فصل هشتم :حضرت عباس (ع)بر
كرانه علقمه
قلب ابوالفضل از رنج و
اندوه فشرده شده بود و آرزو مى كرد كه مرگ ، او را در رُبايد و شاهد اين حوادث هولناك
، كه هر زنده اى را از پا درمى آورد و بنياد صبر را واژگون مى كرد و جز صاحبان عزيمت از پيامبران كه خداوند آنان را آزموده و
بر بندگان برترى داده
، كسى طاقت آنها را نداشت نباشد.
از جمله اين حوادث
هولناك آن بود كه ابوالفضل
( عليه السّلام ) هر لحظه به استقبال جوان نورسى مى شتافت كه شمشيرها و نيزه هاى بنى اميّه
اندام او را پاره پاره كرده بودند و صداى بانوان حرم را مى شنيد كه به سختى بر عزيز خود
مويه مى كردند و بر صورت خود مى كوفتند و ماههاى شب چهارده را كه در راه دفاع از ريحانه رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) به
خون تپيده بودند، در آغوش مى
گرفتند.
علاوه بر همه اينها،
ابوالفضل برادر تنهاى خود را ميان
انبوه كركسانى مى ديد كه براى تقرب به جرثومه دنائت ، پسر مرجانه ، تشنه ريختن خون امام هستند، ليكن
اين محنتها و رنجها عزم حضرت را براى پيكار با دشمنان خدا و جانبازى در راه نواده پيامبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) جزم
مى كرد و ايشان مصمم
تر مى شدند.
در اينجا به اختصار به
بحث از شهادت حضرت و حوادث منجر به آن مى
پردازيم .
عباس (ع ) با برادرانش
پس از شهادت جوانان اهل بيت ( عليهم
السّلام ) عباس قهرمان كربلا به برادران خود رو كرد و گفت :
اينك در ميدان نبرد
درآئيد و مخلصانه در راه يارى دين خدا با دشمنان او كارزار نماييد زيرا يقين مى دانم از اين عمل ، زيانى نخواهيد ديد.