیان مهم ادبیات فارسی بودند. با وجود این که سرودن شاهنامه را بر اساس شاهنامه ابومنصوری از حدود چهل سالگی فردوسی میدانند، با توجه به توانایی فردوسی در شعر فارسی نتیجه گرفتهاند که در دوران جوانی نیز شعر میگفتهاست و احتمالاً سرودن بخشهایی از شاهنامه را در همان زمان و بر اساس داستانهای اساطیری کهنی که در ادبیات شفاهی مردم وجود داشتهاست، شروع کردهاست. این حدس میتواند یکی از دلایل تفاوتهای زیاد نسخههای خطی شاهنامه باشد، به این شکل که نسخههایی قدیمیتری از این داستانهای مستقل منبع کاتبان شده باشد. از جمله داستانهایی که حدس میزنند در دوران جوانی وی گفته شده باشد داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، و داستان سیاوش است. فردوسی پس از اطلاع از مرگ دقیقی و ناتمام ماندن گشتاسبنامهاش (که به ظهور زرتشت میپردازد) به وجود شاهنامه ابومنصوری که به نثر بودهاست و منبع دقیقی در سرودن گشتاسبنامه بودهاست پی برد. و به دنبال آن به بخارا پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا کتاب را پیدا کرده و بقیه آن را به نظم در آورد. (سید حسن تقیزاده حدس زدهاست که فردوسی به غزنه که پایتخت غزنویان است رفته باشد که با توجه به تاریخ به قدرت رسیدن غزنویان، که بعد از شروع کار اصلی شاهنامه بودهاست، رد شدهاست.) فردوسی در این سفر شاهنامه ابومنصوری را نیافت ولی در بازگشت به طوس، امیرک منصور 2 (که از دوستان فردوسی بودهاست و شاهنامه ابومنصوری به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق جمعآوری و نوشته شده بود) کتاب را در اختیار فردوسی قرار داد و قول داد در سرودن شاهنامه از او حمایت کند. سرودن شاهنامه شاهنامه مهم ترین اثر فردوسی و یکی از بزرگ ترین آثار ادبیات کهن فارسی میباشد. فردوسی برای سرودن این کتاب در حدود پانزده سال بر اساس شاهنامه ابومنصوری کار کرد و آن را در سال 384 قمری پایان داد. فردوسی از آنجا که به قول خودش هیچ پادشاهی را سزاوار هدیه کردن کتابش ندید («ندیدم کسی کش سزاوار بود»)، مدتی آن را مخفی نگه داشت و در این مدت بخشهای دیگری نیز به مرور به شاهنامه افزود. پس از حدود ده سال (در حدود سال 394 هجری قمری در سن شصت و پنج سالگی) فردوسی که فقیر شده بود و فرزندش را نیز از دست داده بود، تصمیم گرفت که کتابش را به سلطان محمود تقدیم کند از این رو تدوین جدیدی از شاهنامه را شروع کرد و اشارههایی را که به حامیان و دوستان سابقش شده بود، با وصف و مدح سلطان محمود و اطرافیانش جایگزین کرد. تدوین دوم در سال 400 هجری قمری پایان یافت (به حدس تقیزاده در سال 401) که بین پنجاه هزار و شصت هزار بیت داشت. فردوسی آن را در شش یا هفت جلد برای سلطان محمود فرستاد. به گفته خود فردوسی سلطان محمود به شاهنامه نگاه هم نکرد و پاداشی را که مورد انتظار فردوسی بود برایش نفرستاد. از این واقعه تا پایان عمر، فردوسی بخشهای دیگری نیز به شاهنامه اضافه کرد که بیشتر به اظهار ناامیدی و امید به بخشش بعضی از اطرافیان سلطان محمود از جمله «سالار شاه» اختصاص دارد. آخرین اشاره فردوسی به سن خود یکی به حدود هشتاد سال است («کنون عمر نزدیک هشتاد شد/امیدم به یک باره بر باد شد») و یکی به هفتاد و شش سال («کنون سالم آمد به هفتاد و شش/غنوده همه چشم میشار فش»). 3 افسانههای درباره فردوسی? افسانههای فراوانی درباره فردوسی و شاهنامه وجود دارد که عمدتاً به علت اشتیاق مردم علاقهمند به فردوسی و خیالپردازی نقالان به وجود آمدهاند. بیشتر این افسانهها بهآسانی با استفاده از شواهد تاریخی یا با استفاده از اشعار شاهنامه رد میشوند. از این جملهاست قصه رفتن منبع پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند بالاخره به ایران آمدنش به دست یعقوب لیث، قصه راه یافتن فردوسی به دربار سلطان محمود، مسابقه بدیههسرایی فردوسی با سه شاعر دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، قصههای سفر فردوسی به غزنه یا اقامتش در غزنه، قصه فرار او به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، قصه اهدا کردن شاهنامه به سلطان محمود به خاطر نیاز مالی برای تهیه جهیزیه برای دختر فردوسی، قصه فرستادن صلهای که سلطان محمود به فردوسی قول داده بودهاست به شکل پول نقره به جای طلا به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی و بخشیدن آن صله به فقاعفروش و حمامی به دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و همزمانی رسیدن صله طلا با با مرگ فردوسی. آثار فردوسی تنها اثری که ثابت شدهاست متعلق به فردوسی است متن خود شاهنامهاست (منهای بیتهایی که خود او به دقیقی نسبت دادهاست). آثار دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شدهاست از جمله چند قطعه، رباعی، قصیده، و غزل که برخی محققان امروزی در این که شاعر آنها فردوسی باشد بسیار شک دارند و از جمله قصیدهها را سروده دوران صفویان میدانند (ریاحی 1380، ص 145). آثار دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شدهاست که اکثراً مردود دانسته شدهاند. معروفترین آنها مثنویای به نام یوسف و زلیخا است که در مقدمه بایسنغری به فردوسی نسبت داده شدهاست. اما این فرض توسط بسیاری از معاصران رد شدهاست و از جمله مجتبی مینوی در سال 1355 هجری شمسی گوینده آن را «ناظم بیمایهای به نام شمسی» یافتهاست. محمدامین ریاحی این نسبت را از شرفالدین یزدی (که ریاحی او را «دروغپرداز» نامیدهاست) دانستهاست و حدس زدهاست که مقدمه بایسنغری را هم همین شخص نوشته باشد (ریاحی 1380، ص 151). یکی از آثار دیگر منسوب به فردوسی گرشاسبنامه است که مشخص شدهاست اثر اسدی طوسی است و چند دهه بعد از مرگ فردوسی سروده شدهاست. نوشته دیگری که به فردوسی نسبت داده شدهاست «هجونامه»ای علیه سلطان محمود است که به روایت نظامی عروضی صد بیت بودهاست و شش بیت از آن باقی ماندهاست. نسخههای مختلفی از این هجونامه وجود دارد که از 32بیت تا 160 بیت دارند. 4 وجود چنین هجونامهای را بعضی از محققین رد و بعضی تأیید کردهاند. از جمله محمود شیرانی با توجه به این که بسیاری از بیتهای این هجونامه از خود شاهنامه یا مثنویهای دیگر آمدهاند و بیتهای دیگرش نیز ضعیفاند نتیجه گرفتهاست که این هجونامه ساختگی است ولی محمدامین ریاحی با توجه به این که اشارهای به این هجونامه در شهریارنامه عثمان مختاری (مدّاح مسعود سوم غزنوی)، که قبل از چهار مقاله نظامی عروضی نوشته شدهاست، آمدهاست، وجود آن را مسلم دانستهاست. جالب این است که معروفترین بیت فردوسی که زیر آمدهاست و بعضی آن را از خود شاهنامه و بعضی از هجونامه دانستهاند نیز ممکن است از خود وی نباشد (خطیبی 1384، صص 19و 20): بسی رنج بردم در این سال سی عَجَم زنده کردم بدین پارسی دوستداران و مخالفان فردوسی در همان سالهای آغازین پس از مرگ فردوسی مخالفت با شاهنامه آغاز شد و عمدتاً به خاطر سیاستهای ضد ایرانی دربار بنی عباس و مدارس نظامیه ادامه یافت. از جمله سلطان محمود پس از فتح ری در سال 420قمری، مجدالدوله دیلمی را به خاطر خواندن شاهنامه سرزنش کردهاست (ریاحی 1380، ص 160). نویسندگانی نیز، از جمله عبدالجلیل رازی قزوینی که مانند فردوسی شیعه بودهاست، شاهنامه را «مدح گبرکان» دانستهاند (همین طور عطار نیشابوری) و خواندن آن را «بدعت و ضلالت». شاعران دیگری نیز، از فرخی سیستانی («گفتا که شاهنامه دروغ است سربهسر») و معزی نیشابوری («من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر») گرفته تا انوری («در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر/هر کجا آید شفا شهنامه گو هرگز مباش») ، احتمالاً به دلیل علاقه? ممدوحانشان به ردّ فردوسی، شاهنامه را دروغ، ناقص، یا بیارزش دانستهاند. با وجود بایکوتی که درباره فردوسی وجود داشتهاست و در نتیجه آن بسیاری از منابع نامی از فردوسی یا شاهنامه نیاوردهاند، در مناطقی که حکومت عباسیان در آنها نفوذ کمتری داشتهاست، از شبهقاره هند گرفته تا سیستان، آذربایجان، اران، و آسیای صغیر، کسانی از فردوسی یاد کردهاند یا او را ستودهاند 5 از جمله مسعود سعد سلمان گزیدهای از شاهنامه تهیه کرد و نظامی عروضی در اواسط قرن ششم هجری اولین شرح حال موجود از فردوسی را در چهار مقاله نوشت. در حدود سال620 قمری نیز خلاصهای از شاهنامه در شام به دست بنداری اصفهانی به عربی ترجمه شد. پس از حمله? مغول و انقراض عباسیان توجه به شاهنامه در محافل رسمی نیز افزایش یافت و از جمله حمدالله مستوفی در اوایل قرن هشتم هجری در دوران ایلخانان تصحیحی از شاهنامه بر اساس نسخههای مختلفی که یافته بود ارائه کرد. در دوران تیموریان نیز، در سال 829 قمری در هرات، به دستور شاهزاده? تیموری بایسنغر میرزا نسخه مصوری از شاهنامه تهیه شد و احتمالاً تعداد زیادی از روی آن نوشته شد. صفویان با توجه به این که خودشان مانند فردوسی شیعه و ایرانی بودند، توجه خاصی به فردوسی کردند که تا امروز ادامه یافتهاست. پس از انقلاب ایران در1357 علیه حکومت پادشاهی، بعضی انقلابیان به این فرض که فردوسی شاهدوست بودهاست یا شاهان را ستودهاست از او بد گفتهاند یا از شاهنامه انتقاد کردهاند. از محققان معاصر احمد شاملو نیز از شاهنامه انتقاد کردهاست که در پاسخ او عطاءالله مهاجرانی کتابی در دفاع از فردوسی و شاهنامه نوشت. فردوسیپژوهی پس از تلاش حمدالله مستوفی در تصحیح شاهنامه در قرن هشتم و شاهنامه بایسنغری در قرن نهم هجری، اولین تصحیح شاهنامه در کلکته صورت گرفت و بار اول به شکل ناقص در 1811میلادی (توسط ماثیو لمسدن) و بار دوم به طور کامل در 1829 (به تصحیح ترنر ماکان انگلیسی) منتشر شد. از مصححین بعدی شاهنامه میتوان از ژول مول فرانسوی، وولرس و لاندوئر هلندی، ی. ا. برتلس روس، نام برد. از مصححین ایرانی شاهنامه باید به عبدالحسین نوشین، مجتبی مینوی، محمد مختاری، و جلال خالقی مطلق و فریدون جنیدی اشاره کرد. به علت محبوبیت فردوسی، تحقیقات فراوانی درباره وی و شاهنامه منتشر شدهاست. ژول مول، تئودور نولدکه، سید حسن تقیزاده، هانری ماسه، فریتز ولف، عبدالحسین نوشین، محمد قزوینی، و ایرج افشار از جمله معروفترین محققین درباره فردوسی هستند. در میان شاهنامهپژوهان نامبرده استاد فریدون جنیدی را یکی از شاهنامهپژوهانی است که نه تنها چندین بار شاهنامه را ویرایش کرده تا ابیات افزوده را از آن زدوده باشد. بلکه با دیدی نو به شاهنامه نگریستهاست و داستانهای شاهنامه را با رویدادهای باستانی ایران زمین تطبیق دادهاست وی به داستانهای فردوسی به عنوان افسانه و اسطوره ننگریسته و آنها را رمز و راز و اسطوره دانستهاست. 6 چنانکه فردوسی میفرماید: تو این را دروغ و فسانه مدان بیکسان روشن زمانه مخوان هر آنچه که اندر خورد با خرد دگر بر ره رمز معنی برد مرگ وآرامگاه اولین منبعی که به سال مرگ فردوسی اشاره کردهاست مقدمه بایسنغری است که آن را در سال 416 هجری قمری آوردهاست. این مقدمه که امروز نامعتبر شناخته میشود به منبع دیگری اشاره نکردهاست. اکثر منابع همین تاریخ را از مقدمه بایسنغری نقل کردهاند، به جز تذکرة الشعراء (که آن هم بسیار نامعتبر است) که مرگ او را در 411 قمری آوردهاست. محمدامین ریاحی، با توجه به اشارههایی که فردوسی به سن و ناتوانی خود و آثار پیری کردهاست، نتیجه گرفتهاست فردوسی حتماً قبل از سال 411 مردهاست. پس از مرگ، جنازه فردوسی اجازه دفن در گورستان مسلمانان را نیافت و در باغ خود وی یا دخترش در طوس دفن شد. منابع مختلف علت دفن نشدن او در گورستان مسلمانان را به دلیل مخالفت یکی از دانشمندان متعصب طوس (چهار مقاله نظامی عروضی) دانستهاند. عطار نیشابوری در اسرارنامه این داستان را به شکل نماز نخواندن «شیخ اکابر، ابوالقاسم» بر جنازه فردوسی آوردهاست و حمدالله مستوفی در مقدمه? ظفرنامه این شخص را شیخ ابوالقاسم کُرّکانی دانستهاست که مریدان زیادی داشتهاست. در بعضی منابع دیگر نام این فرد «ابوالقاسم گرگانی» یا «جرجانی» نیز آمدهاست که احتمالاً مسخ نام کُرّکانی است. ریاحی انتساب این مسئله به کُرّکانی صوفی را تهمت دانستهاست و از آنجا که او در هنگام مرگ فردوسی حدود سی سال داشتهاست از نظر تاریخی نیز این مسئله را ناممکن گرفتهاست. از زمان دفن فردوسی آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال 1302 قمری به دستور میرزا عبدالوهاب خان شیرازی والی خراسان محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند. پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثار ملی به اصرار رئیس و نایبرئیسش محمدعلی فروغی و سید حسن تقیزاده متولی تجدید بنای آرامگاه فردوسی شد و با جمعآوری هزینه این کار از مردم (بدون استفاده از بودجه دولتی) که از 1304 هجری شمسی شروع شد، آرامگاهی ساختند که در 1313 افتتاح شد. این آرامگاه به علت نشست در1343 مجدداً تخریب شد تا بازسازی شود که این کار در 1437 پایان یافت(7) ادامه مطلب
تاریخ : چهارشنبه 04 دي 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 149
مردی که " شوق مهدی " را سرود شوق مهدی حاوی اشعاری پرشور از دانشمند عالی مقام و فقیه و محدث نامی، ملا محسن فیض کاشانی درباره حضرت ولی عصر(ع) است. ملا محسن فیض کاشانی از حکما و فیلسوفان و محدثین و عرفای نامدار دوره صفوی و از دانشمندان بزرگ شیعه است ملا محسن شاگرد ملاصدرای شیرازی و داماد بزرگ او بودهاست. در فقه و اصول و فلسفه و کلام و حدیث و تفسیر و شعر و ادب، توانا و در تمامی اینها و رشتههای دیگر آثار گرانقدری از خود به یادگار گذاردهاست. وی در طول 65 سال تحقیق و مطالعه نزدیک به دویست کتاب و رساله نفیس در علوم و متون مختلف نگاشت. اهم تألیفات فیض عبارتند از: تفسیر صافی، تفسیر اصفی و تفسیر مُصفّی در تفسیر، الوافی (در شرح کافی)، الشافی، المحجة البیضاء، فهرست علوم، دیوان اشعار (تعداد اشعار فیض به سیزده هزار بیت بالغ می شود.) و ده ها اثر گرانسنگ ایشان در کلام، عرفان، اخلاق، ادب و موضوعات دیگر، نشانگر روح پر تلاش و احاطه ایشان بر معارف اسلامی و علوم روز می باشد. از جمله آثار فیض می توان از "شوق مهدی" نام برد. اگرچه فیض کاشانی شاعر حرفه ای نبود و نمی خواسته از نظر شعری به پای شاعران بزرگ برسد ولی در عین حال اشعار او به ویژه شوق مهدی از لطف و حال و شور و شوق خاصی برخوردار است. فیض کاشانی درکتاب شوق مهدی به تضمین غزلیات حافظ پرداخته است. کتاب دارای سه بخش است: بخش اول شامل سه مقدمه، یک پیشگفتار و مباحثی چون شوق مهدی و نظری اجمالی درباره آن، بامداد روشن در افقی نورانی، غیبت امام زمان، مسئله طول عمر امام عصر(ع)، برنامه دولت مهدی، درونمایه مهدی موعود، سراینده شوق مهدی ملا فیض کاشانی، نگاهی به حافظ و غزلیات او، حافظ و قرآن، فیض و شوق مهدی،نگاهی به دیوان فیض و ... است که توسط استاد علی دوانی به نگارش درآمده است. بخش دوم متن شوق مهدی است که توسط ایشان تصحیح و تنظیم شده است. فیض کاشانی در مقدمه انگیزه سرودن اشعار شوق مهدی را چنین بیان می کند: 1. مرا در عنفوان شباب، شور و محبت امام زمان و شوق بقیه خلفای رحمان، قائم عترت و مهدی امت- سلام الله علیه و علی آبائه- در سر افتاد و شوقی عظیم به لقای کریم او در دل پدید آمد. نه تن را به مقصود راهی و نه جان را از صبر پناهی. به خاطر رسید که کاش کلمه ای چند موزون در وصف اشتیاق بودی، و مضنونی چند منظوم در شرح فراق رو نمودی، تا گاهی به انشاء آن زنگ غبار از دل زدودی. پس در اشعار فصحا گردیده، شعری که ناخنی بر دل زند و تاثیری در نفس کند نیافت، مگر بیتی از غزلهای حافظ شیرازی. با خود اندیشیدم که از نتایج افکار خود سخنی چند شکسته بسته فراهم آورم و با آن جواهر ناسفته علی وجه التضمین والاقتباس بیامیزم تا این را از آن زینتی من حیث الصوره و آن را از این رتبتی من حیث المعنی حاصل گردد. 2. شاید که در این ترکیب و تالیف شرح درد دل خود – کما ینبغی – درج توان کرد و قصه سوز جان – کما هو حق – بیان توانم نمود و به وسیله انشاء آن داد این غم جانکاه توان داد. اول بیت شوق مهدی به اقتباس از اولین بیت دیوان خواجه حافظ شیرازی چنین است: ألا یا أیّها المهدى، مدامَ الوصل ناوِلها كه در دوران هجرانت بسى افتاد مشكلها بخش پایانی کتاب، سه قصیده از سروده های فیض کاشانی است که به شیوه شاعران متقدم سروده شده است. قصیده اول در مبدا آفرینش ارواح ائمه هدی و قصه حضرت آدم و حواست. قصیده دوم در قائم بودن جهان به وجود امام زمان (ع) است و قصیده سوم بشارت به ظهور موعود و منقبت آن زبده می جودات است. فیض در این سه قصیده نغز مخصوصا قصیده نخست که در آن از آغاز آفرینش انسان و تطور و تکامل او تا پیدایش نبی اکرم و ائمه طاهرین (ع)، بر اساس احادیث معتبر اسلامی، سخن گفته، منتهای مهارت و استادی خود را به ثبوت رسانده است. فیض در این سه قصیده مضامین آیات قرآنی و عمده احادیث و روایات اسلامی را به کار گرفته و خصوصا در قصیده سوم علایم امام زمان و حالات و کارهای برجسته او را در زمان ظهور بیان کرده است. و اینک دو نمونه از غزل های فیض كاشانى: دل مىرود زدستم صاحب زمان خدا را بیرون خرام از غیب، طاقت نماند ما را اى كشتى ولایت، از غرق ده نجاتم باشد كه باز بینم، دیدار آشنا را اى صاحب هدایت، شكرانه ى ولایت از خوان وصل بنواز، مهجور بینوا را مست شراب شوقت، این نغمه مىسراید هاتِ الصبوح حیّوا، یا أیّها السّكارا ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون یك لحظه خدمت تو، بهتر زملك دارا آن كو شناخت قَدْرَت، هرگز نگشت محتاج این كیمیاى مهرت، سلطان كند گدا را آیینه ى سكندر، كى چون دل تو باشد با آفتاب تابان، نسبت كجا سها را در كوى حضرت تو، فیض ار گذر ندارد در بارگاه شاهان، ره نیست هر گدا را و دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم سیف و عصمت، علم و نصرت جمع كرد یار ما دین دارد و آن نیز هم از طفیل اوست كل كائنات گفتمت پیدا و پنهان نیز هم داستان در پرده می گویم ولی گفته خواهد شد به دستان نیز هم روزهای وصل معصومان گذشت بگذرد ایام هجران نیز هم اعتمادی نیست بر كار جهان بلكه بر گردون گردان نیز هم صبر كن ای فیض تا عصر امام دین قوی خواهد شد، ایمان نیز هم Aaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa فیض كاشانی ولادت ونسب محمد مشهور به ملامحسن و ملقب به فیض در چهاردهم ماه صفر سال 1007 ه. ق در یكی از معروف ترین خاندان های علم، عرفان و ادب، كه سابقه درخشان آنان به حدود چهار قرن می رسد دركاشان به دنیا آمد. پدرش رضی الدین شاه مرتضی فقیه، متكلم، مفسر و ادیب در كاشان حوزه تدریس داشته و از شاگردان ملا فتح الله كاشانی و ضیاء الدین محمد رازی بوده است. مادر او بانویی عالم و شاعر، دخترضیاء العرفا رازی( از علمان بزرگ شهر ری) بوده است. جد " فیض " ، تاج الدین شاه محمود فرزند ملا علی كاشانی، عالم و عارفی شاعر از ناموران زمان خویش در كاشان بوده و در آنجا مدفون است. دوران كودكی و تحصیلات ملا محسن ، چهارمین فرزند شاه مرتضی در دو سالگی پدر خود را از دست داد. از آن پس دایی و عمویش تعلیم و تربیت او و دیگر برادرانش را به عهده گرفتند و چون فیض از برادران خود باهوش تر بود مقدمات علوم دینی و بخش هایی از آن را تا سن بلوغ در كاشان نزد عمو و دایی اش نورالدین محمد فرا گرفت. بیست ساله بود كه با برادر بزرگش عبدالغفور برای ادامه تحصیل به اصفهان ، كه در آن روزگار پایتخت كشور و مركز تجمع علمای بزرگ و استادان ماهر در رشته های مختلف علوم اسلامی بود، رهسپار گردید و از این موقعیت مناسب كه در هیچ یك از شهرهای ایران و دیگر ممالك اسلامی یافت نمی شد بیشترین بهره ها و استفاده های علمی را برد. مشهورترین استادان و ناموران اجازه اجتهاد و نقل روایت فیض در اصفهان، ملا محمد تقی مجلسی، شیخ بهایی، در علوم فقه و حدیث و تفسیر و میرداماد، میرفندرسكی و ملا صدرا در فلسفه، عرفان و كلام بوده اند. پس ازآن ملا محسن با شنیدن خبر ورود سید ماجد بحرانی به شیراز، از اصفهان به آنجا رفت و مدت دو سال نزد ایشان به تكمیل علم حدیث و روایت پرداخت و از او نیز اجازه نقل روایت گرفت سپس به اصفهان بازگشت و بار دیگر در حلقه درس و بحث شیخ بهایی حاضر شد و از محضر وی استفاده های شایان برد. در این ایام بود كه فیض به بیت الله الحرام مشرف شد و پس از مراجعت از مكه به شهرهای دیگر ایران مسافرت كرد و از دانشمندان آن شهرها بهره برد تا زمانی كه ملاصدرا از شیراز به قم مهاجرت كرد و در كهك قم اقامت گزید. در این موقعیت كه ملاصدرا ریاضت و علم باطنی راشروع كرده بود ملامحسن و ملاعبدالرزاق لاهیجی به سویش شتافته، مدت هشت سال مونس تنهایی او بودند و در مصاحبت های شبانه روزی با استاد استفاده كامل معنوی می بردند. دراین دوران ملاصدرا دو دختر فاضل و عالم خود را به دو شاگردش ملامحسن و ملاعبدالرزاق تزویج كرد و آن دوشاگرد و داماد را به " فیض" و " فیاض" لقب داد. در همین زمان از سوی حاكم شیراز از ملاصدرا تقاضای مراجعت به شیراز شد. او این دعوت را پذیرفت. فیض نیز به همراه استاد و پدر همسرش به شیراز رفت و نزدیك به دو سال در آنجا ماند. بعد از این مدت او به كاشان بازگشت و به امر تدریس، تعلیم ، تبلیغ ، ترویج ، تالیف و تصنیف مشغول گردید و گاه در قمصر و كاشان با جمعی از دوستان نماز جمعه اقامه نمود. شاگردان معروف فیض: ملامحسن شاگردان فراوانی داشت. آنان علاوه بر استفاده های علمی و معنوی از او به كسب اجازه های اجتهاد و نقل حدیث نیزمفتخر گردیده بودند معروفترین شاگردان ایشان عبارتند از: 1- محمد مشهور به علم الهدی فرزند فیض كه از دوران كودكی تا پایان عمر نزد پدر حضور داشت و درتالیف و تصنیف كتب و رساله ها با او همكاری می كرد. علم الهدی از پدر چندین اجازه مختصر و طولانی دریافت نمود و خود او دارای آثارعلمی فراوان است . 2- احمد مشهور به معین الدین فرزند دیگر فیض كه اونیز در فقه و حدیث متبحر و دارای تألیفاتی بوده است. 3- محمد مؤمن فرزند عبدالغفور( برادر فیض): از فقیهان و مدرسان عصر خود كه در یكی از شهرهای مازندران به تعلیم و تدریس طلاب و محصلان علوم دینی اشتغال داشته است. 4- شاه مرتضی دوم: پسر برادر فیض و دو فرزند او به نامهای محمد هادی و نورالدین محمد كه هر سه از فاضلان عصر خود و دارای كتاب ورساله های متعدد بوده اند. 5- ضیاء الدین محمد: او فرزند حكیم نورالدین، دایی فیض است كه عالمی حكیم و عارفی دانشمند و شاعر بوده است. تألیفات نوشته های فیض در زمینه تفسیر قرآن، حدیث و روایت، كلام و عرفان، اخلاق و ادبیات به شرح زیر است : تفسیر صافی، الوافی، الشافی، النوادر، المحجة البیضاء، اصول العقائد، رساله علم الیقین، رسالة الحق الیقین، رساله عین الیقین، رساله الحق المبین، زاد السالك، دیوان قصاید، غزلیات و مثنویات . فیض در نظر بزرگان: درباره شخصیت وآثار فیض كاشانی نظرات و دیدگاه های گوناگونی از سوی علما و بزرگان هم عصر و بعد از او ابراز شده كه به نمونه هایی از آنها اشاره می شود. - محمد اردبیلی ( آن) علامه محقق و مدقق، جلیل القدر و عظیم الشأن و بلند مرتبه كامل، ادیب و متبحر در همه علوم است. - شیخ حر عاملی: محمد فرزند مرتضی مشهور به فیض كاشانی، فاضل، عالم ، ماهر، حكیم، متكلم، محدث، فقیه، محقق، شاعر و ادیب بود و نوشته های فراوانی است. - سید نعمت الله جزایری: استاد محقق ما ملامحمد محسن فیض كاشانی صاحب كتاب الوافی و دویست كتاب و رساله دیگر می باشد. - سید محمد باقر خوانساری: بر علما و بزرگان دینی پوشیده نیست كه فیض در فضل و فهم و خبره بودن در فروع و اصول دین و زیادی نوشته ها با عبارات و جملات زیبا و رسا ، سرآمد دیگر عالمان دین است. - محدث قمی: ... او در دانش وادب و زیادی معلومات و دانستنی ها و به كارگیری تعبیرات وعبارات نیكو درنوشته ها و احاطه كامل به علوم عقلی و نقلی مشهور است. - محدث نوری: از مشایخ علامه مجلسی، عالم با فضل و متبحر، محدث و عارف حكیم، ملامحسن فرزند شاه مرتضی مشهور به فیض كاشانی است. - علامه امینی: ..." فیض" علمدار فقاهت و پرچمدار حدیث و گلدسته رفیع فلسفه و معدن معارف دینی واسوه اخلاق بود. وفات: ملامحسن فیض كاشانی در سال 1091 ه.ق بعد از عمری تلاش در مكتب اهل بیت علیهم السلام دار فانی را وداع گفت www زندگی فیض فیلسوف الهی وفقیه نامی ملا محسن فیض كاشانی در شمار اعاظم فقها، حكما، مفسران، مصنفان و صاحبنظران اسلامی است. وی در همان عصر خویش چنین بوده و همه او را فقیهی نامدار وحكیم برجسته و محدثی پركار و مفسری صاحب نظر میدانسته، و از لحاظ ملكات نفسانی و خصال معنوی، ودوری از تعلقات جسمانی وعوارض مادی، از مردان كم نظیر، و یكی از مفاخر جهان تشیع و عالم اسلامی شمرده اند. از آن موقع تاكنون نیز دانشمندان ما او را بدین اوصاف برجسته و كمالات شایسته و مراتب فضل و دانش شناخته و شناسانده اند. او در عصری می زیسته است كه شخصیتهای بزرگ علمی و اسلامی امثال علامه نامی ملا محمد تقی مجلسی اول وفرزند نابغهاش ملا محمدباقر علامه مجلسی دوم مولف ”بحار الانوار“ و آقا حسین محقق خونساری، و محقق سبزواری، صاحب ”ذخیره“ در فقه و ملا عبد الرزاق لاهیجی، شیخ الاسلام قم ملا محمدطاهر قمی و شیخ حر عاملی صاحب ”وسائل الشیعه“ و ملا صالح مازندرانی مولف ”شرح اصول كافی“ و ملا خلیل قزوینی و غیره كه همه از فحول فقها و محدثین، یا حكما و مراجع شیعه بودند، در اصفهان و قم و خوانسارو مشهد وقزوین ودیگر شهرها وجود داشتند، مع الوصف”فیض“ جایگاه خود را در علم و فضل و انبوه تالیف و تصنیف حفظ كرد، و غیر از علامه مجلسی شهرت وی از همه بیشتر بود، و تا امروز نیز پایگاه او محفوظ مانده است. خاندان فیض : نامش محمد است ولی ”محسن“ خوانده میشود، لقب و تخلص شعریش نیز ”فیض“ بوده است. پدرش ” شاه مرتضی“ از علمای متنفذ و سرشناس و فضلی بسیار داشته است. برادرش نور الدین كاشانی هم از علمای اخباری و مولف كتاب ” مصفاه الاشباح“ در اخلاق و عجائب آفاق و شرح حال برادرش فیض، و پسر او محمد هادی شارح كتاب ” مفاتیح“ عمویش فیض، و برادر دیگرش ملا عبدالغفور، كه مردی فقیه بوده، و فرزند او محمد مومن شاگرد فاضل عموی خود و مدرس مدرسه اشرف مازندران (بهشهر) همگی از مردان علم و فضیلت و رجال نامی خاندان او می باشند. علم الهدی فرزند فیض نیز از دانشمندان بنام و شاگرد پدر و جد مادریش ملا صدرای شیرازی فیلسوف مشهور بوده، و خطی خوش داشته است. بسیاری از كتابهای پدرش را استنساخ كرده كه از جمله ” محجه البیضاء“ در سه جلد طبع اسلامیه به خط زیبای اوست. علم الهدی، علاوه خود نیز دارای آثار گرانقدری در فقه وحدیث و اخلاق است. از همه مشهورتر ” معادن الحكم“ یا ” مكاتیب الائمه“ است كه اخیرا در دو جلد انتشار یافته است. بدینگونه خاندان فیض قبل و بعد از وی ، یكی از خاندانهای بزرگ علمی شیعه بوده، كه تا عصر ما بسیاری از مردان دانش و فضیلت از آن برخاسته اند. اساتید فیض: ملامحسین فیض پس از اتمام تحصیلات و فرا گرفتن مبانی علوم در قم به منظور استفاضه از محضر سید ماجدین سید هاشم بحرانی به شیراز رفت و به فرا گرفتن علوم نقلی پرداخت همچنین به منظور کسب فیض و استفادهی بیشتر در زمرهی تلامیذ دانشمند گرانقدر ملاصدرا درآمد و به فرا گرفتن فلسفه و علم معقول پرداخت و نیز از محضر علمایی چون شیخ سلیمان ماحوزی، ملامحمد طاهر قمی مولا صالح مازندارانی، شیخ بهایی و مولا خلیل قزوینی و شیخ محمد فرزند صاحب معالم خوشهچینی کرد و سرانجام با کسب اجازه روایت از این بزرگواران صاحب کسوت شد. مراتب علمی فیض : محمد محسن فیض كاشانی دانشمند بلند آوازه اواخر عصر صفوی، و نویسنده متفكر و حكیم فقیه محدث مشهور قرن یازدهم هجری، در شهر مذهبی قم نشو و نما یافت. در همانجا مقدمات علوم را آموخت، و چون از ورود محدث بزرگوار سید ماجد بحرینی به شیراز آگاه شد، برای فرا گرفتن علم حدیث از محضر او، روانه شیراز گردید، و درحلقه درس آن سید عالیقدر به تكمیل علوم شرعی همت گماشت. فیض علاوه در شیراز نزد فیلسوف بزرگ و حكیم مشهور” صدر الدین شیرازی“ یا ” صدر المتالهین“ معروف به ” ملا صدرا“ علوم عقلی را فرا گرفت، و به افتخار دامادی او نائل گردید. گذشته از این دو بزرگوار”فیض“ در خدمت نابغه نامی شیخ بهاء الدین عاملی ( شیخ بهائی) ملا خلیل قزوینی ، شیخ محمد عاملی فرزند صاحب ” معالم“ و نوه شهید دوم، و ملا صالح مازندرانی كه همه از اعاظم فقها ودانشمندان شیعه بودند شرایط شاگردی بعمل آورد، و از آنان به دریافت اجازات علمی افتخار یافت. فیض در سایه هوش سرشار و نبوغ زاید الوصف واستعداد خدادادش در علوم و فنون عقلی و نقلی، و اصول و فروع مبانی شرعی به مقام عالی رسید، و در همه آنها مهارت كامل بهم رسانید.سپس به وطن خویش ”كاشان“ مراجعت نمود، و به درس و بحث و تالیف و تصنیف علوم و فنونی كه اندوخته بود یعنی فلسفه و كلام و حدیث وتفسیر و شعر و ادب اشتغال ورزید. به گفته دانشمند گرانمایه سید محمد باقر خوانساری دركتاب پر ارزش ” روضات الجنات“ فیض در مراتب معرفت و اخلاق و تطبیق ظواهر به بواطن، با ذوق وسلیقه خود، مانند ” غزالی“ بوده، وبسیاری از تصنیفات خودرا به روش او نوشته است. شاگردان فیض: فیض در طول زندگی خویش شاگردان متعددی داشته که گروهی از آنان، خود از علما و دانشمندان بزرگ ایران محسوب میشوند و از آن دست میتوان مولا ابوالحسن شریف فتونی عاملی اصفهانی مولف تفیسر مرآت الانوار و علامه مجلسی صاحب بحارالانوار و سید نعمت اله جزایری مولف انوارالنعمانیه را نامبرد که از او اجازه روایت داشتهاند. افکار فیض: افکار فیض را میتوان در چند موضوع کلی خلاصه کرد که پایه و بنیان تمامی آرا و عقاید اوست: 1. 1- او مانند گروه کثیری از دانشمندان با طایفه اصولیان مخالفت میورزیده و خود اخباری بوده است تا حدی که مورد حملهی برخی از علما و فقها منجمله شیخ احمد احسایی که او را اخباری صرف میدانست واقع شد. 2. 2- در فلسفه و کلام آراء فیض منطبق و موافق با عقاید استادش ملاصدر است، به همین جهت میتوان فیض را یکی از فلاسفه بزرگ و صاحب نظر اسلامی دانست. 3. 3- براساس پیروی از عقاید ملاصدرا و تاثر از فلسفه اشراق، فیض به عرفان و مقدمات تصوف توجه خاص مبذول داشته ولی در عین حال از رعایت اصول دین و اجرای فرامین مذهبی غافل نبوده و در همه حال به توصیهی زهد و تقوا و دل کندن از دنیای فانی و پرداختن به اموری که موجب رستگاری در سرای باقی است دسته یازیده، به همین لحاظ میتوان فیض را از جمله زهاد و پرهیزگاران بیرنگ و ریا محسوب و عقاید و آرا او را مخالف معتقدات بسیاری از متصوفه زمانش به شمار آورد. فیض و فیاض: چنانكه گفتیم فیض داماد ” صدر المتالهین شیرازی“ معروف به ” ملا صدرا“ فیلسوف عالیمقام نامدار است كه اثر گرانقدر وی ” اسفار اربعه“ در حكمت وفلسفه بی نیاز از هر گونه توصیف میباشد. ملا عبد الرزاق لاهیجی دانشمند و فیلسوف نامی نیز مانند فیض داماد ملا صدرا بوده وبه ”فیاض“ شهرت داشته است. مرحوم سید محمدباقر خوانساری در” روضات الجنات“ ضمن شرح حال ” فیاض“ مینویسد: لقب ” فیض“ و ” فیاض“ را صدر الدین شیرازی شخصا به دوشاگرد و دو داماد دانشمند خود داد كه تخلص شعری هر دو نیز بوده است. سپس از دانشمند نامور میرزا عبد الله اصفهانی مولف ” ریاض العلماء“ نقل میكند كه: 1. زن فیض به پدر شكایت نمود: لقب ” فیض“ كه لقب شوهر من است و مصدر می باشد، و دلالتی مثل "فیاض" ندارد. 2. ملا صدرا به دخترش فرمود: غم مخور كه لقب شوهر توچون مصدر است ، اصل فیض و حقیقت آن میباشد.فیض مطلق است و نیازی به قید ندارد. ”فیاض“ نیز مانند” فیض“ شاعر بوده( بعلاوه مقام عالی علمی كه داشته) دیوان او هم چاپ شده است. مولف ” روضات“ ذیل شرح حال فیض نیز ضمن اشاره به این موضوع و اینكه فیض و فیاض هر دو شاگرد و داماد ملا صدرا حكیم مشهور بوده اند، می نویسد: فیض این اشعار را ضمن نامه ای برای عبدالرزاق لاهیجی( كه گویا در قم میقیم بوده است) نوشت و ارسال داشت: قلم گرفتم و گفتم مگر دعا بنویسم تحیتی بسوی یار بی وفا بنویسم ز شكوه بانگ بر آمد مرا نویس دلم گفت به هیچ نامه نگنجی تو را كجا بنویسم دعا و شكوه بهم در نزاع و من متحیر كدام را ننویسم كدام را بنویسم اگر سر گله و شكوه واكنم ز تو هیهات دگر چها به لب آرم، دگر چها بنویسم مداد بحر و بیاض زمین وفا ننماید گهی كه نامه به سوی تو بی وفا بنویسم نه بحرماند و نه بر نه خشك ماند ونه تر اگر شكایت دل به مدعا بنویسم چو بر ذكای تو ام هست اعتماد هیچ نگویم ز مدعا نزنم دم همین دعا بنویسم نمی شود كه شكایت ز دست تو نكند فیض شكایتی به لب آرم ولی دعا بنویسم فیاض نیز پاسخ باجناق دانشمند خود را بدینگونه داد: اگر كه شكوه كنی و گر دعا بنویسی كه هر چه تو بنویسی به مدعا بنویسی چه شكوه تو، به است از هر چه بجز تست چه حاجتست كه زحمت كشی دعا بنویسی تو گر شمائل خوبی رقم كنی نتوانی كه هم كرشمه نگاری وهم دعا بنویسی كتاب درد دلم مشكل است مشكل مشكل اگر تو گوش كنی تا بر او چها بنویسی از آن بمن بنویسی تو نكته ای كه مبادا خدا نخواسته درد مرا دوا بنویسی مروتی كه نداری عجب ز خویش نداری كه خون بریزی و آنگاه خونبها بنویسی امید هست كه تحریك گوشه چشمی كند اشاره كه از بهر من شفا بنویسی تو را كه شیوه اخلاصم از قدیم عیان است بغیر شكوه بیجا به من چرا بنویسی قبول كرده ام ای دوست حرفها كه نگفتم مگر تو هم خط بطلان بما مضی بنویسی عجب ز طالع فیاض نا امید، ندارم كه در كتابت دشنام او دعا بنویسی روحیات فیض: فیض دانشمندی پركار و مردی گوشه گیر بوده و از آمیزش با خلق پرهیز داشته است. اگر چنین نبود نمی توانست آنهمه سرگرم عبادت و مطالعه باشد و دویست جلد كتاب در رشته های گوناگون بنویسد و از جمله فقط در فنون شعر پنچ دیوان داشته باشد. او در دیوان می گوید: بجز كتاب انیسی دلم نمی خواهد زهی انیس و زهی خامشی زهی صحت اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفیق من و خدا و كتابی و گوشه خلوت هزار شكر كه كاری بخلق نیست مرا خدا پسند بود فیض را زهی همت انزوا طلبی فیض مانع از این نبوده است كه اعمال اجتماعی اسلامی و مراسم مذهبی و شعائر دینی از قبیل نماز جمعه و جماعت و نماز عیدها با مردم از وی فوت شود. او از اینكه بعضی از فضلا اجتماعات اسلامی را رها ساخته و ترك جمعه و جماعت كرده وباعث شده بودند مردم در انجام فرایض دینی و مراسم مذهبی كاهلی و سستی نشان دهند واز راه و رسم دینی رمیده گردند متاثر است، آنها را نمی بخشد، بلكه سخت نكوهش میكند. در ” شوق مهدی“ می گوید: گمرهان فضلا ترك جماعت كردند تا رمیدند ز رسم وره دین عامی چند جمعه و عید و مصلا همه را دربستند رهزن عام فریبی بد خوش نامی چند گوشه گیری او و دوری از خلق و اشتغال دائم به كار مطالعه وتالیف و تصنیف وفكر درباره مبدا و معاد و بی اعتباری سراب دنیا برای او حالت ثانوی شده بود. در ”شوق مهدی“ می گوید: نه همدمی نه رفیقی نه مژده وصلی بنال فیض كه جز ناله نیست دمسازم در عین حال فیض مردی زنده دل و دانشمندی باحال و از جذبه خاصی برخوردار بوده است. رو سوره یوسف خوان تا بشنوی از قرآن حقست حدیث عشق افسانه چرا باشد؟ شور و جذبه وجد وحال او كه در اكثر ابیات غزلیاتش دیده می شود او را پای بند به دنیا نكرده و از علم بعد از مرگ و بیوفائی دنیا منصرف نساخته بود. بلكه با همه شور وشوق وجذبه و عشق ا زدنیا و اهل دنیا وحشت داشته است. مسلمانان ره عقبی كدامست دلم از وحشت دنیا گرفتست فیض در اواخر عمر كه خسته وناتوان شده بود فقط یك آرزو داشت و آن فیض زیارت امام غائب بود كه اینهمه در فراق او می سوخت و می ساخت. اماما در فراقت شد هزاران رخنه در دینم بیا یك بار دیگر كن ز نو اسلام تلقینم به آن مستظهرم جانا كه دل ماوای تو گردد مرا روزی مباد آندم كه بی یاد تو بنشینم شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حور العین اگر در صبح جان دادن تو باشی شمع بالینم از آن ترسم من بیدل كه پیش از روز وصل تو به تلخی ناگهان از تن بر آید جان شیرینم هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم هر گه كه یاد روی تو كردم جوان شدم روزی بود بفیض بگوید امام عصر خوش باش من به عفو گناهت ضمان شدم؟ وفات فیض: حكیم و فقیه نامی ملا محسن فیض كاشانی، پس ازیك عمر نسبتا طولانی و خدمات ارزنده علمی و دینی كه باید بیشتر روی انبوه تالیفات او تكیه نمود، سر انجام در همان كاشان شهر خود بسال 1091 هجری در سن 84 سالگی زندگانی را وداع گفت و روح بلند پروازش به عالم بقا بال و پر گشود. فیض در گورستان بیرون شهر مدفون گردید. مرقدش ازهمان زمان تا كنون زیارتگاه عموم اهالی ومسافران است.مدفن او هیچ قبه و بارگاهی ندارد زیرا فیض خود وصیت نموده است مرقد اورا از صورت معمول خارج نسازند، وبر روی آن قبه و بارگاه بنا نكنند. این هم دلیل دیگری بر عظمت روح وفكر آزاد آن فیلسوف الهی وفقیه نامی و مرد آزاده وبلند آوازه اسلام وتشیع است. نظر آنان كه نكردند بدین مشتی خاك الحق انصاف توان داد كه صاحب نظرند Rrr آثار فیض مختصری درباره ی فکر و آثار ملا محسن فیض کاشانی ملا محسن فیض کاشانی در طول 65 سال تحقیق و مطالعه، نزدیک به دویست کتاب و رساله نفیس در علوم و متون مختلف نگاشت. آثار او گنجینه ایست که کتابخانه ادب فارسی و علوم اسلامی را تا حد قابل توجهی بارور کرده است و بنا به قول محدث جزایری و صاحب قصص العلما، آثار فیض تا حدود بیشتر از دو صد جلد برآورد گردیده است. اما قبل از آنکه درباره ی آثار او بگوییم بد نیست کمی از تفکرات دینی ایشان را به شما معرفی کنیم. فیض نخست تحت تاثیر افكار فلسفی و عرفانی وعلوم عقلی قرار داشته واندیشه های فلسفی و عرفانی را كم و بیش در برخی از آثار خود آورده بود، وی سر انجام به فقه وحدیث بر اساس مسلك اخباری دل بست، و به گفته خودش وقت وفكر خود را درخدمت حدیث اهل بیت وقف نمود. در” شوق مهدی“ می گوید: فیض اگر آب حیات ابدی می طلبی منبعش پیروی سنت اهل البیت است مشكل خود به احادیث نبی كردم عرض كه به آن گفته خدا هر گرهی وا می كرد دیدم آنجا ز علوم نبوی شهری بود بر درش بود امامی كه سلونا می كرد داخل شهر شدم زان در و بحری دیدم كه ملك غوص در آن بحر تمنا می كرد از در و گوهر آن بحر گرفتم مشتی دل چو دید آن بفغان آمد و زد نا می كرد یا سبط رسول و قرآن ، فهم درست ایمان چو جمع شد معانی گویی بیان توان زد و در دیوانش كه چاپ شده است از جمله میگوید: ولای آل پیغمبر بود معراج روح من بجز این آسمانها آسمانی كرده ام پیدا بحبل الله مهر اهل بیت است اعتصام من برای نظم ایمان ریسمانی كرده ام پیدا سخنهای امیر المومنین دل میبرد از من ز اسرار حقایق ، دلستانی كرده ام پیدا جمال عالم آرایش، اگر پنهان شد از چشمم حدیثش راز جان گوش و زبانی كرده ام پیدا كلامش بوی حق بخشد ، مشام اهل معنی را ز گلزار الهی بوستانی كرده ام پیدا بخاك درگه آل نبی پی برده ام چون فیض برای خود ز جنت آستانی كرده ام پیدا از ایشان”وافی“ و ”صافی“ فقیهانرا بود كافی از این رو بهر عقبی نردبانی كرده ام پیدا و باز در دیوان می گوید: بیا بیا ز سخنهای فیض ، فیض ببر كه هر چه گفت ونوشت او ز كردگار گرفت ز پیش خویش نگوید، حدیث بنویسد كه در طریق ادب راه هشت و چار گرفت جالب است كه این سخنان حكیمی است كه عمری را در راه كسب فلسفه یونان وتصوف وعرفان طی كرده، و دوره كامل علوم عقلی را دیده است، تا اینكه به گفته خودش سر انجام به سرچشمه دانش واقعی یعنی احادیث نبوی و سخنهای امیر المومنین وگفتار ائمه معصومین رسیده، واز آن منبع پرفیض الهی سیراب گشته است. علت گرایش این دانشمند فارغ التحصیل علوم عقلی به احادیث واخبار دینی یكی این بوده كه در آن روزگار، رواج بازار فلسفه و تصوف و عرفان، متاع احادیث دینی و علوم شرعی را در تمام حوزه های علمی از رونق انداخته وكساد كرده بود. طلاب و اهل فضل به تحصیل فلسفه و عرفان فخر می فروختند و تعصب نشان می دادند، ودر همان حال حدیث واخبار را تحقیر می كردند ونسبت به آن رغبت چندانی نشان نمی دادند. دیگر اینكه ظهور یك دانشمند محدث بزرگ ایرانی بنام” محمد امین استر ابادی“ كه در مكه ومدینه می زیست با تالیف كتاب ” فوائد مدینه“ ضربت كوبنده ای به علوم بیگانه زد و پایه های حدیث و علوم دینی را از نومحكم ساخت. فیض چنانكه خود درپایان كتاب” الحق المبین“ می گوید در مكه معظمه دانشمند نامبرده را دیده وطریقه اورا پسندیده است. توجه خاص او به علوم شرعیه فیض خود در رساله ” انصاف“ كه در اواخر عمر به فارسی نگاشته است، از بعضی موضوعات كه دركتب او وجود داشته، و همان نیز دستاویز معترضان بوده است، عذر خواسته، و به عبارت بهتر خط بطلان بر آن كشیده است. وی در آغاز رساله مزبور می نویسد: 1. چنین گوید مهتدی به شاهراه مصطفی محسن بن مرتضی كه درعنفوان شباب چون از تفقه دردین و تحصیل بصیرت در اعتقادات وكیفیت عبادات به تعلیم ائمه معصومین (ع) آسودم،چنانچه در هیچ مسئله ای محتاج به تقلید غیر معصوم نبودم. بخاطر رسید كه در تحصیل معرفت اسرار دین و علوم راسخین نیز سعی نمایم، شاید نفس را كمال یابد. 2. لیكن چون عقل را راهی به آن نبود، نفس را در آن پایه ایمان كه بود، دری نمی گشود، و صبر بر جهالتم نداشت، وعلی الدوام مرا رنجه می داشت. 3. بنا بر این چندی در مطالعه مجادلات متكلمین خوض نمودم، و به آلت جهل در ازالت جهل ساعی بودم. طریق مكالمات متفلسفین( مدعیان فلسفه دانی) را نیز پیمودم، و یك چند بلند پروازیهای متصوفه را در اقاویل ایشان دیدم، ویك چند دررعونت( حماقت) های ” من عندیین“ گردیدم. تا آنكه گاهی درتلخیص سخنان طوائف اربع، كتب و رسائل می نوشتم( چند سطر بعد عربی است كه خلاصه آن چنین است): بدون اینكه همه را تصدیق كرده باشم، یا همه را تایید كنم، بلكه مطالب آنها را نقل كردم، و بر سبیل تمرین مطالبی نوشتم. 4. ازمجموع گفتار آنهاچیزی كه عطش مرا فرو نشاند، یا بیماریم را درمان كند نیافتم، تا جائیكه برخویشتن ترسیدم. پس به خدا پناه بردم تا مرا به حقیقت نائل گرداند، و به گفته امیر مومنان علیه السلام كه میفرماید: خدایا مرا از اینكه نظرم را در آنچه نهایت آن دیده نمی شود، و فكر به آن نمی رسد، نگاه دار به درگاه خدا نالیدم و سرنوشت خودرا به ذات مقدسش سپردم. 5. خدای مهربان نیز به بركت دین پایدارش مرا رهنمون گردید تا دراسرار قرآن مجید واحادیث سرور انبیاء صلوات الله علیهم اجمعین، درست بیندیشم، و بقدر حوصله و درجه ایمانم ا زقرآن و حدیث چیزها بمن آموخت. 6. دلم اطمینان یافت، ووسوسه شیطان را از من دور كرد.خدا را شكر به حقیقت آن نائل گردیدم. تالیفات فیض: یكی از امتیازات زندگی این دانشمند بزرگ توفیقی است كه او مانند هم عصرش علامه مجلسی در تالیف و تصنیف و نشر آثار پر ارج فكری و قلمی یافت و نام او را بر زبان خاص وعام جاری ساخت و با حروف برجسته در تاریخ به یادگار گذارد. فیض در تمام رشته های علمی از معقول و منقول و فروع و اصول و شعر و ادب و اخلاق كتاب دارد. درفلسفه و كلام (عقاید ومذاهب) تفسیر، حدیث، فقه ، اصول و عرفان هركدام چندین كتاب و بعضی از كتابها در چندین جلد به رشته تحریر كشیده است. و همگی از آثار نفیس و پر ارزش اسلامی است. فیض مانند مجلسی اول و دوم تالیفات خودرا به دو زبان عربی وفارسی نگاشته كه البته قسمت عمده آن عربی است. زیرا مربوط به صنف خاص یعنی اهل علم میباشد بقول خودش: ”وافی“ و ” صافی“ فقیهان را بود كافی از این دو بهر عقبی، نردبانی كرده ام پیدا محدث نامی سید نعمت الله جزائری دركتاب ” مقامات“ تالیفات فیض را بالغ بر دویست جلد دانسته است كه اگر به قطع وزیری فرضا هر جلدی چهار صد صفحه چاپ شود سر به پانصد جلد كتاب میزند. ازمیان انبوه آثار فكری و قلمی او به ذكر چند كتاب مبادرت می ورزیم، و توجه خوانندگان محترم را به میزان كوشش ورنج این بزرگ مرد علم ودین ، معطوف می داریم. 1. 1 - كتاب”وافی“ مشتمل بر احادیث چهار كتاب معتبر حدیث شیعه ( كتب اربعه) و توضیح و حل مشكلات وتفسیرآیات آنها. این كتاب چهارده جلد بوده كه در سه جلد بزرگ به قطع رحلی و چاپ سنگی بطبع رسیده است، و اگر به صورت روز و به قطع وزیری چاپ شود، شاید بیش از سی جلد باشد. 2. 2 - ”شافی“ خلاصه ای است از كتاب ”وافی“ سابق الذكر كه آن نیز چندین جلد خواهد بود. 3. 3- نوادر- درجمع احادیثی كه در كتب معتبر چهار گانه شیعه ذكر نشده است. 4. 4 - المعارف- در اصول اعتقادی بر اساس كتاب وسنت. 5. 5 - نخبه- در خلاصه احكام شریعت اسلام وسنن و آداب ومكارم اخلاق و صفات ناستوده. 6. 6 - الحقایق- مشتمل بر دسته بندی روایات معتبر در اسرار دین و شئون مختلف زندگی و جهات اخلاقی، اخیرا چاپ شده است. 7. 7-8-9- عین الیقین،حق الیقین،علم الیقین، درفلسفه وكلام، هر سه چاپ شده است. 8. 10-11-12- صافی، اصفی، مصفی، هر سه در تفسیر قرآن مجید، چاپ شده است. 9. 13) الحق المبین- در كیفیت تفقه در دین- به پیوست ” الاصول الاصلیه“ چاپ شده است. 10. 14) بشاره الشیعه- و اثبات اینكه فرقه ناجیه، طایفه شیعه است. 11. 15) اللب- گفتاری مختصر درباره حدوث عالم، كلام وفلسفه. 12. 16) اللباب- اشاره به چگونگی علم خداوند به اشیاء ، قبل از ایجاد و بعد از آن. 13. 17) سفینه النجاه- در بیان ماخذ احكام فقهی و انتقاد ا زروش علمای اصول- چاپ شده است. 14. 18) مفاتیح الشرایع- بهترین متن فقهی بر اساس مشرب اخباری است. این كتاب اخیرا چاپ شده است، واز همان عصر مولف وقرون بعدی، توسط اعاظم فقها ومجتهدین شیعه، شرح شده است. بهترین شرح آن به قلم سر آمد مجتهدین شیعه درسده دوازدهم هجری، آقا محمد باقر اصفهانی مشهور به ” وحید بهبهانی“ است. 15. 19) معتصم الشیعه- نیز در احكام شریعت مقدسه است. 16. 20) الاصناف- در بیان طریق حصول علم به اسرار دین. 17. 21) منتخب رسائل اخوان الصفا- در فلسفه و علوم عقلی. 18. 22) تشریح عالم- در هیئت ونجوم. 19. 23) منتخب ابواب فتوحات مكیه- در عرفان و تصوف از محیی الدین ابن العربی. 20. 24) فهرست العلوم- مختصری راجع به كلیه علوم عقلی و نقلی. 21. 25) منهاج النجاه- در بیان علمی كه فراگرفتن آن بر هر فرد مرد و زن مسلمان لازم است. 22. 26) اربعین- در فضائل گوناگون حضرت امیر المومنین(ع) 23. 27) انوار الحكمه- مختصر علم الیقین، با مطالب تازه فلسفی كه بر آن افزوده است. 24. 28) المحجه البیضاء- تلخیص احیاء العلوم غزالی با حذف مطالب غیر لازم آن ، و افزودن روایات ائمه اهل بیت بجای احادیث سنیان. این كتاب پر ارج دو بار در سه جلد و هشت جلد چاپ شده است. 25. 29) نقد الاصول- ملخص علم اصول فقه و انتقاد از آن. 26. 30) الاصول الاصلیه- در ماخذ احكام شریعت، بر اساس آیات و اخبار، چاپ شده است. 27. 31) الفت نامه- در تحكیم پیوند دوستی میان اهل ایمان. 28. 32) منتخب مثنوی- جلال الدین بلخی- ملای روم 29. 33) منتخب غزلیات وی در دیوان شمس تبریزی. 30. 34) شرح صحیفه سجادیه- به نحو ایجاز. 31. 35) گلزار قدس- دیوان شعر – مناجات با خدایتعالی، سرزنش نفس، اظهار اشتیاق، نصایح و حكم، غزلیات، رباعیات، قصاید و مراثی و قطعات. 32. 36) مثنویات بنام سلسبیل و تسنیم. 33. 37) شوق الجمال. 34. 38) شوق المهدی( همین كتاب). 35. 39) شوق العشق. 36. 40) دهر پر آشوب. 37. 41) آب زلال. 38. 42) شرح الصدر- شرح زندگی او بقلم خودش. 39. 43) رساله در كلیه تالیفات خود با تاریخ اتمام هر یك از آنها. 40. 44) كلمات مكنونه- در ریشه های علوم اهل معرفت- چاپ شده است. 41. 45) كلمات طریقه- راجع به اقسام مردم از لحاظ گفتار ورفتار. 42. 46) كلمات مخزونه- در علوم اهل معرفت وآرای آنها. 43. 47) كلمات مضنونه- در توحید و یگانگی خداوند و مراتب آن. 44. 48) منتخب الاوراد- در اذكاری كه در شب و روز و هفته وماه و سال تكرار میشود. 45. 49) خلاصه الاذكار- اذكاری كه برای هر كاری و هر وقت و هر حادثه رسیده است. 46. 50) جلاء القلوب- در انواع اذكار قلب و مهمترین امری كه در اشاره به مهمات در اعمال و اوراد شرعی وارد شده است. 47. 51) قره العیون- در مراتب توحید و ایمان به خدا- به ترتیبی بهتر از كلمات مضنونه. 48. 52) ابواب الجنان- در اثبات وجود عینی نما زجمعه درزمان غیبت امام زمان. 49. 53) شرائط الایمان- تحقیق پیرامون نفی ایمان وكفر و مراتب هر یك. 50. 54) التطهیر- در تهذیب اخلاق و تطهیر باطن. 51. 55) میزان القیامه- راجع به محاسبات جهان دیگر. 52. 56) مرآت الاخره- در شناخت سرای دیگر. 53. 57) المشواق- در كشف معانی و حقایق از لباس استعارات برای تفهیم محبت خدا و انس به ذات مقدس او. 54. 58) تهییج الشوق لاهل الذوق. 55. 59) راه صواب- در علل و موجبات اختلاف مذاهب و تعیین مذهب حق. 56. 60) شهاب ثاقب- در وجوب نماز جمعه در زمان غیبت امام عصر (ع). 57. 61) اسرار الصلوه- چاپ شده است. 58. 62) آئینه شاهی- نیز چاپ شده است. آنچه مایه تاسف است دانشمند بزرگوار مرحوم سید محمد باقر خوانساری در كتاب گرانقدر ” روضات الجنات“ در حاشیه شرح حال فیض مینویسد: در یكی از سفینه های معتبر دیدم نوشته بود: 1. موریانه به صندوق محتوی كتب مرحوم فیض رخنه كرد و تمام اوراق و كتابها را خورد، جز قطعه پوستی كه این رباعی بر آن مسطور بوده است: علمی كه حقیقی است در سینه بود در سینه بود هرآنچه درسی نبود صد خانه تو را كتاب، سودی نكند باید كه كتابخانه در سینه بود اگر این كتابها آثار قلمی و تالیفات خود قیض بوده است، باید گفت: افسوس كه قسمتی از بهترین افكار علمی فیض درحكمت و فقه و حدیث و تفسیر و شعر و ادب وعلوم دیگر، از میان رفته، و مانند اشباه و نظائر خود جامعه اسلامی بلكه اجتماع بشری از آن محروم شده است. Z ادامه مطلب
تاریخ : چهارشنبه 04 دي 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 1494
فیض کا شانی ولادت ونسب محمد مشهور به ملامحسن و ملقب به فیض در چهاردهم ماه صفر سال 1007 ه. ق در یكی از معروف ترین خاندان های علم، عرفان و ادب، كه سابقه درخشان آنان به حدود چهار قرن می رسد دركاشان به دنیا آمد. پدرش رضی الدین شاه مرتضی فقیه، متكلم، مفسر و ادیب در كاشان حوزه تدریس داشته و از شاگردان ملا فتح الله كاشانی و ضیاء الدین محمد رازی بوده است. مادر او بانویی عالم و شاعر، دخترضیاء العرفا رازی( از علمان بزرگ شهر ری) بوده است. جد " فیض " ، تاج الدین شاه محمود فرزند ملا علی كاشانی، عالم و عارفی شاعر از ناموران زمان خویش در كاشان بوده و در آنجا مدفون است. دوران كودكی و تحصیلات ملا محسن ، چهارمین فرزند شاه مرتضی در دو سالگی پدر خود را از دست داد. از آن پس دایی و عمویش تعلیم و تربیت او و دیگر برادرانش را به عهده گرفتند و چون فیض از برادران خود باهوش تر بود مقدمات علوم دینی و بخش هایی از آن را تا سن بلوغ در كاشان نزد عمو و دایی اش نورالدین محمد فرا گرفت. بیست ساله بود كه با برادر بزرگش عبدالغفور برای ادامه تحصیل به اصفهان ، كه در آن روزگار پایتخت كشور و مركز تجمع علمای بزرگ و استادان ماهر در رشته های مختلف علوم اسلامی بود، رهسپار گردید و از این موقعیت مناسب كه در هیچ یك از شهرهای ایران و دیگر ممالك اسلامی یافت نمی شد بیشترین بهره ها و استفاده های علمی را برد. مشهورترین استادان و ناموران اجازه اجتهاد و نقل روایت فیض در اصفهان، ملا محمد تقی مجلسی، شیخ بهایی، در علوم فقه و حدیث و تفسیر و میرداماد، میرفندرسكی و ملا صدرا در فلسفه، عرفان و كلام بوده اند. پس ازآن ملا محسن با شنیدن خبر ورود سید ماجد بحرانی به شیراز، از اصفهان به آنجا رفت و مدت دو سال نزد ایشان به تكمیل علم حدیث و روایت پرداخت و از او نیز اجازه نقل روایت گرفت سپس به اصفهان بازگشت و بار دیگر در حلقه درس و بحث شیخ بهایی حاضر شد و از محضر وی استفاده های شایان برد. در این ایام بود كه فیض به بیت الله الحرام مشرف شد و پس از مراجعت از مكه به شهرهای دیگر ایران مسافرت كرد و از دانشمندان آن شهرها بهره برد تا زمانی كه ملاصدرا از شیراز به قم مهاجرت كرد و در كهك قم اقامت گزید. در این موقعیت كه ملاصدرا ریاضت و علم باطنی راشروع كرده بود ملامحسن و ملاعبدالرزاق لاهیجی به سویش شتافته، مدت هشت سال مونس تنهایی او بودند و در مصاحبت های شبانه روزی با استاد استفاده كامل معنوی می بردند. دراین دوران ملاصدرا دو دختر فاضل و عالم خود را به دو شاگردش ملامحسن و ملاعبدالرزاق تزویج كرد و آن دوشاگرد و داماد را به " فیض" و " فیاض" لقب داد. در همین زمان از سوی حاكم شیراز از ملاصدرا تقاضای مراجعت به شیراز شد. او این دعوت را پذیرفت. فیض نیز به همراه استاد و پدر همسرش به شیراز رفت و نزدیك به دو سال در آنجا ماند. بعد از این مدت او به كاشان بازگشت و به امر تدریس، تعلیم ، تبلیغ ، ترویج ، تالیف و تصنیف مشغول گردید و گاه در قمصر و كاشان با جمعی از دوستان نماز جمعه اقامه نمود خاندان فیض پدرش ” شاه مرتضی“ از نامش محمد است ولی ”محسن“ خوانده میشود، لقب و تخلص شعریش نیز ”فیض“ بوده است علمای متنفذ و سرشناس و فضلی بسیار داشته است. برادرش نور الدین كاشانی هم از علمای اخباری و مولف كتاب ” مصفاه الاشباح“ در اخلاق و عجائب آفاق و شرح حال برادرش فیض، و پسر او محمد هادی شارح كتاب ” مفاتیح“ عمویش فیض، و برادر دیگرش ملا عبدالغفور، كه مردی فقیه بوده، و فرزند او محمد مومن شاگرد فاضل عموی خود و مدرس مدرسه اشرف مازندران (بهشهر) همگی از مردان علم و فضیلت و رجال نامی خاندان او می باشند. علم الهدی فرزند فیض نیز از دانشمندان بنام و شاگرد پدر و جد مادریش ملا صدرای شیرازی فیلسوف مشهور بوده، و خطی خوش داشته است. بسیاری از كتابهای پدرش را استنساخ كرده كه از جمله ” محجه البیضاء“ در سه جلد طبع اسلامیه به خط زیبای اوست. علم الهدی، علاوه خود نیز دارای آثار گرانقدری در فقه وحدیث و اخلاق است. از همه مشهورتر ” معادن الحكم“ یا ” مكاتیب الائمه“ است كه اخیرا در دو جلد انتشار یافته است. بدینگونه خاندان فیض قبل و بعد از وی ، یكی از خاندانهای بزرگ علمی شیعه بوده، كه تا عصر ما بسیاری از مردان دانش و فضیلت از آن برخاسته اند. اساتید فیض: ملامحسین فیض پس از اتمام تحصیلات و فرا گرفتن مبانی علوم در قم به منظور استفاضه از محضر سید ماجدین سید هاشم بحرانی به شیراز رفت و به فرا گرفتن علوم نقلی پرداخت همچنین به منظور کسب فیض و استفادهی بیشتر در زمرهی تلامیذ دانشمند گرانقدر ملاصدرا درآمد و به فرا گرفتن فلسفه و علم معقول پرداخت و نیز از محضر علمایی چون شیخ سلیمان ماحوزی، ملامحمد طاهر قمی مولا صالح مازندارانی، شیخ بهایی و مولا خلیل قزوینی و شیخ محمد فرزند صاحب معالم خوشهچینی کرد و سرانجام با کسب اجازه روایت از این بزرگواران صاحب کسوت شد مراتب علمی فیض محمد محسن فیض كاشانی دانشمند بلند آوازه اواخر عصر صفوی، و نویسنده متفكر و حكیم فقیه محدث مشهور قرن یازدهم هجری، در شهر مذهبی قم نشو و نما یافت. در همانجا مقدمات علوم را آموخت، و چون از ورود محدث بزرگوار سید ماجد بحرینی به شیراز آگاه شد، برای فرا گرفتن علم حدیث از محضر او، روانه شیراز گردید، و درحلقه درس آن سید عالیقدر به تكمیل علوم شرعی همت گماشت. فیض علاوه در شیراز نزد فیلسوف بزرگ و حكیم مشهور” صدر الدین شیرازی“ یا ” صدر المتالهین“ معروف به ” ملا صدرا“ علوم عقلی را فرا گرفت، و به افتخار دامادی او نائل گردید. گذشته از این دو بزرگوار”فیض“ در خدمت نابغه نامی شیخ بهاء الدین عاملی ( شیخ بهائی) ملا خلیل قزوینی ، شیخ محمد عاملی فرزند صاحب ” معالم“ و نوه شهید دوم، و ملا صالح مازندرانی كه همه از اعاظم فقها ودانشمندان شیعه بودند شرایط شاگردی بعمل آورد، و از آنان به دریافت اجازات علمی افتخار یافت. فیض در سایه هوش سرشار و نبوغ زاید الوصف واستعداد خدادادش در علوم و فنون عقلی و نقلی، و اصول و فروع مبانی شرعی به مقام عالی رسید، و در همه آنها مهارت كامل بهم رسانید.سپس به وطن خویش ”كاشان“ مراجعت نمود، و به درس و بحث و تالیف و تصنیف علوم و فنونی كه اندوخته بود یعنی فلسفه و كلام و حدیث وتفسیر و شعر و ادب اشتغال ورزید. به گفته دانشمند گرانمایه سید محمد باقر خوانساری دركتاب پر ارزش ” روضات الجنات“ فیض در مراتب معرفت و اخلاق و تطبیق ظواهر به بواطن، با ذوق وسلیقه خود، مانند ” غزالی“ بوده، وبسیاری از تصنیفات خودرا به روش او نوشته است. شاگردان فیض: فیض در طول زندگی خویش شاگردان متعددی داشته که گروهی از آنان، خود از علما و دانشمندان بزرگ ایران محسوب میشوند و از آن دست میتوان مولا ابوالحسن شریف فتونی عاملی اصفهانی مولف تفیسر مرآت الانوار و علامه مجلسی صاحب بحارالانوار و سید نعمت اله جزایری مولف انوارالنعمانیه را نامبرد که از او اجازه روایت داشتهاندملامحسن شاگردان فراوانی داشت. آنان علاوه بر استفاده های علمی و معنوی از او به كسب اجازه های اجتهاد و نقل حدیث نیزمفتخر گردیده بودند معروفترین شاگردان ایشان عبارتند از: 1- محمد مشهور به علم الهدی فرزند فیض كه از دوران كودكی تا پایان عمر نزد پدر حضور داشت و درتالیف و تصنیف كتب و رساله ها با او همكاری می كرد. علم الهدی از پدر چندین اجازه مختصر و طولانی دریافت نمود و خود او دارای آثارعلمی فراوان است . 2- احمد مشهور به معین الدین فرزند دیگر فیض كه اونیز در فقه و حدیث متبحر و دارای تألیفاتی بوده است. 3- محمد مؤمن فرزند عبدالغفور( برادر فیض): از فقیهان و مدرسان عصر خود كه در یكی از شهرهای مازندران به تعلیم و تدریس طلاب و محصلان علوم دینی اشتغال داشته است. 4- شاه مرتضی دوم: پسر برادر فیض و دو فرزند او به نامهای محمد هادی و نورالدین محمد كه هر سه از فاضلان عصر خود و دارای كتاب ورساله های متعدد بوده اند. 5- ضیاء الدین محمد: او فرزند حكیم نورالدین، دایی فیض است كه عالمی حكیم و عارفی دانشمند و شاعر بوده است. افکار فیض: افکار فیض را میتوان در چند موضوع کلی خلاصه کرد که پایه و بنیان تمامی آرا و عقاید اوست: 1. 1- او مانند گروه کثیری از دانشمندان با طایفه اصولیان مخالفت میورزیده و خود اخباری بوده است تا حدی که مورد حملهی برخی از علما و فقها منجمله شیخ احمد احسایی که او را اخباری صرف میدانست واقع شد. 2. 2- در فلسفه و کلام آراء فیض منطبق و موافق با عقاید استادش ملاصدر است، به همین جهت میتوان فیض را یکی از فلاسفه بزرگ و صاحب نظر اسلامی دانست. 3- براساس پیروی از عقاید ملاصدرا و تاثر از فلسفه اشراق، فیض به عرفان و مقدمات تصوف توجه خاص مبذول داشته ولی در عین حال از رعایت اصول دین و اجرای فرامین مذهبی غافل نبوده و در همه حال به توصیهی زهد و تقوا و دل کندن از دنیای فانی و پرداختن به اموری که موجب رستگاری در سرای باقی است دسته یازیده، به همین لحاظ میتوان فیض را از جمله زهاد و پرهیزگاران بیرنگ و ریا محسوب و عقاید و آرا او را مخالف معتقدات بسیاری از متصوفه زمانش به شمار آوردملامحسن شاگردان فراوانی داشت. آنان علاوه بر استفاده های علمی و معنوی از او به كسب اجازه های اجتهاد و نقل حدیث نیزمفتخر گردیده بودند معروفترین شاگردان ایشان عبارتند از: 1- محمد مشهور به علم الهدی فرزند فیض كه از دوران كودكی تا پایان عمر نزد پدر حضور داشت و درتالیف و تصنیف كتب و رساله ها با او همكاری می كرد. علم الهدی از پدر چندین اجازه مختصر و طولانی دریافت نمود و خود او دارای آثارعلمی فراوان است . 2- احمد مشهور به معین الدین فرزند دیگر فیض كه اونیز در فقه و حدیث متبحر و دارای تألیفاتی بوده است. 3- محمد مؤمن فرزند عبدالغفور( برادر فیض): از فقیهان و مدرسان عصر خود كه در یكی از شهرهای مازندران به تعلیم و تدریس طلاب و محصلان علوم دینی اشتغال داشته است. 4- شاه مرتضی دوم: پسر برادر فیض و دو فرزند او به نامهای محمد هادی و نورالدین محمد كه هر سه از فاضلان عصر خود و دارای كتاب ورساله های متعدد بوده اند. 5- ضیاء الدین محمد: 1. او فرزند حكیم نورالدین، دایی فیض است كه عالمی حكیم و عارفی دانشمند و شاعر بوده است 2. تالیفات فیض نوشته های فیض در زمینه تفسیر قرآن، حدیث و روایت، كلام و عرفان، اخلاق و ادبیات به شرح زیر است : تفسیر صافی، الوافی، الشافی، النوادر، المحجة البیضاء، اصول العقائد، رساله علم الیقین، رسالة الحق الیقین، رساله عین الیقین، رساله الحق المبین، زاد السالك، دیوان قصاید، غزلیات و مثنویات روحیات فیض فیض دانشمندی پركار و مردی گوشه گیر بوده و از آمیزش با خلق پرهیز داشته است. اگر چنین نبود نمی توانست آنهمه سرگرم عبادت و مطالعه باشد و دویست جلد كتاب در رشته های گوناگون بنویسد و از جمله فقط در فنون شعر پنچ دیوان داشته باشد. او در دیوان می گوید: انزوا طلبی فیض مانع از این نبوده است كه اعمال اجتماعی اسلامی و مراسم مذهبی و شعائر دینی از قبیل نماز جمعه و جماعت و نماز عیدها با مردم از وی فوت شود. او از اینكه بعضی از فضلا اجتماعات اسلامی را رها ساخته و ترك جمعه و جماعت كرده وباعث شده بودند مردم در انجام فرایض دینی و مراسم مذهبی كاهلی و سستی نشان دهند واز راه و رسم دینی رمیده گردند متاثر است، آنها را نمی بخشد، بلكه سخت نكوهش میكند. در ” شوق مهدی“ می گوید: گوشه گیری او و دوری از خلق و اشتغال دائم به كار مطالعه وتالیف و تصنیف وفكر درباره مبدا و معاد و بی اعتباری سراب دنیا برای او حالت ثانوی شده بود. در ”شوق مهدی“ می گوید: نه همدمی نه رفیقی نه مژده وصلی بنال فیض كه جز ناله نیست دمسازم در عین حال فیض مردی زنده دل و دانشمندی باحال و از جذبه خاصی برخوردار بوده است. رو سوره یوسف خوان تا بشنوی از قرآن حقست حدیث عشق افسانه چرا باشد؟ شور و جذبه وجد وحال او كه در اكثر ابیات غزلیاتش دیده می شود او را پای بند به دنیا نكرده و از علم بعد از مرگ و بیوفائی دنیا منصرف نساخته بود. بلكه با همه شور وشوق وجذبه و عشق ا زدنیا و اهل دنیا وحشت داشته است. مسلمانان ره عقبی كدامست دلم از وحشت دنیا گرفتست فیض در اواخر عمر كه خسته وناتوان شده بود فقط یك آرزو داشت و آن فیض زیارت امام غائب بود كه اینهمه در فراق او می سوخت و می ساخت. آثار فیض مردی که " شوق مهدی " را سرود شوق مهدی حاوی اشعاری پرشور از دانشمند عالی مقام و فقیه و محدث نامی، ملا محسن فیض کاشانی درباره حضرت ولی عصر(ع) است. ملا محسن فیض کاشانی از حکما و فیلسوفان و محدثین و عرفای نامدار دوره صفوی و از دانشمندان بزرگ شیعه است ملا محسن شاگرد ملاصدرای شیرازی و داماد بزرگ او بودهاست. در فقه و اصول و فلسفه و کلام و حدیث و تفسیر و شعر و ادب، توانا و در تمامی اینها و رشتههای دیگر آثار گرانقدری از خود به یادگار گذاردهاست. وی در طول 65 سال تحقیق و مطالعه نزدیک به دویست کتاب و رساله نفیس در علوم و متون مختلف نگاشت. اهم تألیفات فیض عبارتند از: تفسیر صافی، تفسیر اصفی و تفسیر مُصفّی در تفسیر، الوافی (در شرح کافی)، الشافی، المحجة البیضاء، فهرست علوم، دیوان اشعار (تعداد اشعار فیض به سیزده هزار بیت بالغ می شود.) و ده ها اثر گرانسنگ ایشان در کلام، عرفان، اخلاق، ادب و موضوعات دیگر، نشانگر روح پر تلاش و احاطه ایشان بر معارف اسلامی و علوم روز می باشد. از جمله آثار فیض می توان از "شوق مهدی" نام برد. اگرچه فیض کاشانی شاعر حرفه ای نبود و نمی خواسته از نظر شعری به پای شاعران بزرگ برسد ولی در عین حال اشعار او به ویژه شوق مهدی از لطف و حال و شور و شوق خاصی برخوردار است. فیض کاشانی درکتاب شوق مهدی به تضمین غزلیات حافظ پرداخته است. کتاب دارای سه بخش است: بخش اول شامل سه مقدمه، یک پیشگفتار و مباحثی چون شوق مهدی و نظری اجمالی درباره آن، بامداد روشن در افقی نورانی، غیبت امام زمان، مسئله طول عمر امام عصر(ع)، برنامه دولت مهدی، درونمایه مهدی موعود، سراینده شوق مهدی ملا فیض کاشانی، نگاهی به حافظ و غزلیات او، حافظ و قرآن، فیض و شوق مهدی،نگاهی به دیوان فیض و ... است که توسط استاد علی دوانی به نگارش درآمده است. بخش دوم متن شوق مهدی است که توسط ایشان تصحیح و تنظیم شده است. فیض کاشانی در مقدمه انگیزه سرودن اشعار شوق مهدی را چنین بیان می کند: 1. مرا در عنفوان شباب، شور و محبت امام زمان و شوق بقیه خلفای رحمان، قائم عترت و مهدی امت- سلام الله علیه و علی آبائه- در سر افتاد و شوقی عظیم به لقای کریم او در دل پدید آمد. نه تن را به مقصود راهی و نه جان را از صبر پناهی. به خاطر رسید که کاش کلمه ای چند موزون در وصف اشتیاق بودی، و مضنونی چند منظوم در شرح فراق رو نمودی، تا گاهی به انشاء آن زنگ غبار از دل زدودی. پس در اشعار فصحا گردیده، شعری که ناخنی بر دل زند و تاثیری در نفس کند نیافت، مگر بیتی از غزلهای حافظ شیرازی. با خود اندیشیدم که از نتایج افکار خود سخنی چند شکسته بسته فراهم آورم و با آن جواهر ناسفته علی وجه التضمین والاقتباس بیامیزم تا این را از آن زینتی من حیث الصوره و آن را از این رتبتی من حیث المعنی حاصل گردد. 2. شاید که در این ترکیب و تالیف شرح درد دل خود – کما ینبغی – درج توان کرد و قصه سوز جان – کما هو حق – بیان توانم نمود و به وسیله انشاء آن داد این غم جانکاه توان داد. اول بیت شوق مهدی به اقتباس از اولین بیت دیوان خواجه حافظ شیرازی چنین است: ألا یا أیّها المهدى، مدامَ الوصل ناوِلها كه در دوران هجرانت بسى افتاد مشكلها بخش پایانی کتاب، سه قصیده از سروده های فیض کاشانی است که به شیوه شاعران متقدم سروده شده است. قصیده اول در مبدا آفرینش ارواح ائمه هدی و قصه حضرت آدم و حواست. قصیده دوم در قائم بودن جهان به وجود امام زمان (ع) است و قصیده سوم بشارت به ظهور موعود و منقبت آن زبده می جودات است. فیض در این سه قصیده نغز مخصوصا قصیده نخست که در آن از آغاز آفرینش انسان و تطور و تکامل او تا پیدایش نبی اکرم و ائمه طاهرین (ع)، بر اساس احادیث معتبر اسلامی، سخن گفته، منتهای مهارت و استادی خود را به ثبوت رسانده است. فیض در این سه قصیده مضامین آیات قرآنی و عمده احادیث و روایات اسلامی را به کار گرفته و خصوصا در قصیده سوم علایم امام زمان و حالات و کارهای برجسته او را در زمان ظهور بیان کرده است. و اینک دو نمونه از غزل های فیض كاشانى: دل مىرود زدستم صاحب زمان خدا را وفات فیض حكیم و فقیه نامی ملا محسن فیض كاشانی، پس ازیك عمر نسبتا طولانی و خدمات ارزنده علمی و دینی كه باید بیشتر روی انبوه تالیفات او تكیه نمود، سر انجام در همان كاشان شهر خود بسال 1091 هجری در سن 84 سالگی زندگانی را وداع گفت و روح بلند پروازش به عالم بقا بال و پر گشود. فیض در گورستان بیرون شهر مدفون گردید. مرقدش ازهمان زمان تا كنون زیارتگاه عموم اهالی ومسافران است.مدفن او هیچ قبه و بارگاهی ندارد زیرا فیض خود وصیت نموده است مرقد اورا از صورت معمول خارج نسازند، وبر روی آن قبه و بارگاه بنا نكنند. این هم دلیل دیگری بر عظمت روح وفكر آزاد آن فیلسوف الهی وفقیه نامی و مرد آزاده وبلند آوازه اسلام وتشیع است. نظر آنان كه نكردند بدین مشتی خاك الحق انصاف توان داد كه صاحب نظرند Rrr
ادامه مطلب
تاریخ : چهارشنبه 04 دي 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 405
صائب تبريزي شاعر تک بيتهاي ناب ميگويند پدر صائب تبريزي، از بازرگانهاي سرشناس تبريز بوده که براي رونق کسب و کار در اصفهان به فرمان شاهعباس به آن شهر رفته است. صائب در کودکي تحت حمايت پدر ثروتمند خود رشد ميکند و به کمال ميرسد. در شعري در اين باره ميگويد: هفتاد ساله والد پيري است بنده را کز تربيت بود به منش حق بيشمار آن چنان که پدر صائب اهل تبريز بوده صائب نيز بارها به تبريزي بودن خود اشاره کرده است. دکتر سيروس شميسا نيز صائب را تبريزي ميداند از آن جهت که شاعر چندين غزل به زبان ترکي سروده است و گاهي در ميان شعرهاي خود به تبريزي بودن اشاره کرده است: صائب از خاک پاک تبريز است هست سعدي گر از گل شيراز صائب، شاعري با ايمان و خداپرست و شيعي مذهب بوده است. نگاه معنوي شاعر در شعر او نيز جلوهگر شده است. شعر صائب تبريزي آکنده از باورها و نگرشهاي ديني و آييني است: چو ديگران نه به ظاهر بود عبادت ما حضور قلب، نماز است در شريعت ما صائب در خداپرستي و خداجوي چنين ميسرايد: چشم در صنع الهي باز کن لب را ببند بهتر از خواندن بود، ديدن، خط استاد را و يا: نشان تو، اي بينشان، از که جويم؟ که در بينشاني است پنهان نشانت يکي از نکتههاي جالب در مورد زندگي صائب اين است که شعرهايش را براي مردم اصفهان در قهوهخانهها ميخوانده و آن شعرها دهان به دهان ميچرخيده و به گوش همگان ميرسيده است. صائب تبريزي يکي از فعالترين و پرکارترين شاعران ايران زمين بوده است. مرحوم جلالالدين همايي ديوان او را شامل دويست هزار بيت و محمد قهرمان، صائب شناس سرشناس، اين ديوان را مشتمل بر صدهزار بيت دانستهاند. شعر صائب ماندگار و پابرجاست. به راستي راز اين ماندگاري و پابرجايي چيست؟ شايد يکي از مهمترين دلايل موفقيت شعر صائب اين باشد که او شعر خود را به ميان مردم کوچه و بازار برد و به گوش آدمهاي معمولي رساند، صائب، شاعر تک بيتهاي ناب و خيالپردازانه است. تک بيتهايي که در ذهن هر صاحب دلي راه باز ميکند و آرام ميگيرد: طفل ميگريد چو راه خانه را گم ميکند چون نگريم من که صاحب خانه را گم کردهام چون وا نميکني گرهي، خود گره مشو ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نيست پاک کن از غيبت مردم دهان خويش را اي که با مسواک دايم ميکني دندان سپيد فغان که کوهکن ساده دل نميداند که راه در دل خوبان به زور نتوان کرد درون خانهي خود هر گدا شهنشاهي است قدم برون منه از حد خويش و سلطان باش دست طلب که پيش کسان ميکني دراز پل بستهاي که بگذري از آبروي خويش صائب تبريزي را بايد به شايستگي يکي از نامآوران «سبک هندي» يا «سبک اصفهاني» ناميد. البته درستتر است که سبک شعري صائب را اصفهاني بناميم. اما چرا به آن «سبک هندي» ميگويند؟ علت را بايد در مهاجرت بسياري از شاعران ايراني به هندوستان جستوجو کرد. اين مهاجرتها علتهاي مختلفي داشته از جمله: شباهتهاي فرهنگي و نژادي ميان دو کشور، بيتوجهي پادشاهان صفوي به شاعران، شاعر دوستي پادشاهان هندوستان، گسترش و توسعهي زبان فارسي در هندوستان و... صائب تبريزي و بيدل دهلوي از شناخته شدهترين شاعران سبک اصفهانياند. برخي ديگر از شاعران معروف اين سبک عبارتند از: عرفي شيرازي، طالب آملي، حزين لاهيجي، محتشم کاشاني، غني کشميري، نظيري نيشابوري و ... سبک اصفهان که صائب يکي از بنيانگذاران آن بوده ويژگيهايي داشته است که به طور خلاصه ميتوان آنها را اينگونه بيان کرد: يافتن سوژههاي شعر از محيط پيرامون زندگي: عيب پاکان زود بر مردم هويدا ميشود در ميان شير خالص موي رسوا ميشود حسآميزي (در هم آميختن حسهاي مختلف): چرا نباشد منقار طوطيان رنگين که «حرف سبز» کند چهرهي سخندان سرخ به کارگيري زبان کوچه و بازار: هنوز از دهان چون صبح بوي شير ميآمد که چون خورشيد مطلعهاي عالم گير ميگفتم خيال پردازي بسيار: شوخ چشمي نيست کار ما به رنگ آينه چون حيا پيراهني از عيب ميپوشيم ما شعر سبک اصفهاني به مرور زمان کمرنگ و کمرنگتر ميشود، زياده روي در شگردها و تکنيکهاي شعري يکي از دلايل اصلي افول اين سبک در تاريخ ادبيات ايران است اما شعر صائب چون شعري معتدل و ميانهروست فراموش نميشود و به امروز ميرسد. شعر صائب از پس سالها هنوز خوانده ميشود. يک غزل از صائب تبريزي روزگاري شد ز چشم اعتبار افتادهام چون نگاه آشنا از چشم يار افتادهام دست رغبت کس به سوي من نميسازد دراز چون گل پژمرده بر روي مزار افتادهام اختيارم نيست چون گرداب بر سر گشتگي نبض موجم، در تپيدن بيقرار افتادهام عقدهاي هرگز نکردم باز از کار کسي در چمن بيکار چون دست چنار افتادهام نيستم يک چشم ايمن من ز آسيب شکست گوييا آيينهام در زنگبار افتادهام هم چو گوهر گر دلم از سنگ گردد دور نيست دور از مژگان ابر نوبهار افتادهام من که صائب کار يک رو کردهام با کاينات در ميان مردم عالم چه کار افتادهام؟ ادامه مطلب
تاریخ : چهارشنبه 04 دي 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 131
شرح حال دهخدا در سال 1297 هجری قمری در خانه خان بابا خان، از ملاکان متوسط قزوین که به تهران آمده بود، فرزندی متولد شد که او را «علیاکبر» نام نهادند، و در سالهای بعد « دهخدا»ی ادبیات ایران شد. علیاکبر ده ساله بود که پدرش درگذشت و او با کمک مادر به تحصیل ادامه داد. زبان فارسی را نزد محمّدحسین فروغی و زبان عربی را نزد شیخ غلامحسین بروجردی در مدرسه شیخ هادی نجمآبادی (در خیابان شیخ هادی) فرا گرفت. علاوه بر این نزد مرحوم نجمآبادی رفت و آمدی داشت و مشکلات خود را از او میپرسید. زبان فرانسه را نیز در همین زمان فرا گرفت و دو سال در اروپا- بخصوص در وین پایتخت اتریش- به سر برد. بازگشت دهخدا به ایران مقارن با آغاز مشروطیت بود. دهخدا در آن زمان روزنامه صوراسرافیل را منتشر کرد که ستون طنز آن را خود با امضای «دخو» مینوشت. پس از تعطیل مجلس شورای ملّی در دوره محمدعلی شاه، دهخدا با جمعی دیگر به اروپا تبعید شد. در همین زمان در ترکیه، روزنامه سروش را منتشر ساخت و پس از خلع محمدعلی شاه، به ایران بازگشت و به مجلس شورای تازه تاسیس راه یافت. در زمان جنگ بینالملل اول، دهخدا مدتی در چهار محال و بختیاری به انزوا گذراند و سپس به تهران بازگشت، از کارهای سیاسی کناره گرفت و عمر خود را یکسره وقف خدمات علمی و ادبی کرد و تا روز هفتم اسفند 1334شمسی که در گذشت، به فعالیتهای علمی اشتغال داشت. مزار او در مقبره ابنبابویه تهران است.
ادامه مطلب
تاریخ : چهارشنبه 04 دي 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 140
رودکي ابو عبدالله جعفر بن محمد رودکي در نيمه دوم قرن سوم هجري در ده بنج، مرکز ناحيه رودک سمرقند متولد شد. رودکي نخستين سخن سراي فارسي نيست اما نخستين شاعري است که شهرهاي خوب بسيار گفته و شعر فارسي اوليه را کمال بخشيده است. گروهي از تذکره نويسان به کوري مادرزادي او اشاره کرده اند و برخي معتقدند که بعدها کور شده است. رودکي در انواع شعر از قصيده و غزل و قطعه و رباعي طبع آزمايي کرده و مثنوي هاي گوناگون ساخته است. از جمله به گفته فردوسي، کليله و دمنه را به نظم درآورده است: گزارنده را پيش بنشاندند همه نامه بر رودکي خواندند نوشته اند که بيش از صد هزار شعر داشته است، متاسفانه از اين همه شعر امروزه اندکي باقيمانده است. رودکي در سال 329 يا 330 ه.ق. در زادگاه خود درگذشت. اي آنکه غمگني اي آنکه غمگني و سزاواري واندر نهان سرشک همي باري از بهر آن کجا نبرم نامش ترسم رسدت انده و دشواري رفت آنکه رفت، و آمد آنک آمد بود آنچه بود، خيره چه غم داري؟ هموار کرد خواهي گيتي را؟ گيتي ست، کي پذيرد همواري؟ مستي مکن که نشنود او مستي زاري مکن که نشنود او زاري شو تا قيامت آيد زاري کن، کي رفته را به زاري باز آري؟ آزار بيش بيني زين گردون گر تو به هر بهانه بيازاري گويي گماشته ست بلايي او بر هر که تو بر او دل بگماري ابري پديد ني و کسوفي ني بگرفت ماه و گشت جهان تاري فرمان کني يا نکني، ترسم بر خويشتن ظفر ندهي باري ... اندر بلاي سخت پديد آرند فضل و بزرگمردي و سالاري پند زمانه زمانه پندي آزادوار داد مرا زمانه، چون نگري، سر به سر همه پند است به روز نيک کسان گفت تا تو غم نخوري بسا کسا که به روز تو آرزومند است زمانه گفت مرا: خشم خويش دار نگاه که را زبان نه به بند است، پاي دربند است. سوک پيري من موي خويش را نه از آن مي کنم سياه تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه چون جامه ها به وقت مصيبت سيه کنند من موي از مصيبت پيري کنم سياه
ادامه مطلب
تاریخ : چهارشنبه 04 دي 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 123
منبع جامع ضرب المثل: اگر سیستوُ دورهّ مِیدوُ نزدیکهّ یعنی اگه فلان امر محال است ، ولی فلان امر دیگر امکان دارد . مثلا کسی که میخواد دعوا کنه و ادعاش میشه که من با صد نفر می تونم بجنگم ، بهش میگن اگر صد نفر نیست با یه نفر که می تونی بجنگی .اگر عروسی نکردُم وّر پُشت بونِ عروسی برفتُم . اگر خودم یه کاری رو انجام ندادم ولی خیلی هم بی اطلاع نیستم اِشپشونِ منیژه خانم اسم دّاره کنایه از اینکه به قدری آدم سخت گیر و گرانفروشی است که حتی شپش هایش را نام منیژه خانم نهاده است . با بابا بَزیِ با ریش بابا هم بَزیِ این مثل در مورد کسی گفته میشه که بخواد با مقدسات دین یا با شخص بزرگی شوخی کنه. اِجَره نشيني خوش نشيني يِه كنايه از اين كه:هرجا خوبتروخوشتر است ادمي برمي گزيند وهرروز درمنزلي است. اَحمَدَك نِمِره ، به سيستو ايرِ مِبُردَن معني:درموردي گفته ميشود كه شخصي نمي خواهد كاري را انجام كاري را انجام دهد او را مجبور مي كنند. اَخوند زنگوله پا وَر مِدَوه به هَر دو پا كنايه ازاخوندهاي جلف وسبكي كه اين طرف وان طرف مي دوند وشان خود را رعايت نمي كنند. اَدَمي شير خوم خورده كنايه از اين كه چون آدمي شيرخام خورده است هرچيزي را باور ميكند. اَدَمي مُرغ وپرنده یِه يعني ادميزاد مرغ وپرنده است در موقع سفر ،كنايه ازاينكه هرشب وروز درجايي است.صبح مثلا درتهران است ظهر درمشهد وهمينطور مانند مرغ سفر مي كند. اَز اَتَش گَز طمع انگشت (زغال) مَكُنِي همانطور كه از اتش گز نمي توان توقع زغال داشت از ادم بي اصل وبدگهر توقع خوبي نبايد داشت. اَز چايه كه اَزو نِبو رَنجِه چه سَر وا بُو چه سَرينجِه سَنگه چاهي كه بر اثر نداشتن آب رنجي به آدم ندهد چه سر آن باز باشد وچه روي سر آن سنگي نهاده باشند فرقي نمي كند.(آدمي كه خيري به مردم نمي رساند چه زنده باشد چه مرده) پا خَر وُ خُرجين دِ دُو نِيه تحت اللفظي: پا خر و خرجيني در داو(ميدان ومعركه) نيست. در موردي گفته مي شود كه پاي حرف در ميان است واز عمل خبري نيست. اَدَم پر سَرو زَبُونيِه معني: در مورد شخصي گفته مي شود كه حاضر جواب است وخوب سخن مي گويد پياز هم دَخِل ميوا شده تحت اللفظي: پياز هم داخل ميوه ها شده يعني ادم بي سروپاخود را در رديف بزرگان وارد كرده است پيزي اُو نِديده تحت اللفظي: پوزش اب نديده. كنايه از اينكه هرگز صورتش را نشسته پِندَري سَرِ مورِشك بِخُوردِيه تحت اللفظي: پنداري سر مورشك(مورچه) خورده است كنايه از اينكه زياد حرف ميزند بچه بَدُم نوه مغز بَدُم کنایه از اینکه بچه عزیز است نوه عزیزتر . از نو کیسه قرض نِکو اگه قرض کِردی خرج نِکو کنایه از اینکه از کسی که تازه به پول یا ثروتی رسیده پول قرض مگیر یا اگر قرض گرفتی آن را خرج نکن چون به زودی سراغت می آید و آن را از تو طلب میکند. به جوُ رسیده یه که به نُو رسیده یه معنی: یعنی اینکه به جون رسیده که به نون رسیده اشاره به اینکه درامدی دست یافته تا خوب و بهتر از این زندگی کند . بچه چغوک مَدّ رِ خور جیک جیک یاد مِده . معنی: بچه گنجشک مادر ش رو جیک جیک یاد می دهد . این مثل وقتی گفته می شود که پسر یا دختری میخواد پدر یا مادرش را نصیحت کند . اَگَر عَروسي نِكردِم وَر پُشت بونِ عَروسي بِرفتِم معني: اگر خودم فلان كار را انجام نداده ام ولي خيلي هم بي اطلاع نيستم اَنگُشت تو حَلق مُو نِمتوني كُني معني: مرا نمي تواني گول بزني او جايي نِمِشينه كه اُو بِه زِري وا شو. تحت اللفظي: اوجايي نمي نشيند كه آب به زيرش وا شود. معنی: كنايه از اينكه آدم ساده لوحي نيست اُو دِ خونِه گَنديدِيه تحت اللفظي: آب در خانه گنديده است. معنی: كنايه از اينكه تا كسي سفر نكند ارزش پيدا نميكند.آدمي وقتي در وطن است ارزش ندارد. اورِ بي چِشم كَردَن بي چِشم كَردَن معنی: كنايه از نظر زدن است او فِلُونيه ، نَه دول (دلو) اَسيا معنی: كنايه از اينكه او خيلي مرد بزرگي است چيز بي اهميتي مثل دلو آسيا نيست. با بَبا بَزي با ريش بَبا هم بَزي تحت اللفظي: با بابا بازي با ريش بابا هم بازي معنی: اين مثل در موردي گفته مي شود كه كسي بخواهد با مقدسات دين يا شخص بزرگي شوخي كند. بَخت خُورِ عوض كُنُُم طَلِه ي خُور چِكُنُم. تحت االفظي ومعني: بخت خود را عوض كنم طالع نحس خود را چه كنم؟(من بخت واقبال وطالع ندارم) بنده ي خدا در اَمون خدا كنايه از خداحافظي بعد از ختم معامله يا دعوا يا مرافعه ديگري. واين كه هركس اختيار خود را دارد. به جُو رسيده يِه كه به نو رسيده يِه تحت اللفظي:به جان رسيده كه به نان رسيده اين مثل در موردي گفته مي شود كه شخصي به مراد ومطلبي رسيده وديگر احوالي از كسي نمي پرسد وديگران را فراموش ميكند. بهشتِه به سرزَنِشه نِميَرزه تحت اللفظي: بهشتي به سرزنشي نمي ارزد. معنی: در برابر سرزنش اگر بهشتي باشد ارزش ندارد. اَز شوره زَمي بِگذَرِي وكِش مَكُنِي تحت اللفظي: از شوره زمين بگذريد وكشت مكنيد نبايد از زمين شوره زار توقع كشت وزرع داشت. اَز كِشت بَدت خبر كُنم روز دِرو از كارهاي بدي كه حالا ميكني روز آخر ترا با خبر خواهم كرد. از يِكه وَر تَش مِخُوره از يِكه وَر پَش مِخوره ترجمه تحت اللفظي: ازيكي برطَشت مي خورد واز يكي بر پشم ميخورد بعضي خوش اقبال مي شوند وبرخي سياه بخت_ درمورد بعضي مساعد مي شود ودرمورد بعضي به عكس نتيجه مي دهد. اسم باد نِبَري كه بچه بَدُم مَه تحت اللفظي: اسم باد نبريد كه بچه به ياد بادام مي افتد و بادام مي خواهد. اَسيا كه بار خُرد كو زيغ خُر هم كنه تحت اللفظي: آسيا كه بار خود را بدهد كو زيغ( سروصدا) خود را هم بكند معني: مردي كه خرج زندگي را تامين ميكند گاهي داد وفريادي هم داشته باشد مهم نيست. زني هم كه هزار حسن دارد بگذار گاهي بدخلقي هم داشته باشد. اَسيا وَر سَنگ مِچَرخه معني: اسيا وقتي گندم ندارد برسنگ مي چرخد .كنايه از اين كه فعلا پولي وخرجي در دست نيست. اِشپِشو دِ زِمِيستُو پَناهِه شپشي در زمستان پناه است. معني : در شبهاي سرد زمستان كه ادمي بايد در پناه بادوسوز وسرما بنشيند شپش هم خود پناهي است.كنايه از اينكه درموقع احتياج چيز جزيي هم اهميت دارد. اُشتُر رِ به علقه بَندي چه كار؟ تحت اللفظي: اشتر را به علاقه بندي چه كار معني: علاقه بندي شغلي است مربوط به تابيدن نخ وابريشم وقيطان درست كردن، و برروي هم كار ظريفي است.گفته مي شود كه شتر را به چنين كار ظريفي چه ارتباط است.ادم ناشي را به كار دقيق چه كار.! اُشتُرِه به دَنگه معني: وقتي گفته مي شود كه كسي ميخواهد چيز خيلي گراني را به مبلغ خيلي كمي بخرد. اِشكَم گُشنه اَتِش بَزي تحت اللفظي: شكم گشنه آتش بازي معني: موقعي كه شخص گرسنه است وهزار ادا واطوار در مي آورد اين مثل در حق او صادق است. اگر سیستوُ دورهّ مِیدوُ نزدیکهّ یعنی اگه فلان امر محال است ، ولی فلان امر دیگر امکان دارد . مثلا کسی که میخواد دعوا کنه و ادعاش میشه که من با صد نفر می تونم بجنگم ، بهش میگن اگر صد نفر نیست با یه نفر که می تونی بجنگی . اگر عروسی نکردُم وّر پُشت بونِ عروسی برفتُم . اگر خودم یه کاری رو انجام ندادم ولی خیلی هم بی اطلاع نیستم اِشپشونِ منیژه خانم اسم دّاره کنایه از اینکه به قدری آدم سخت گیر و گرانفروشی است که حتی شپش هایش را نام منیژه خانم نهاده است . با بابا بَزیِ با ریش بابا هم بَزیِ این مثل در مورد کسی گفته میشه که بخواد با مقدسات دین یا با شخص بزرگی شوخی کنه. اِجَره نشيني خوش نشيني يِه كنايه از اين كه:هرجا خوبتروخوشتر است ادمي برمي گزيند وهرروز درمنزلي است. اَحمَدَك نِمِره ، به سيستو ايرِ مِبُردَن معني:درموردي گفته ميشود كه شخصي نمي خواهد كاري را انجام كاري را انجام دهد او را مجبور مي كنند. اَخوند زنگوله پا وَر مِدَوه به هَر دو پا كنايه ازاخوندهاي جلف وسبكي كه اين طرف وان طرف مي دوند وشان خود را رعايت نمي كنند. اَدَمي شير خوم خورده كنايه از اين كه چون آدمي شيرخام خورده است هرچيزي را باور ميكند. اَدَمي مُرغ وپرنده یِه يعني ادميزاد مرغ وپرنده است در موقع سفر ،كنايه ازاينكه هرشب وروز درجايي است.صبح مثلا درتهران است ظهر درمشهد وهمينطور مانند مرغ سفر مي كند. اَز اَتَش گَز طمع انگشت (زغال) مَكُنِي همانطور كه از اتش گز نمي توان توقع زغال داشت از ادم بي اصل وبدگهر توقع خوبي نبايد داشت. اَز چايه كه اَزو نِبو رَنجِه چه سَر وا بُو چه سَرينجِه سَنگه چاهي كه بر اثر نداشتن آب رنجي به آدم ندهد چه سر آن باز باشد وچه روي سر آن سنگي نهاده باشند فرقي نمي كند.(آدمي كه خيري به مردم نمي رساند چه زنده باشد چه مرده) آبرو آب جو نَیه توضیح : آبرو آب جو نیست ، آبرو را به سادگی نمی توان ازدست داد. آسیای لٌم لٌم چه جُو بِشه چه گندم توضیح : اشاره به افراد بیکاره است . آقا دِنگ دِنگ بی بی خیک خیک توضیح : آقا کم کم جمع و ذخیره می کند ولی خانم زیادتر از حدّ معمول مصرف می کند . اَدم بد دستِ یَه توضیح : کنایه از کسی است که زود قرضش را ادا نمی کند اّدمه ِگدا ، ایِ همه اَدا توضیح : آدم گدا واین همه ادا و اطوار ؟! از تاش تو صد تار ُمی بًٌرٌم لٌُو جو و تشنه وَر مِگردُنُم توضیح : کنایه از اینکه صد تا را از قبیل تو فریب می دهم ، تو می خواهی مرا فریب دهی ؟؟؟ از دیوُنهِ اّوال سلوُمتی توضیح : از دیونه کسی می پرسد عقیده شما درباره ی فلان چیز چیست؟ ( از آدم بد انتظار نیکی نداشته باش ) پا خَر وُ خُرجين دِ دُو نِيه تحت اللفظي: پا خر و خرجيني در داو(ميدان ومعركه) نيست. در موردي گفته مي شود كه پاي حرف در ميان است واز عمل خبري نيست. اَدَم پر سَرو زَبُونيِه معني: در مورد شخصي گفته مي شود كه حاضر جواب است وخوب سخن مي گويد پياز هم دَخِل ميوا شده تحت اللفظي: پياز هم داخل ميوه ها شده يعني ادم بي سروپاخود را در رديف بزرگان وارد كرده است. پيزي اُو نِديده تحت اللفظي: پوزش اب نديده. كنايه از اينكه هرگز صورتش را نشسته پِندَري سَرِ مورِشك بِخُوردِيه تحت اللفظي: پنداري سر مورشك(مورچه) خورده است كنايه از اينكه زياد حرف ميزند بچه بَدُم نوه مغز بَدُم کنایه از اینکه بچه عزیز است نوه عزیزتر . از نو کیسه قرض نِکو اگه قرض کِردی خرج نِکو کنایه از اینکه از کسی که تازه به پول یا ثروتی رسیده پول قرض مگیر یا اگر قرض گرفتی آن را خرج نکن چون به زودی سراغت می آید و آن را از تو طلب میکند. به جوُ رسیده یه که به نُو رسیده یه معنی: یعنی اینکه به جون رسیده که به نون رسیده اشاره به اینکه درامدی دست یافته تا خوب و بهتر از این زندگی کند . بچه چغوک مَدّ رِ خور جیک جیک یاد مِده . معنی: بچه گنجشک مادر ش رو جیک جیک یاد می دهد . این مثل وقتی گفته می شود که پسر یا دختری میخواد پدر یا مادرش را نصیحت کند . اَگَر عَروسي نِكردِم وَر پُشت بونِ عَروسي بِرفتِم معني: اگر خودم فلان كار را انجام نداده ام ولي خيلي هم بي اطلاع نيستم اَنگُشت تو حَلق مُو نِمتوني كُني معني: مرا نمي تواني گول بزني او جايي نِمِشينه كه اُو بِه زِري وا شو. تحت اللفظي: اوجايي نمي نشيند كه آب به زيرش وا شود. معنی: كنايه از اينكه آدم ساده لوحي نيست اُو دِ خونِه گَنديدِيه تحت اللفظي: آب در خانه گنديده است. معنی: كنايه از اينكه تا كسي سفر نكند ارزش پيدا نميكند.آدمي وقتي در وطن است ارزش ندارد. اورِ بي چِشم كَردَن بي چِشم كَردَن معنی: كنايه از نظر زدن است او فِلُونيه ، نَه دول (دلو) اَسيا معنی: كنايه از اينكه او خيلي مرد بزرگي است چيز بي اهميتي مثل دلو آسيا نيست. با بَبا بَزي با ريش بَبا هم بَزي تحت اللفظي: با بابا بازي با ريش بابا هم بازي معنی: اين مثل در موردي گفته مي شود كه كسي بخواهد با مقدسات دين يا شخص بزرگي شوخي كند. بَخت خُورِ عوض كُنُُم طَلِه ي خُور چِكُنُم. تحت االفظي ومعني: بخت خود را عوض كنم طالع نحس خود را چه كنم؟(من بخت واقبال وطالع ندارم) بنده ي خدا در اَمون خدا كنايه از خداحافظي بعد از ختم معامله يا دعوا يا مرافعه ديگري. واين كه هركس اختيار خود را دارد. به جُو رسيده يِه كه به نو رسيده يِه تحت اللفظي:به جان رسيده كه به نان رسيده اين مثل در موردي گفته مي شود كه شخصي به مراد ومطلبي رسيده وديگر احوالي از كسي نمي پرسد وديگران را فراموش ميكند. بهشتِه به سرزَنِشه نِميَرزه تحت اللفظي: بهشتي به سرزنشي نمي ارزد. معنی: در برابر سرزنش اگر بهشتي باشد ارزش ندارد. اَز شوره زَمي بِگذَرِي وكِش مَكُنِي تحت اللفظي: از شوره زمين بگذريد وكشت مكنيد نبايد از زمين شوره زار توقع كشت وزرع داشت. اَز كِشت بَدت خبر كُنم روز دِرو از كارهاي بدي كه حالا ميكني روز آخر ترا با خبر خواهم كرد. از يِكه وَر تَش مِخُوره از يِكه وَر پَش مِخوره ترجمه تحت اللفظي: ازيكي برطَشت مي خورد واز يكي بر پشم ميخورد بعضي خوش اقبال مي شوند وبرخي سياه بخت_ درمورد بعضي مساعد مي شود ودرمورد بعضي به عكس نتيجه مي دهد. اسم باد نِبَري كه بچه بَدُم مَه تحت اللفظي: اسم باد نبريد كه بچه به ياد بادام مي افتد و بادام مي خواهد. اَسيا كه بار خُرد كو زيغ خُر هم كنه تحت اللفظي: آسيا كه بار خود را بدهد كو زيغ( سروصدا) خود را هم بكند معني: مردي كه خرج زندگي را تامين ميكند گاهي داد وفريادي هم داشته باشد مهم نيست. زني هم كه هزار حسن دارد بگذار گاهي بدخلقي هم داشته باشد. اَسيا وَر سَنگ مِچَرخه معني: اسيا وقتي گندم ندارد برسنگ مي چرخد .كنايه از اين كه فعلا پولي وخرجي در دست نيست. اِشپِشو دِ زِمِيستُو پَناهِه شپشي در زمستان پناه است. معني : در شبهاي سرد زمستان كه ادمي بايد در پناه بادوسوز وسرما بنشيند شپش هم خود پناهي است.كنايه از اينكه درموقع احتياج چيز جزيي هم اهميت دارد. اُشتُر رِ به علقه بَندي چه كار؟ تحت اللفظي: اشتر را به علاقه بندي چه كار معني: علاقه بندي شغلي است مربوط به تابيدن نخ وابريشم وقيطان درست كردن، و برروي هم كار ظريفي است.گفته مي شود كه شتر را به چنين كار ظريفي چه ارتباط است.ادم ناشي را به كار دقيق چه كار.! اُشتُرِه به دَنگه معني: وقتي گفته مي شود كه كسي ميخواهد چيز خيلي گراني را به مبلغ خيلي كمي بخرد. اِشكَم گُشنه اَتِش بَزي تحت اللفظي: شكم گشنه آتش بازي معني: موقعي كه شخص گرسنه است وهزار ادا واطوار در مي آورد اين مثل در حق او صادق است. اگر سیستوُ دورهّ مِیدوُ نزدیکهّ یعنی اگه فلان امر محال است ، ولی فلان امر دیگر امکان دارد . مثلا کسی که میخواد دعوا کنه و ادعاش میشه که من با صد نفر می تونم بجنگم ، بهش میگن اگر صد نفر نیست با یه نفر که می تونی بجنگی . اگر عروسی نکردُم وّر پُشت بونِ عروسی برفتُم . اگر خودم یه کاری رو انجام ندادم ولی خیلی هم بی اطلاع نیستم اِشپشونِ منیژه خانم اسم دّاره کنایه از اینکه به قدری آدم سخت گیر و گرانفروشی است که حتی شپش هایش را نام منیژه خانم نهاده است . با بابا بَزیِ با ریش بابا هم بَزیِ این مثل در مورد کسی گفته میشه که بخواد با مقدسات دین یا با شخص بزرگی شوخی کنه. اِجَره نشيني خوش نشيني يِه كنايه از اين كه:هرجا خوبتروخوشتر است ادمي برمي گزيند وهرروز درمنزلي است. اَحمَدَك نِمِره ، به سيستو ايرِ مِبُردَن معني:درموردي گفته ميشود كه شخصي نمي خواهد كاري را انجام كاري را انجام دهد او را مجبور مي كنند. اَخوند زنگوله پا وَر مِدَوه به هَر دو پا كنايه ازاخوندهاي جلف وسبكي كه اين طرف وان طرف مي دوند وشان خود را رعايت نمي كنند. اَدَمي شير خوم خورده كنايه از اين كه چون آدمي شيرخام خورده است هرچيزي را باور ميكند. اَدَمي مُرغ وپرنده یِه يعني ادميزاد مرغ وپرنده است در موقع سفر ،كنايه ازاينكه هرشب وروز درجايي است.صبح مثلا درتهران است ظهر درمشهد وهمينطور مانند مرغ سفر مي كند. اَز اَتَش گَز طمع انگشت (زغال) مَكُنِي همانطور كه از اتش گز نمي توان توقع زغال داشت از ادم بي اصل وبدگهر توقع خوبي نبايد داشت. اَز چايه كه اَزو نِبو رَنجِه چه سَر وا بُو چه سَرينجِه سَنگه چاهي كه بر اثر نداشتن آب رنجي به آدم ندهد چه سر آن باز باشد وچه روي سر آن سنگي نهاده باشند فرقي نمي كند.(آدمي كه خيري به مردم نمي رساند چه زنده باشد چه مرده) آبرو آب جو نَیه توضیح : آبرو آب جو نیست ، آبرو را به سادگی نمی توان ازدست داد. آسیای لٌم لٌم چه جُو بِشه چه گندم توضیح : اشاره به افراد بیکاره است . آقا دِنگ دِنگ بی بی خیک خیک توضیح : آقا کم کم جمع و ذخیره می کند ولی خانم زیادتر از حدّ معمول مصرف می کند . اَدم بد دستِ یَه توضیح : کنایه از کسی است که زود قرضش را ادا نمی کند اّدمه ِگدا ، ایِ همه اَدا توضیح : آدم گدا واین همه ادا و اطوار ؟! از تاش تو صد تار ُمی بًٌرٌم لٌُو جو و تشنه وَر مِگردُنُم توضیح : کنایه از اینکه صد تا را از قبیل تو فریب می دهم ، تو می خواهی مرا فریب دهی ؟؟؟ از دیوُنهِ اّوال سلوُمتی توضیح : از دیونه کسی می پرسد عقیده شما درباره ی فلان چیز چیست؟ ( از آدم بد انتظار نیکی نداشته باش ) ضرب المثل از این ستون تا آن ستون فرج است. کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود ؛ می گویند : « از این ستون به آن ستون فَرَج است .» یعنی تو کاری انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه ی رهایی و پیروزی تو شود . داستان از اینجا شروع میشود که مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود. او به زن در ضرب المثل های جالب کشورها زنان سوژه ضربالمثلهای متعددی هستند و این مطلب تنها مربوط به ایران نیست. نگاهی داریم به چند ضرب المثل درباره زنان از کشورهای مختلف جهان: انگلیسی: زن شری است مورد نیاز. زن فقط یک چیز را پنهان نگاه میدارد آنهم چیزی است که نمیداند. هلندی: وقتی زن خوب در آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد کنایه است از اینکه برایت نقشه شومی کشیدهام و حالت را میگیرم. توی کتاب «سه سال در دربار ایران» نوشته دکتر فووریه٬ پزشک مخصوص ناصرالدین شاه مطلبی نوشته شده که پاسخ این مسئله یا این ضرب المثل رایج بین ماست. او نوشته : ناصرالدین شاه سالی یکبار (آنهم روز اربعین) آش نذری میپخت و اشک تمساح گریه دروغین را به اشک تمساح تعبیر کرده اند. خاصه گریه و اشکی که نه از باب دلسوزی، بلکه از رهگذر ریا و تدلیس باشد، تا بدان وسیله مقصود حاصل آید و سوءنیت گریه کننده جامه عمل بپوشد. فی المثل مرد ثروتمندی بمیرد و صغیر یا صغاری از خود باقی گذارد. مفتخوران و شیادان که همه جا و همه وقت چون علف هرز سبز از خجالت آب شد نقل است روزی مریدی از حیا و شرم مسئله ای از با یزید بسطامی پرسید. شیخ جواب آن مسئله را چنان مؤثر گفت که درویش آب گشت و روی زمین روان شد. در این موقع درویشی وارد شد و آبی زرد دید. پرسید : "یا شیخ، این چیست؟" گفت: "یکی از در درآمد و سؤالی از حیا کرد. من جواب دادم. طاقت نداشت چنین آب شد از شرم." به از کرَه گی دُم نداشتن (خر من از کره گی دم نداشت) ... مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر از بیرون کشیدن آن درمانده . مساعدت را ( برای کومک کردن ) دست در دُم خر زده قُوَت کرد( زور زد ) . دُم از جای کنده آمد . فغان از صاحب خر برخاست که " تاوان بده !" مرد به قصد فرار به کوچه یی دوید ، بن بست یافت . خود را به خانه یی درافگند . زنی آنجا کنار آب حیات درباره کسانی که عمر طولانی کنند و روزگاری دراز در این جهان بسر برند، از باب تمثیل یا مطایبه می گویند "فلانی آب حیات نوشیده". ولی این عبارت مثلی بیشتر در رابطه با بزرگان و دانشمندان و خدمتگزاران عالم بشریت و انسانیت که نام نیک از خود بیادگار گذاشته، زنده جاوید مانده اند، به کار می رود. این ضرب المثل آب از سرچشمه گل آلود است اختلال و نابسمانی در هر یک از امور و شئون کشور ناشی از بی کفایتی و سوء تدبیر رئیس و مسئول آن مؤسسه یا اداره است. چه تا آب از سرچشمه گل آلود نباشد به آن تیرگی نمی گذرد و با آن گرفتگی با سنگ و هر چه سر راه است؛ برخورد نمی کند. خلفای اموی جمعاً چهارده نفر بودند که از سال 41 تا 132 هجری در زیر پا را جارو کردن به طوری که می دانیم سابقاً که میز و صندلی و مبل و نیمکت کمتر معمول بود ساکنان خانه و حتی میهمانان غالباً چهار زانو و کوچکترها دو زانو بر روی فرش اطاق می نشستند و به گفت و شنود و صرف تنقلات می پرداختند. فرش اطاقها در خانه متمکنان و ثروتمندان اکثراً از جنس قالی و در منازل افراد متوسط از جنس نمد و آش نخورده و دهن سوخته در زمانهای دور، مردی در بازارچه شهر حجره ای داشت و پارچه می فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبی بود ولیکن کمی خجالتی بود. مرد تاجر همسری کدبانو داشت که دستپخت خوبی داشت و آش های خوشمزه او دهان هر کسی را آب می انداخت. روزی مرد بیمار شد و نتوانست به دکانش برود. شاگرد در دکان را باز از پشت خنجر می زنند هنگامی که ذونواس، پادشاه یمن، موسوم به حنیفة بن عالم را به قتل رساند و به دستیاری بزرگان کشور بر مسند سلطنت قرار گرفت، چون پیرو آیین موسی بود، در مقام آزار و کشتار امت مسیح برآمد. وی ظلم و شکنجه را به جایی رساند که سرانجام، پادشاه حبشه که مسیحی بود، درصدد رویارویی برآمد و یکی از سرداران نامی خود، از کوره در رفت کوره آهنگری که در قدیم با زغال سنگ و زغال چوب و در عصر حاضر، با برق و نفت و گاز روشن میشود، برای جدا کردن آهن از سنگ و گداختن آهن به کار میرود. در کوره، آهن را تا آن اندازه حرارت میدهند که به شکل مذاب درآید و از آن، برای ساختن ابزار مورد نیاز زندگی استفاده میکنند. برای گداختن آهن، قاعده بر آن اشک تمساح میریزد مرد ثروتمندی میمیرد و فرزند یا فرزندانی از خود باقی میگذارد. مفتخوران و افراد نابکار که همه جا و همه وقت چون علف هرز، سبز میشوند، در ماتم او اشک حسرت میریزند تا با جلب اعتماد بازماندگان، ارث و میراث مرده را تصاحب کنند. در قدیم معتقد بودند که خوراک تمساح، به وسیله اشک چشم تأمین میشود. بدین آتش بیار معرکه همان طوری که امروز دستگاه جاز عامل اساسی ارکستر موسیقی بشمار می آید، در قرون گذشته که موسیقی گسترش چندانی نداشت، ضرب و دف، ابزار کار اولیه عمله طرب محسوب می شد. هر جا که می رفتند آن ابزار را زیر بغل می گرفتند و بدون زحمت همراه می بردند. عاملان طرب در قدیم مرکب بودند از: کمانچه کش، نی زن، ضرب گیر، آب پاکی روی دستش ریخت در دین اسلام فصل مخصوصی برای طهارت و پاکیزگی آمده است. شاید علت این امر عدم رعایت اعراب - البته در زمان جاهلیت - به موضوع نظافت و بهداشت بود که علاقه مخصوصی به آن نشان نمی دادند. به همین ملاحظه شارع مقدس عامل نظافت و پاکیزگی را از عوامل اساسی ایمان تلقی فرموده است. احکام و تعالیم اسلامی هر فرد آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است این مصراع از شعر زیر است: پرسی که تمنای تو از لعل لبم چیست آنجا که عیانست چه حاجت به بیانست طبسی حائری در کشکولش آن را به این صورت هم نقل کرده است: خواهم که بنالم ز غم هجر تو گویم آنجا که عیانست چه حاجت به بیانست ولی چون بنیانگذار سلسله تا ابله در جهان هست مفلس در نمی ماند داستان کلاغ و روباه ،روباه با حیله گری از آواز پدر کلاغ تعریف می کند و می گوید اگرممکن است شما هم نمونه ای از مهمان نوازی پدر بزرگوار خود را بروز دهیدو یک دم آواز خوش و دلکش خویش را محظوظ بفرمایید.کلاغ احمق از سخنان تملق آمیز و فریبنده ی روباه حیله گر فریفته شد و چشم ها را بست و منقار را باز کرد تا توی شهر شما چند مُرده را در یک قبر می گذارند کسی برای صرف چای چند حبه قند به دهان گذاشت.میزبان از او پرسید:«توی شهر شما چند مُرده را در یک قبر می گذارند»و او که متوجه ی سخن طعنه آمیز میزبان شده بود،گفت:«اگر مُرده کوچک بود ریز بود دو سه تا.», سخن پیر قدیم یا ضرب المثل های بیرجندی – داستان های امثال دکتر حسن ذوالفقاری یک مال مانده و خرج سفر از شخصی پرسیدند کی به زیارت خواهی رفت؟گفت:«همه کارهایم را کرده ام حتی خورجین سفرم را هم بسته ام فقط یک مال سواری مانده و خرج سفر!, فرهنگ نامه ی امثال و حکم ایرانی – داستان های امثال دکتر حسن ذوالفقاری یک بام و دو هوا پیر زنی پسری و دختری داشت . پسر را کدخدا کرد و دختر را به شوهر داد.شبی در ایام تابستان در پشت بام خوابیده بودند. پیر زن برخاست که از پسر ودختر خبری بگیرد . از آن جا که محبت مادران به دختران بیشتر است،اول به بالین دختر رفت و لحاف از بالای او برداشت و گفت:«جان مادر هوا گرم است ،ملاحظه دارم که آزار ضرب المثل هنوز اسب را نخریده،آخورش را می بندد مردی یک روز به فکر می افتد اسبی بخرد.با خودش می گوید:«چه خوب است اول یک آخور برایش بسازم تا وقتی آن را خریدم راحت باشم» و بلند می شود و با خشت و گل مشغول ساختن آخور می شود. در این موقع زنش می رسد و رو می کند به مرد و می گوید:«هر وقت اسب خریدی،باید اول بدهی به من سوار شوم.»مرد ناراحت می شود و می وقت بردنیه، چرا من نبرم در روز عاشورا هنگام شلوغی یکی گوشواره ی کودکی را از گوشش می کشید و به حالش می گریست . از گریه اش پرسیدند . گفت: « به خاطر رنج دخترک.»گفتند:« پس چرا گوشوارش را می بری ؟»گفت :«اگر من نبرم دیگری می برد!», قند و نمک – داستان های امثال دکتر حسن ذوالفقاری نان در آستین می خورد شخصی به شخصی سرزنش نمود که پدر تو نان در آستین می خورد.گفت:«چه کند از دست پدر تو،چنین می کند.», مجمع الامثال – داستان های امثال دکتر حسن ذوالفقاری نان خودش از گلویش پایین نمی رود رندی پول گدای کوری را دزدید. قضا را روزی دزد به خیال افتاد به کور غذایی دهد. از پول خود او طعامی برایش خرید و دعوتش کرد. گدا لقمه ی اول را که به دهان گذاشت،دست آن شخص را گرفت و گفت :«دزد من تویی.»پرسید از کجا دانستی ،گفت:«از آنجا که لقمه در گلویم گرفت و دانستم مال خودم است که از گلویم پایین نمی مهمان،یک روز ،دو روز است پدری برای دیدن پسرش از ده به شهر می رود .چند روزی که می گذرد حوصله ی عروسش سر می رود .عروس بچه اش را در گهواره می گذارد و به بهانه ی بچه اش می گوید: لای لای لای لای فیروزه مهمان،یک روز ، دو روزه , تمثیل و مثل – داستان های امثال دکتر حسن ذوالفقاری شانس یتیم یا برفه یا بارون آبشان از یک جوی نمی رود سابقاً که شهرها لوله کشی نشده بود سکنه هر شهر برای تأمین آب مورد احتیاج خود از آب رودخانه یا چشمه و قنات، که غالباً در جویهای سرباز جاری بود استفاده می کردند. به این ترتیب که اول هر ماه، یا هفته ای یک بار، بسته به قلت یا وفور آب، حوضها و آب انبارها را با آب جوی کوچه پر می کردند و از آن برای شرب و فریاد عزا به گوش مرده خور آواز ابو عطاس عمله اموات مانند قاری ومرده شوی وتابوت کش وقبر کن و تلقین خوان و روضه خوان وختم جمع کن وکفش دارو....براشون فقط سور چرونی مهمه., کتاب قند ونمک از زنده یاد محمد شهری صفحه 434, فارسی شتر بی دم و سر و اشکم که دید؟ این حکایت بشنو از صاحب بیان در طریق و عادت قزوینیان بر تن و دست و کتف ها بی گزند از سر سوزن کبودی ها زنند سوی دلاکی بشد قزوینی ای که کبودم زن ، بکن شیرینی ای گفت : چه صورت زنم ای پهلوان ؟ گفت : برزن صورت شیر ژیان طالعم شیر است و نقش شیر زن شاه می بخشد ، شیخ علی خان نمی بخشد شاعری به پیشگاه کریمخان زند میرود و قصیده ای در مدح او میخواند ، شاه به شیخ علی خان امر میکند 1000 اشرفی به او صله دهد ، شیخ علی خان این رقم را زیاد میداند در پرداخت تعلل میکند . شاعر به شاه گله میکند و شاه 1000 اشرفی دیگر می افزاید و شیخ علی خان تعلل میکند و این داستان ادامه پیدا میکند تا میزان شتر دیدی ، ندیدی . سعدی از دیاری به دیاری میرفت ، در راه چشمش به جای پای یک مرد و یک شتر افتاد که رد شده بودند ، یک طرف راه مگس و یک طرف دیگر پشه ها در پرواز بودند ، پیش خود گفت ، شتر یک لنگه بارش عسل و لنگه دیگرش روغن است ، علفهای یک طرف چریده و طرف دیگر دست نخورده بودند . پیش خود گفت شتر یک چشمش کور بوده است ، از بیرونمان مردم را می کشد ، از تو خودمان را . مردی دهاتی به شهر آمد ، یک نفر از دوستان شهری او دختری بسیار زشت و بد رفتار داشت ، با همدستی چند نفر از دوستانش مرد دهاتی را وادار به نکاح با دختر خود کرد . مرد دهاتی که بعد از نکاح متوجه شد چه حقه ای سوار کرده اند به قضا تن داد و او را سوار بر الاغ به دهات خویش برد. زن چون شهری بود و قر و فری تمام شیشکی هم جا دارد . به شاه گفتند ، فلانی شیشکی های جانانه می بندد . شاه احضارش نمود و خواست که تکرار کند . مرد سکوت کرد ، هر چقدر شاه اصرار کرد ، فایده ای نداشت تا غضبناک شد و به خاطر تمرد و بی ادبی جلاد طلبید . به محض اینکه شاه فریاد کشید : جلاد ، مرد شیشکی جانانه ای بست ، چنانکه شاه به خنده افتاد ، پرسید ، شتر را پرسیدند از کجا می آیی ؟ گفت از حمام ، گفتند: از زانوها و تن و بدن تمیزت پیداست . مورد مشابه : از کسی پرسیدند از کجا می آیی ؟ گفت از امامزاده عباس ، گفتند : از بوی دهنت پیداست . قسم حضرت عباس را باور کنیم یادم خروس را ؟ گر زچشمه آمدی ، چونی تو خشک ؟ گر تو ناف آهوئی کو بوی مشک ؟ زآنچه می گوئی و شرحش می کنی چه نشانه در صابونش به رخت ما خورده است . رختشوئی ، لباس هر کس را میگرفت ، دیگر پس نمیداد و می گفت : گم شده یا دزد برده . از این جهت هیچکس دوبار به او لباس نمی داد و او مدام در جستجوی مشتری تازه بود . نزد مسافری رفت که مرتبه ای دیگر لباس اورا برای شستن برده بود اما فراموش کرده بود . رختشوی گفت : آقا لباستان را بدهید تا صابون بزنم ، شش ماهه را تکلیف نماز کرده اند ترسایی مسلمان شد.محتسب گفت:«تو اکنون چنانی که حالی از مادر زاده شده ای .»بعد از شش ماه اهل محل او را پیش محتسب آوردند که این نو مسلمان نماز نمی گزارد.محتسب گفت :«چرا کاهل نمازی می کنی؟»گفت:«مگر نه وقتی که من مسلمان شدم گفتی که تو این زمان از مادر متولد شده ای ؟»از آن تاریخ شش ماه بیش نگذشته و هرگز گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه کسی دو کوزه ی شیره از ده برای فروش به شهر می برد. در بین راه جهت رفع خستگی کوزه ها را جلویش به زمین می گذارد وبه درختی تکیه می دهد و کم کم به خیالات رفته که اگر شیره ها را خوب بخرند می تواند بار دگر چهار کوزه بیاورد و چهار را هشت و آنها را تبدیل به روغن نموده و اگر زیادتر بیاورد و مرکز فروش داشته طمع از نجاست سگ هم بدتر است . حاکمی روزی از وزیرش پرسید : چه چیزی است که از همه چیز در دنیا بدتر و نجس تر است ؟ وزیر در جواب ماند و از حاکم مهلت خواست ، روزی به چوپانی رسید که گوسفندانش را میچرانید ، از او پرسید . چوپان گفت : ای وزیر پیش از اینکه جوابت را بدهم ، مژده ای به تو بدهم ، بدان که پشت این تپه گنجی پیدا کرده ام ، شریک دزد و رفیق قافله کاروانی از تجار،بعد از خرید مال التجاره عازم شهر و دیار خود شد .در میان کاروانیان مردی بود که بی نهایت از راهزنان می ترسید.در طول راه اندیشه ی اینکه راهزنان حمله کنند و مال التجاره اش را ببرند او را آزار می داد.تا اینکه فکری به خاطرش رسید و از آپس ، هراس از راهزنان از دلش رخت بربست.چند روز بعد شاید سنگ در آستینش باشد کلاغ به بچه اش گفت:«هرگاه آدمیزاد را دیدی به زمین خم می شود ،بگریز که می خواهد برای زدنت سنگ از زمین بردارد.»بچه اش گفت :«من با دیدنش فرار می کنم،شاید که سنگ در آستینش باشد!», قند و نمک/نقل از داستان های امثال دکتر حسن ذوالفقاری بعدی 4 3 2 1 قبلیضرب المثل سبزی آش همسایه،گوشواره به گوش همسایه زنی هنگام پاک کردن سبزی از شلختگی،بیشتر سبزی ها را در هنگام پاک کردن دور می ریخت. زن همسایه او سبزی خود را از آنها تأمین می کرد و از پس انداز پولشان گوشواره ای خرید بود. روزی گوشواره ها را به گوش کرد و وسط حیاط به خواندن و رقصیدن برآمد که :«سبزی آش...», قندو نمک/نقل از داستان های امثال دکتر حسن سر بریده سخن نمی گوید حجّامی سر خواجه ای می تراشید،ناگاه دست او بلرزید و سر خواجه برید. خواجه فریاد برآورد که ای مردک ،سر مرا بریدی . گفت:«خاموش که سر بریده سخن نگوید !», مجمع الامثال/نقل از داستان های امثال دکتر حسن ذوالفقاری سر خر شده است مرد مؤمنی سوار بر خر از دهی به دهی دیگر می رفت.در میان راه عده ای جوانان که سرا ز باده ی ناب گرم داشتند راه بر او گرفتند و یکی از آنها جامی پراز شراب به او تعارف کرد و مرد استغفرالله گویان آنان را از این عمل زشت بازداشت ولی جوانان دست بردار نبودند و مرتب به او شراب تعارف می کردند و بالاخره یکی از سر کچل شکستن کاری ندارد ملّا نصرالدین سرش کچل بود. روزی تگرگ سختی درگرفت ودانه های درشت آن موجب شکستن سر ملّا شد. او که سخت به خشم آمده بود رفت فوری دسته جوغن(هاون) را برداشت و گفت:«سر کچل شکستن کاری ندارد،اگر مردی سر این را بشکن!», فرهنگ نامه ی امثال و حکم ایرانی/ نقل از داستان های امثال دکتر حسن ذوالفقاری سنگین برو سنگین بیا دختری بود بعد از آن که شوهرش دادند و به خانه ی بخت رفت،هر روز می رفت خانه ی پدر و مادرش. مادر هم برای اینکه دختر تازه عروسش بیشتر به خانه و زندگی خودش برسد، یک روز با کنایه و اشاره و با زبانی که دختر ناراحت نشود به او گفت:«سنگین بیا و سنگین برو.»دختر که منظور مادرش را نفهمیده بود،روز بعد وقتی می زرد آلو را برای هسته اش می خورد مردی اصفهانی مقداری زرد آلو خرید.در کنار دیواری نشست که بخورد.زردآلو را به غایت گندیده وپلاسیده یافت.در خوردنش تردید پیدا کرد. بالاخره برای استفاده از مغز هسته های آن مشغول خوردن شد.هسته را در گوشه ی دستمال می ریخت.گدایی فرا رسید نزد او ایستاد وگفت:«آقا زردآلو را که خوردید هسته اش را به من ببخشید» زورت به خر نمی رسه جل را می کوبی خرسواری از راهی می گذشت خرگوشی از جلویش درآمد.خر رم کرد. جل وارو شد. خرسوار به زمین افتاد.مردک شروع کرد به کوبیدن جل.رهگذری به او گفت:«چرا جل را می کوبی؟»مردک خرسوار گفت:«خر از خرگوش ترسید. رم خورد.جل وارو شد. به زمین افتادم.حالا خر از دستم در رفته،از جل قصاص می گیرم.», تمثیل ومثل/ نقل از داستان زنده اش عذاب ،مرده اش عذاب! غلام زرخریدی به صاحب خود آزار می رساند،اجلش رسید.هنگام نزع(جان کندن)به او گفت:«می دانم که تو را آزار داده ام و گناهکار می باشم،با این همه امیدوارم خداوند از گناهانم در گذرد. آخرین تمنایم آن است که چون درگذرم طنابی به گردنم بیفکنی و سه بار به نزارترین حالت دور حیات به روی زمین بکشانی سپس به خاکم روغن ریخته را نذر امامزاده کرده مردی با زنش سوار الاغ بودند ودو من روغن گوسفند را که از گله ی خودشان گرفته بودند برای فروش به شهر می بردند. از قضا در بین راه،خر از پل رد نشد. مرد با هل و زور خر را از پل رد کرد اما از بخت بد مردک، خیک روغن از پشت خر به زمین افتاد و تمام روغن ریخت روی زمین.مردو زن با دست خالی و یک دنیا ناراحتی راه به این نزدیکی ،کرایه به این سنگینی ،یه امایی درشه روزی موش ها دور هم جمع می شوند تا نامه ای به گربه بفرستند که آن ها را اذیت نکند.به موشی می گویند:«این نامه را پیش گربه ببر و صد تومان حق الزحمه بگیر.»موشی فکر می کند و می گوید: «من نمی برم.»می گویند:«چرا» می گوید :«راه به این نزدیکی،کرایه به این سنگینی،یک امایی درشه.», جامع التمثیل/ به نقل از دوستی ،نسیه نمی شود روزی هارون الرشید خلیفه ی عباسی به بهلول گفت:«نزد تو چه کسی محبوب تر است؟» بهلول گفت:«کسی که شکم مرا سیر کند.» هارون گفت:« من تو را سیر می کنم، آیا آن وقت مرا دوست خواهی داشت یا نه؟»گفت:«دوستی نسیه نمی شود!», داستان های امثال/نقل از داستان های امثال اثر دکتر حسن ذوالفقاری حرف مرد یکی است از ملا نصرالدین سنش را می پرسند می گوید:«چهل سال.» بیست سال بعد نیز سؤال می کنند،همان پاسخ را می دهد.و چون علت را می پرسند می گوید:«حرف مرد یکی است», قندونمک،داستان های امثال اثر دکتر حسن ذوالفقاری حرف حسابی که اوقات تلخی ندارد مردی مادری پیر داشت.روزی در نزد بستگان خود از او تعریف کرد و گفت:«خدا مادرم را عمردهد، باعث خیر وبرکت خانه است.»یکی از آن ها گفت :«تو که مادرت را دوست داری ،چرا برایش شوهر پیدا نمی کنی؟»پسر گفت:«چه جای شوخی است»،مادرش حرف او را قطع کرد و گفت:«فرزند،حرف حسابی که اوقات تلخی ندارد؟!, داستان های امثال/ حالا من معو(میو) گربه ای سخت گرسنه در کنار سفره ای بنای معو معو گذاشت،صاحب سفره پاره ای به او انداخته و لقمه ای برای خود برمی داشت.وهنوز مرد لقمه خود را نجاییده گربه سهم خویش را فرو برده فریاد از سر می گرفت. پس ازچند بار تکرار عمل ،مرد برخاست وگربه را به جای خویش نشانیده و خود چهار پا به جای گربه نشسته گفت :«حالا جهنم را برای خودش با جوالی خرید دو نفر ،یکی فقیر وبی چیز و دیگری صاحب مال و قدرت بر سر مالی شکایت به قاضی بردند.مرد با نفوذ از پیش جوالی با اندکی نقدینه برای قاضی فرستاد.روز محاکمه با وجود حق مسلم مرد فقیر ،قاضی رأی به سود مرد منعم داد،مرد فقیر دست از پا درازتر به خانه برگشت،زنش پرسید:«طرف چه کار کرد؟» مرد فقیر گفت : «هیچی جهنم هر کچلی خوشبخت نمی شود شخصی موهای سرش را با دست خود می کند. گفتند: چرا چنین می کنی؟ گفت: شنیده ام که کچل ها خوشبخت می شوند و من هم می خواهم کچل شوم تا شاید از بدبختی درآیم.گفتندش: آری، ولی هر کچلی خوشبخت نمی شود. , داستان های امثال امینی /نقل از کتاب داستان های امثال اثر دکتر حسن ذولفقاری همین آش و همین کاسه در زمان نادر یکی از استانداران او به مردم خیلی ظلم می کرد و مالیات های فراوان از آن ها می گرفت.مردم به تنگ آمده و شکایت او را نزد نادر بردند. نادر پیغامی برای استاندار فرستاد ولی او همچنان به ظلم خود ادامه می داد. وقتی خبر به نادر رسید، چون دوست نداشت کسی از فرمانش سرپیچی کند، همه ی استانداران را دسته گل به آب دادن مردی در دهکده ای مسکن داشت که به بدقدمی و شومی شهرت داشت . روزی برادرزاده اش به خواستگاری دختری رفت، خانواده دختر با ازدواج آن دو موافقت کردند و فقط یک شرط گذاشتند که عموی بدقدم داماد در عروسی شرکت نکند. مرد بدقدم قبول کرد و روز عروسی از ده بیرون رفت ولی خیلی ناراحت بود و دوست داشت برای عروسی چیزی در چنته ندارد یکی از دانشمندان هرات به نام "علی قوشچی" که به رسم ترکان چنته ای حمایل کرده بود به محضر جامی آمد و چندین مسئله از او پرسید به خیال اینکه جامی نمی تواند پاسخ دهد و پیش همه خوار و خفیف می شود. اما جامی همه را به خوبی پاسخ داد و مرد متحیر مانده بود که جامی به او گفت : دیگر چیزی در چنته نداری؟, داستان چون بد آید هرچه آید بد شود وثوق الوله در حال شکست سیاسی و تبعید، با حالی زار با اتومبیل به طرف شمال در حرکت بود که گاوی با شاخ خود به طرف ماشین حمله برد و به رادیاتور ماشین صدمه زد. وثوق الدوله گفت: چون بد آید، هر چه آید بد شود یک بلا ده گردد و ده صد شود آتش از گرمی فتد مهر از فروغ فلسفه باطل شود، بعدی 4 3 2 1 قبلیضرب المثل چه کشکی چه پشمی چوپانی بالای درخت بود که باد سختی گرفت و او را بسیار ترساند .گفت : خدایا مرا از این وضع نجات بده تا تمام گوسفندانم را نذر کنم. از قضا باد کمی آرام گرفت و مرد چوپان چند شاخه ای پایین آمد. گفت : خدایا پشم گوسفندان را نذر می دهم. باز باد آرام تر شد و او پایین تر آمد و احساس امنیت بیشتری کرد. گفت : چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد محمد شاه قاجار، به تحریک درباریان قائم مقام را از صدارت خلع کرد و دستور داد او را زندانی کنند . در زندان قائم مقام هر چه کرد نتوانست نامه ای به شاه بنویسد و او را از توطئه آگاه کند و چون به مرگ خویش واقف شد، با خون خود این بیت را بر دیوار زندان نوشت: روزگار است آنکه گه عزت دهد گه خوار دارد مرا به خیر تو امید نیست شرّ مرسان یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت در قلب زمستان و اورا ثنایی گفت:فرمود تا جامه اش برکنند واز ده به در کردند!مسکین برهنه به سرما همی رفت. سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند،زمین یخ بسته بود.عاجز شد. گفت:«چه بد فعل مردمند!سگ را گشاده اند سنگ را بسته .»امیر دزدان از غرفه هر که نان از عمل خویش خورد، منت حاتم طایی نبرد حاتم طایی را گفتند: " از تو بزرگ همت تر در جهان دیده ای؟" گفت:" بلی یک روز چهل شتر قربانی کرده بودم امرای عرب را و بعد به گوشه ای از صحرا به حاجتی رفتم. خارکنی را دیدم پشته فراهم نهاده به او گفتم به مهمانی حاتم چرا نروی که خلقی بر سماط او گرد آمده اند؟ " گفت:هر که نان از عمل خویش خورد منت نه سر پیازم نه ته پیاز این ضرب المثل غالباً به منظور دفع مزاحم به کار برده می شود و یا فی الحقیقه در موضوع مورد تقاضا نقش و اثر وجودی نداشته باشد. , اگر کسی در وجه مشابهت به مثابه سر یا ته پیاز نباشد عنصر بی خاصیتی است که از او بیم و امیدی نتوان داشت. آب زیر کاه بودن کسی که پنهان کار و حیله گر است و با چرب زبانی و مکر دیگران را فریب می دهد., فارسی, دو رویی و پنهان کار بودن آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم، یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم. زمانی استفاده می شود که فرد توانائیهای خودش را نبیند و مدام خودش را محتاج کمک دیگران بداند., فارسی, آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد. نوشدارو بعد از مرگ سهراب گاهی اتفاق می افتد که آدمی برای جلوگیری از خطری عظیم و یا زیانبخش به هر دری می زند و از اقدام به هر عملی برای حصول مقصودش کوتاهی نمی کند.اما بعد متوجه می شود که دیر شده است و به اصطلاح کار از کار گذشته است., فارسی, بهترین دارو هم بعد از مرگ کمکی نمی کند. اشیه صدری دویوسی ورسن, باش آغری توتار این ضرب المثل در مواردی به کار می رود که فردی که لیاقت لطفی ندارد, مورد الطاف زیاد قرار گیرد و به جای تشکر, این لطف را حق تلقی کرده و قدر ناشناسی کند., ترکی, به خر برنج صدری بدی سر درد می گیره 4 3 2 1 قبلی ادامه مطلب
تاریخ : چهارشنبه 04 دي 1392 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 196
مطالب گذشته
» سخنی از صدق وصفا »» جمعه 08 شهریور 1392
» اگر کسی ادعا کند با دلایل عقلی وجود خدا را رد می کند باید چه جوابی به او داد؟ »» سه شنبه 08 آذر 1401 » گریتینگ »» شنبه 14 اردیبهشت 1398 » کتاب یک چمدان خاطره »» چهارشنبه 28 فروردین 1398 » ۵ ترفند ساده برای تمیز کردن سینک ظرفشویی »» دوشنبه 07 آبان 1397 » ضرورت طراحی سایت حرفه ای »» شنبه 07 مرداد 1396 » مزایا و معایب طراحی سایت پارالاکس »» دوشنبه 26 تیر 1396 » اربعین »» شنبه 29 آبان 1395 » درازگودال ماریانا »» شنبه 29 آبان 1395 » آدانسونیا یا بائوباب »» شنبه 29 آبان 1395 » یون--سدیم »» شنبه 29 آبان 1395 » محمد بن موسی خوارزمی »» شنبه 29 آبان 1395 » دانلود Internet Download Manager 6.26 – نرم افزار دانلود منیجر IDM »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود انیمیشن 6 ابر قهرمان دوبله فارسی با کیفیت عالیbig hero 6 2014 »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود انیمیشن زندگی پنهان حیوانات The Secret Life of Pets 2016 با دوبله فارسی و لینک مستقیم »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود فیلم بارکد با کیفیت اورجینال و لینک مستقیم »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » فیلم بادیگارد با کیفیت 1080p و لینک مستقیم-nava1.rzb.ir »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » دانلود انیمیشن رودنسیا و دندون شازده خانم با دوبله فارسی و کیفیت Rodencia and the Princess’ Tooth -HD »» پنجشنبه 06 آبان 1395 » 10 تاثیر مضر مواد مخدر بر بدن »» جمعه 22 آبان 1394 » وظایف قوه قضائیه چیست؟ درباره ی قوه ی قضاییه »» جمعه 22 آبان 1394 » درباره ی شرکت پست »» جمعه 22 آبان 1394 » انواع تقویم( -تقویم قمری-تقویم قمری شمسی-تقویم شمسی-تقویم جولیوسی-تقویم گرگوری--تقویم خورشیدی خیام:) »» جمعه 22 آبان 1394 » ویژگی رفتاری زنبور ها-زنبورها »» جمعه 22 آبان 1394 » موضوع تاثیر رسانه بر روی زندگی مردم »» جمعه 22 آبان 1394 » سيّد محمدحسن طباطبائي ميرجهاني(2) »» جمعه 08 آبان 1394 » سيّد محمدحسن طباطبائي ميرجهاني(1) »» جمعه 08 آبان 1394 » امامت ، از اصول مذهب(سوال وجواب) »» جمعه 08 آبان 1394 » ائمه و پيشوايان اسلام »» جمعه 08 آبان 1394 » امامت در باطن اعمال »» جمعه 08 آبان 1394 » فرق ميان نبى و امام »» جمعه 08 آبان 1394 » امامت در بيان معارف الهيّه »» جمعه 08 آبان 1394 » قصه هاى زندگى فاطمه عليها السلام »» دوشنبه 03 فروردین 1394 » داستانهاى ما »» جمعه 29 اسفند 1393 » داستان های زیبا2 »» پنجشنبه 28 اسفند 1393 » داستان های زیبای 2 »» چهارشنبه 27 اسفند 1393 » داستان های زیبا 1 »» چهارشنبه 27 اسفند 1393 » آمینو اسیدها »» سه شنبه 26 اسفند 1393 » موضوع حالات جوانی »» یکشنبه 24 اسفند 1393 » خلاصه حالات آخرين پيامبر و اشرف مخلوقات و فضایل »» جمعه 03 بهمن 1393 » نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی »» جمعه 03 بهمن 1393 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ طراحی مجدد و ترجمه از : Ghaleb-Weblog.Ir ] [ طراح اولیه قالب ] |