امسال هم
امسال هم گذشت و دلي شعله ور نشد
چشمي براي غربت آيينه تر نشد
باران به چشم مردم ما محترم نبود
گل در ميان کوچه ما معتبر نشد
امسال هم شبيه همان سال هاي پيش
يک شاخه شوق در دل من بارور نشد
مهتاب هر شب از سر اين قريه مي گذشت
از اين همه ستاره کسي با خبر نشد
پايان نداشت فاصله ما و آسمان
اين راه باز يک دو قدم بيشتر نشد
امسال نيز عاشقي انگار کفر بود
دردي درون سينه کس منتشر نشد
من ماندم و روايت تاريک اين غزل
خورشيد روي دفتر من جلوه گر نشد
حميد مبشر
امتیاز : |
|
نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0 |
|
درباره :
داستان و ادبیاتی ,
اشعار ,
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب برای قرار کد مورد نظر به ویرایش قالب مراجعه کنید
مطالب مرتبط
سيّد محمدحسن طباطبائي ميرجهاني(2)
سيّد محمدحسن طباطبائي ميرجهاني(1)
قصه هاى زندگى فاطمه عليها السلام
داستانهاى ما
داستان های زیبا2
داستان های زیبای 2
داستان های زیبا 1
اصحاب فيل
اصحاب كهف
اصحاب اخدود
اصحاب سبت
اصحاب رس
قارون
تيه
انفاق در حال ركوع
جنگ موته
بلال بن رياح (وفات 20 ق )
کشکول شیخ بهائی
خکایات سعدی
دروغ مصلحت آميز به ز راست فتنه برانگيز
با تو بگويم
باز جمعه اي گذشت و حاجتم روا نشد
اي واپسين سپيده!
ايوبي صبور
اي عابر بزرگ
اي تو خورشيد اي و آفتاب سايه نشين
اي ظهور ناگهاني
انتظار
انتظار
انتظار
انتظار
انتظار
انتظار
انتظار
انتظار
انتظار
ان وعد الله حق
خود خودِ عشق
حديث نياز
خانه خيالم پراز ظهور است