نام كتاب :
نام كتاب : داستانهاى اصول كافى جلدهاى 1 و
2
مؤ لف : محمد محمدى اشتهاردى
مراحل پيوستن عقل به انسان در مراحل مختلف
اسحاق پسر عمار مى گويد: به محضر امام صادق (ع ) رفتم ، داستان خودم را در رابطه با
ملاقات با مردم ، و گوناگون بودن سطح فكرى آنها در پذيرش سخنم ، با آن حضرت در
ميان گذاشتم ، و عرض كردم :
1- گاهى نزد بعضى از انسانها مى روم ، قسمتى از سخنم را به او مى
گويم ، ولى
او (با هوش تيزى كه دارد) همه سخن و مقصود مرا مى فهمد.
2- و با بعضى ديگر سخن مى گويم ، وقتى كه تمام سخنم را به او گفتم ، او مقصودم را
مى فهمد و به من جواب مى دهد.
3- ولى با بعضى ديگر وقتى سخن مى گويم ، مقصودم را نمى فهمد، مى گويد:
دوباره بگو، (به اين ترتيب انسانها در درك مطالب ، متفاوت هستند، علت چيست ؟)
امام صادق (ع ) در پاسخ من فرمود:
( آيا
علتش را نمى دانى ؟ )، گفتم : نه .
فرمود: شخص اول ، كه مقصود تو را از قسمتى
از گفتار تو مى فهمد، كسى است كه در همان هنگام كه نطفه بوده ،
عقلش با نطفه اش بهم آميخته است ، و شخص دوم كسى است كه : عقلش در رحم مادرش ، به او
ملحق شده است ، ولى شخص سوم كه سخنت را نمى فهمد و مى گويد دوباره بيان كن ، كسى است
كه عقلش پس از بزرگ شدنش ، به او پيوسته است . (12)
بنابراين تيز هوشى و كند هوشى و ميانه هوشى ، مربوط به ريشه هاى تعقل او است كه اگر
زودتر به او ملحق شده ، تيزهوش مى گردد و اگر ديرتر ملحق شده به همان نسبت ، كند
هوش مى شود.
|
آدم وسواس ، عاقل نيست
يكى از مسلمانان ، در وضو گرفتن ، وسوسه داشت ، چندين با اعضاء وضو را مى شست ، ولى
به دلش نمى چسبيد و آن را نادرست مى خواند و تكرار مى كرد.
عبدالله بن سنان مى گويد: به حضور امام
صادق (ع ) رفتم و از او ياد كردم ، گفتم : با اينكه او يك مرد
عاقل است ، در وضو وسوسه مى كند.
امام صادق (ع ) فرمود: (اين چه عقلى است كه در او وجود دارد، با اينكه از شيطان پيروى
مى كند؟)
گفتم : چگونه از شيطان
پيروى مى كند؟
فرمود: از او بپرس ، اين وسوسه كارى از كجا به او روى مى آورد؟، خود
او جواب خواهد داد كه : (از كار شيطان است )(13)
چرا كه او مى داند وسوسه و تزلزل درا اراده ، از
القائات شيطان است ، زيرا خداوند(در قران در سوره ناس آيه 4، 5) مى فرمايد:
(من شر الوسواس الخناس - الذى يوسوس
فى صدور الناس )
:(پناه مى برم از شر وسوسه هاى شيطان مرموز،
كه در
سينه هاى انسانها وسوسه مى كند) - ولى هنگام عمل بر اثر ضعف اراده ، قادر بر جلوگيرى از اطاعت شيطان
نيست ).
|
پرسش مسائل نامعلوم از آگاهان
حمزة بن طيار به حضور امام صادق (ع ) آمد و بخشى از سخنرانيهاى پدر آن حضرت امام
باقر(ع ) را در نزد آن حضرت بازگو كرد، هنگامى كه به فرازى از آن حضرت رسيد، امام
صادق (ع ) به او فرمود: (همينجا توقف كن و ساكت باش
).
سپس فرمود: در امورى كه به آن رسيديد، و
حكمش را ندانستيد و برايتان مجهول و نامعلوم بود، وظيفه شما اين
است كه يا درنگ و سكوت كنيد، و يا به پيشوايان راه هدايت مراجعه كرده و از آنها
بپرسيد تا شما را به راه راست هدايت نمايند و از راه گمراهى باز دارند، چنانكه خداوند
(در قران ، آيه 43، و نحل و 7 انبياء)
مى فرمايد:
(فاسئلوا اءهل الذكر ان كنتم لا يعلمون )
:(اگر مساله
اى را نمى دانيد، از آگاهان (اهل قران ) بپرسيد). (17)
|
وسعت علم و آگاهى امامان (ع )
سدير يكى از شاگردان امام صادق (ع ) مى گويد: با چند نفر از شاگردان ، در
مجلس نشسته بوديم ، ناگاه امام صادق (ع ) وارد آن مجلس شد، ولى در حالى كه خشمگين
بود، در مسند خود نشست و با ناراحتى فرمود: (تعجب مى كنم از مردمى كه مى پندارند ما علم غيب مى دانيم ، جز خدا هيچ كس علم
غيب نمى داند، من مى خواستم فلان كنيزم را به خاطر خطائى كه كرده بود بزنم ، او
گريخت و نمى دانم كجا رفت و پنهان شد )
(بنابراين ، چطور من علم غيب مى دانم ؟).
آنگاه امام صادق (ع ) از آن مجلس برخاست و به خانه اش رفت ، من
همراه ابوبصير و ميسر، به حضورش رفتيم ، و عرض كرديم : (قربات گرديم ، سخن شما را در مورد كنيزت شنيديم ، و ما مى دانيم
كه شما علم زيادى داريد، و علم غيب را به شما نسبت ندهيم
).
آنگاه امام صادق (ع ) به سدير فرمود: آيا قران نمى خوانى
؟
سدير گفت : مى خوانم .
امام صادق (ع ) فرمود: آيا اين آيه را در قرآن ديده
اى كه خداوند مى فرمايد:
(قال
الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك قبل اءن يرتد اليك طرفك )
: (اما كسى كه ( آصف برخيا وزير مسلمان ) دانشى از كتاب ( آسمانى ) داشت ( به
سليمان ) گفت : من آن ( تخت بلقيس ) را پيش از آنكه چشم به هم زنى نزد تو خواهم
آورد) (نمل - 40)
عرض كردم : آرى اين آيه را در
قرآن خوانده ام .
امام صادق (ع ) فرمود: (آيا آن مرد (آصف ) را شناختى كه در نزد او چه اندازه از علم كتاب
بود؟ )
گفتم : شما به من خبر دهيد.
فرمود: (به اندازه يك قطره آب نيست به درياى اخضر).
پرسيدم : چقدر عل اندك داشت .
آنگاه امام صادق (ع ) پس از سخنى فرمود: اى سدير! آيا اين آيه را در
قرآن خوانده اى كه خداوند مى فرمايد:
(قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من
عنده علم الكتاب .)
: (بگو اى محمد! گواه بودن خدا و كسى كه در
نزد او علم كتاب است ، بين من و شما كافى است
) (رعد - 43)
گفتم : آرى خوانده ام .
فرمود: آيا كسى كه علم همه كتاب در نزد او است داناتر
است تا كسى كه قسمتى از علم كتاب در نزد او است ؟
گفتم : البته آن كسى كه
همه علم كتاب ، نزد او است داناتر است .
و در اين هنگام امام صادق (ع ) به سينه
خود اشاره كرد و دوبار فرمود: (سوگند به خدا، تمام علم كتاب در نزد ما است
)(18)
(توضيح اينكه : احتمال دارد در مجلس كه امام ، خشمگين
بود، افراد مخالفى حضور داشتند و امام تقيه كرد، ولى در مجلس دوم كه با شاگردان
برجسته اش خلوت كرده بود، حقيقت را گفت كه خداوند، امامان معصوم (ع ) را به علوم
غيب ، بهره مند نموده است و علم آنها به مراتب از علم آصف برخيا، وزير سليمان (ع ) بيشتر است ).
|
نام كتاب : داستانهاى اصول كافى جلدهاى 1 و
2
مؤ لف : محمد محمدى اشتهاردى
مراحل پيوستن عقل به انسان در مراحل مختلف
اسحاق پسر عمار مى گويد: به محضر امام صادق (ع ) رفتم ، داستان خودم را در رابطه با
ملاقات با مردم ، و گوناگون بودن سطح فكرى آنها در پذيرش سخنم ، با آن حضرت در
ميان گذاشتم ، و عرض كردم :
1- گاهى نزد بعضى از انسانها مى روم ، قسمتى از سخنم را به او مى
گويم ، ولى
او (با هوش تيزى كه دارد) همه سخن و مقصود مرا مى فهمد.
2- و با بعضى ديگر سخن مى گويم ، وقتى كه تمام سخنم را به او گفتم ، او مقصودم را
مى فهمد و به من جواب مى دهد.
3- ولى با بعضى ديگر وقتى سخن مى گويم ، مقصودم را نمى فهمد، مى گويد:
دوباره بگو، (به اين ترتيب انسانها در درك مطالب ، متفاوت هستند، علت چيست ؟)
امام صادق (ع ) در پاسخ من فرمود:
( آيا
علتش را نمى دانى ؟ )، گفتم : نه .
فرمود: شخص اول ، كه مقصود تو را از قسمتى
از گفتار تو مى فهمد، كسى است كه در همان هنگام كه نطفه بوده ،
عقلش با نطفه اش بهم آميخته است ، و شخص دوم كسى است كه : عقلش در رحم مادرش ، به او
ملحق شده است ، ولى شخص سوم كه سخنت را نمى فهمد و مى گويد دوباره بيان كن ، كسى است
كه عقلش پس از بزرگ شدنش ، به او پيوسته است . (12)
بنابراين تيز هوشى و كند هوشى و ميانه هوشى ، مربوط به ريشه هاى تعقل او است كه اگر
زودتر به او ملحق شده ، تيزهوش مى گردد و اگر ديرتر ملحق شده به همان نسبت ، كند
هوش مى شود.
|
آدم وسواس ، عاقل نيست
يكى از مسلمانان ، در وضو گرفتن ، وسوسه داشت ، چندين با اعضاء وضو را مى شست ، ولى
به دلش نمى چسبيد و آن را نادرست مى خواند و تكرار مى كرد.
عبدالله بن سنان مى گويد: به حضور امام
صادق (ع ) رفتم و از او ياد كردم ، گفتم : با اينكه او يك مرد
عاقل است ، در وضو وسوسه مى كند.
امام صادق (ع ) فرمود: (اين چه عقلى است كه در او وجود دارد، با اينكه از شيطان پيروى
مى كند؟)
گفتم : چگونه از شيطان
پيروى مى كند؟
فرمود: از او بپرس ، اين وسوسه كارى از كجا به او روى مى آورد؟، خود
او جواب خواهد داد كه : (از كار شيطان است )(13)
چرا كه او مى داند وسوسه و تزلزل درا اراده ، از
القائات شيطان است ، زيرا خداوند(در قران در سوره ناس آيه 4، 5) مى فرمايد:
(من شر الوسواس الخناس - الذى يوسوس
فى صدور الناس )
:(پناه مى برم از شر وسوسه هاى شيطان مرموز،
كه در
سينه هاى انسانها وسوسه مى كند) - ولى هنگام عمل بر اثر ضعف اراده ، قادر بر جلوگيرى از اطاعت شيطان
نيست ).
|
پرسش مسائل نامعلوم از آگاهان
حمزة بن طيار به حضور امام صادق (ع ) آمد و بخشى از سخنرانيهاى پدر آن حضرت امام
باقر(ع ) را در نزد آن حضرت بازگو كرد، هنگامى كه به فرازى از آن حضرت رسيد، امام
صادق (ع ) به او فرمود: (همينجا توقف كن و ساكت باش
).
سپس فرمود: در امورى كه به آن رسيديد، و
حكمش را ندانستيد و برايتان مجهول و نامعلوم بود، وظيفه شما اين
است كه يا درنگ و سكوت كنيد، و يا به پيشوايان راه هدايت مراجعه كرده و از آنها
بپرسيد تا شما را به راه راست هدايت نمايند و از راه گمراهى باز دارند، چنانكه خداوند
(در قران ، آيه 43، و نحل و 7 انبياء)
مى فرمايد:
(فاسئلوا اءهل الذكر ان كنتم لا يعلمون )
:(اگر مساله
اى را نمى دانيد، از آگاهان (اهل قران ) بپرسيد). (17)
|
وسعت علم و آگاهى امامان (ع )
سدير يكى از شاگردان امام صادق (ع ) مى گويد: با چند نفر از شاگردان ، در
مجلس نشسته بوديم ، ناگاه امام صادق (ع ) وارد آن مجلس شد، ولى در حالى كه خشمگين
بود، در مسند خود نشست و با ناراحتى فرمود: (تعجب مى كنم از مردمى كه مى پندارند ما علم غيب مى دانيم ، جز خدا هيچ كس علم
غيب نمى داند، من مى خواستم فلان كنيزم را به خاطر خطائى كه كرده بود بزنم ، او
گريخت و نمى دانم كجا رفت و پنهان شد )
(بنابراين ، چطور من علم غيب مى دانم ؟).
آنگاه امام صادق (ع ) از آن مجلس برخاست و به خانه اش رفت ، من
همراه ابوبصير و ميسر، به حضورش رفتيم ، و عرض كرديم : (قربات گرديم ، سخن شما را در مورد كنيزت شنيديم ، و ما مى دانيم
كه شما علم زيادى داريد، و علم غيب را به شما نسبت ندهيم
).
آنگاه امام صادق (ع ) به سدير فرمود: آيا قران نمى خوانى
؟
سدير گفت : مى خوانم .
امام صادق (ع ) فرمود: آيا اين آيه را در قرآن ديده
اى كه خداوند مى فرمايد:
(قال
الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك قبل اءن يرتد اليك طرفك )
: (اما كسى كه ( آصف برخيا وزير مسلمان ) دانشى از كتاب ( آسمانى ) داشت ( به
سليمان ) گفت : من آن ( تخت بلقيس ) را پيش از آنكه چشم به هم زنى نزد تو خواهم
آورد) (نمل - 40)
عرض كردم : آرى اين آيه را در
قرآن خوانده ام .
امام صادق (ع ) فرمود: (آيا آن مرد (آصف ) را شناختى كه در نزد او چه اندازه از علم كتاب
بود؟ )
گفتم : شما به من خبر دهيد.
فرمود: (به اندازه يك قطره آب نيست به درياى اخضر).
پرسيدم : چقدر عل اندك داشت .
آنگاه امام صادق (ع ) پس از سخنى فرمود: اى سدير! آيا اين آيه را در
قرآن خوانده اى كه خداوند مى فرمايد:
(قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من
عنده علم الكتاب .)
: (بگو اى محمد! گواه بودن خدا و كسى كه در
نزد او علم كتاب است ، بين من و شما كافى است
) (رعد - 43)
گفتم : آرى خوانده ام .
فرمود: آيا كسى كه علم همه كتاب در نزد او است داناتر
است تا كسى كه قسمتى از علم كتاب در نزد او است ؟
گفتم : البته آن كسى كه
همه علم كتاب ، نزد او است داناتر است .
و در اين هنگام امام صادق (ع ) به سينه
خود اشاره كرد و دوبار فرمود: (سوگند به خدا، تمام علم كتاب در نزد ما است
)(18)
(توضيح اينكه : احتمال دارد در مجلس كه امام ، خشمگين
بود، افراد مخالفى حضور داشتند و امام تقيه كرد، ولى در مجلس دوم كه با شاگردان
برجسته اش خلوت كرده بود، حقيقت را گفت كه خداوند، امامان معصوم (ع ) را به علوم
غيب ، بهره مند نموده است و علم آنها به مراتب از علم آصف برخيا، وزير سليمان (ع ) بيشتر است ).
|
مؤ لف : محمد محمدى اشتهاردى
مراحل پيوستن عقل به انسان در مراحل مختلف
اسحاق پسر عمار مى گويد: به محضر امام صادق (ع ) رفتم ، داستان خودم را در رابطه با
ملاقات با مردم ، و گوناگون بودن سطح فكرى آنها در پذيرش سخنم ، با آن حضرت در
ميان گذاشتم ، و عرض كردم :
1- گاهى نزد بعضى از انسانها مى روم ، قسمتى از سخنم را به او مى
گويم ، ولى
او (با هوش تيزى كه دارد) همه سخن و مقصود مرا مى فهمد.
2- و با بعضى ديگر سخن مى گويم ، وقتى كه تمام سخنم را به او گفتم ، او مقصودم را
مى فهمد و به من جواب مى دهد.
3- ولى با بعضى ديگر وقتى سخن مى گويم ، مقصودم را نمى فهمد، مى گويد:
دوباره بگو، (به اين ترتيب انسانها در درك مطالب ، متفاوت هستند، علت چيست ؟)
امام صادق (ع ) در پاسخ من فرمود:
( آيا
علتش را نمى دانى ؟ )، گفتم : نه .
فرمود: شخص اول ، كه مقصود تو را از قسمتى
از گفتار تو مى فهمد، كسى است كه در همان هنگام كه نطفه بوده ،
عقلش با نطفه اش بهم آميخته است ، و شخص دوم كسى است كه : عقلش در رحم مادرش ، به او
ملحق شده است ، ولى شخص سوم كه سخنت را نمى فهمد و مى گويد دوباره بيان كن ، كسى است
كه عقلش پس از بزرگ شدنش ، به او پيوسته است . (12)
بنابراين تيز هوشى و كند هوشى و ميانه هوشى ، مربوط به ريشه هاى تعقل او است كه اگر
زودتر به او ملحق شده ، تيزهوش مى گردد و اگر ديرتر ملحق شده به همان نسبت ، كند
هوش مى شود.
|
آدم وسواس ، عاقل نيست
يكى از مسلمانان ، در وضو گرفتن ، وسوسه داشت ، چندين با اعضاء وضو را مى شست ، ولى
به دلش نمى چسبيد و آن را نادرست مى خواند و تكرار مى كرد.
عبدالله بن سنان مى گويد: به حضور امام
صادق (ع ) رفتم و از او ياد كردم ، گفتم : با اينكه او يك مرد
عاقل است ، در وضو وسوسه مى كند.
امام صادق (ع ) فرمود: (اين چه عقلى است كه در او وجود دارد، با اينكه از شيطان پيروى
مى كند؟)
گفتم : چگونه از شيطان
پيروى مى كند؟
فرمود: از او بپرس ، اين وسوسه كارى از كجا به او روى مى آورد؟، خود
او جواب خواهد داد كه : (از كار شيطان است )(13)
چرا كه او مى داند وسوسه و تزلزل درا اراده ، از
القائات شيطان است ، زيرا خداوند(در قران در سوره ناس آيه 4، 5) مى فرمايد:
(من شر الوسواس الخناس - الذى يوسوس
فى صدور الناس )
:(پناه مى برم از شر وسوسه هاى شيطان مرموز،
كه در
سينه هاى انسانها وسوسه مى كند) - ولى هنگام عمل بر اثر ضعف اراده ، قادر بر جلوگيرى از اطاعت شيطان
نيست ).
|
پرسش مسائل نامعلوم از آگاهان
حمزة بن طيار به حضور امام صادق (ع ) آمد و بخشى از سخنرانيهاى پدر آن حضرت امام
باقر(ع ) را در نزد آن حضرت بازگو كرد، هنگامى كه به فرازى از آن حضرت رسيد، امام
صادق (ع ) به او فرمود: (همينجا توقف كن و ساكت باش
).
سپس فرمود: در امورى كه به آن رسيديد، و
حكمش را ندانستيد و برايتان مجهول و نامعلوم بود، وظيفه شما اين
است كه يا درنگ و سكوت كنيد، و يا به پيشوايان راه هدايت مراجعه كرده و از آنها
بپرسيد تا شما را به راه راست هدايت نمايند و از راه گمراهى باز دارند، چنانكه خداوند
(در قران ، آيه 43، و نحل و 7 انبياء)
مى فرمايد:
(فاسئلوا اءهل الذكر ان كنتم لا يعلمون )
:(اگر مساله
اى را نمى دانيد، از آگاهان (اهل قران ) بپرسيد). (17)
|
وسعت علم و آگاهى امامان (ع )
سدير يكى از شاگردان امام صادق (ع ) مى گويد: با چند نفر از شاگردان ، در
مجلس نشسته بوديم ، ناگاه امام صادق (ع ) وارد آن مجلس شد، ولى در حالى كه خشمگين
بود، در مسند خود نشست و با ناراحتى فرمود: (تعجب مى كنم از مردمى كه مى پندارند ما علم غيب مى دانيم ، جز خدا هيچ كس علم
غيب نمى داند، من مى خواستم فلان كنيزم را به خاطر خطائى كه كرده بود بزنم ، او
گريخت و نمى دانم كجا رفت و پنهان شد )
(بنابراين ، چطور من علم غيب مى دانم ؟).
آنگاه امام صادق (ع ) از آن مجلس برخاست و به خانه اش رفت ، من
همراه ابوبصير و ميسر، به حضورش رفتيم ، و عرض كرديم : (قربات گرديم ، سخن شما را در مورد كنيزت شنيديم ، و ما مى دانيم
كه شما علم زيادى داريد، و علم غيب را به شما نسبت ندهيم
).
آنگاه امام صادق (ع ) به سدير فرمود: آيا قران نمى خوانى
؟
سدير گفت : مى خوانم .
امام صادق (ع ) فرمود: آيا اين آيه را در قرآن ديده
اى كه خداوند مى فرمايد:
(قال
الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك قبل اءن يرتد اليك طرفك )
: (اما كسى كه ( آصف برخيا وزير مسلمان ) دانشى از كتاب ( آسمانى ) داشت ( به
سليمان ) گفت : من آن ( تخت بلقيس ) را پيش از آنكه چشم به هم زنى نزد تو خواهم
آورد) (نمل - 40)
عرض كردم : آرى اين آيه را در
قرآن خوانده ام .
امام صادق (ع ) فرمود: (آيا آن مرد (آصف ) را شناختى كه در نزد او چه اندازه از علم كتاب
بود؟ )
گفتم : شما به من خبر دهيد.
فرمود: (به اندازه يك قطره آب نيست به درياى اخضر).
پرسيدم : چقدر عل اندك داشت .
آنگاه امام صادق (ع ) پس از سخنى فرمود: اى سدير! آيا اين آيه را در
قرآن خوانده اى كه خداوند مى فرمايد:
(قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من
عنده علم الكتاب .)
: (بگو اى محمد! گواه بودن خدا و كسى كه در
نزد او علم كتاب است ، بين من و شما كافى است
) (رعد - 43)
گفتم : آرى خوانده ام .
فرمود: آيا كسى كه علم همه كتاب در نزد او است داناتر
است تا كسى كه قسمتى از علم كتاب در نزد او است ؟
گفتم : البته آن كسى كه
همه علم كتاب ، نزد او است داناتر است .
و در اين هنگام امام صادق (ع ) به سينه
خود اشاره كرد و دوبار فرمود: (سوگند به خدا، تمام علم كتاب در نزد ما است
)(18)
(توضيح اينكه : احتمال دارد در مجلس كه امام ، خشمگين
بود، افراد مخالفى حضور داشتند و امام تقيه كرد، ولى در مجلس دوم كه با شاگردان
برجسته اش خلوت كرده بود، حقيقت را گفت كه خداوند، امامان معصوم (ع ) را به علوم
غيب ، بهره مند نموده است و علم آنها به مراتب از علم آصف برخيا، وزير سليمان (ع ) بيشتر است ).
|
امتیاز : |
|
نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0 |
|
درباره :
چهارده معصوم ,
امام وامام زادگان ,
مطالب وفایل های مذهبی ,
مذهبی ,
داستان و ادبیاتی ,
داستان مذهبی ,
داستان های عبرت آموز ,
داستان های اصول کافی ,
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب برای قرار کد مورد نظر به ویرایش قالب مراجعه کنید
برچسب ها :
داستانهاى اصول كافى جلدهاى 1 و 2 ,
مطالب مرتبط
امامت ، از اصول مذهب(سوال وجواب)
ائمه و پيشوايان اسلام
امامت در باطن اعمال
فرق ميان نبى و امام
امامت در بيان معارف الهيّه
قصه هاى زندگى فاطمه عليها السلام
خلاصه حالات آخرين پيامبر و اشرف مخلوقات و فضایل
زندگانی حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله
نماز و امام حسين عليه السلام
قرآن و ياد شهدا
زيارت عاشورا در سايه قرآن
عزّت و ذلّت در كربلا
جلوه هاى قرآن در كربلا
امر به معروف و امام حسين عليه السلام
اهداف امام حسين عليه السلام و قرآن
حركت امام حسين بر اساس قرآن
انگيزه ، اخلاص ، نشاط و آگاهى در كربلا
قرآن و امام حسين عليه السلام
مصايب حضرت زينب (س ) در سرزمين كربلا و مصايب زينب (س ) در شب عاشورا ومصايب زينب (س ) در روز عاشورا
حضرت زینب(س) تا اربعین حسینی و.حضرت زینب(س) وامام حسین(ع)
فضایل حضرت زینب(س)
فصل چهارم :حضرت عباس(ع) با رويدادها
فصل سوّم : ويژگيهاى روحى حضرت عباس(ع)
فصل دوّم :حضرت عباس (ع ) و ديدگاهها
فصل اوّل : ولادت و رشد حضرت ابوالفضل(ع)
چهل حديث گهربار منتخب از امام حسین(ع)
فصل هشتم :حضرت عباس (ع)بر كرانه علقمه
فصل ششم :حضرت عباس(ع) با نهضت حسينى
فصل پنجم :حضرت عباس(ع) كابوس هولناك معاویه
انفاق در حال ركوع
سيرت و آثار امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف )
شهادت عبدالله بن حسن عليه السّلام
شهدای کربلا
توبه حر رضى عندالله
برگزارى نماز ظهر عاشورا
شهادت حضرت على اصغر
شهادت حضرت عباس عليه السّلام
شهادت عبدالله بن حسن عليه السّلام
جهاد و شهادت حضرت على اكبر عليه السّلام
: بر كرانه علقمه