وبلاگicon
وبلاگکد ماوس

نوای معطر الهی
حضرت امام رضا عليه السّلام
قالب وبلاگ
درباره ي سايت


اگر قدری شنوا باشیم نوای معطر الهی را می شنویم........................... سایتی مذهبی -داستانی-علمی-نرم افزاری...................................... با نظرات خود ما را یاری دهید.................................................
موضوعات سايت
چهارده معصوم
مطالب وفایل های مذهبی
داستان و ادبیاتی
خبری از زندگی
تفسیری از قرآن
خبری برای آن دنیا
قرآن
معرفی کتاب
پیامبران
سوره ها
کتاب خانه:
سفر مجازی
نرم افزار موبایل
ادیان
گالری تصاویر
مطالب علمی از دنیای علم وهنر
زندگانی بزرگان علم وادب ایران وجهان
المپیاد
رایانه وموبایل
فیلم
نويسندگان
احمد ارسالی: 3
مطالب تصادفي
سوره قرآن
سوره قرآن
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
اوقات شرعی
اوقات شرعی
امکانات وب




در اين وبلاگ
در كل اينترنت



RSS


POWERED BY
rozblog.COM
پیغام مدیر سایت
سلام دوست من به سایت نوای معطر الهی خوش آمدید لطفا برای استفاده از تمامی امکانات

دانلود فایل , شرکت در انجمن و گفتگو با سایر اعضا در سایت ثبت نام کنید







تصوير
آخرین ارسال های تالار گفتمان

حضرت امام رضا عليه السّلام 
على بن موسى الرضا عليهماالسلام هشتمين امام و پيشواى شيعيان در روز پنجشنبه يازدهم ذيقعده سال 148 هجرى در مدينه ، قدم به عرصه حيات گذارد. نام مباركش على و كنيه اش ابوالحسن و مشهورترين القابشرضا است .
پدر آن حضرت ، امام موسى بن جعفر عليهماالسلام هفتمين امام شعيان و مادرش تكتم و ملقّب به نجمه بوده است . پدرش موسى بن جعفر عليهماالسلام او را عالم آل محمّد نام داده است .
شيخ صدوق عليه الرحمه از ابراهيم بن عباس نقل مى كند كه گفت : هرگز نديدم كه امام على بن موسى الرضاعليهماالسلام كسى را با كلام خود رنج دهد و نديدم كه گفتار كسى را قطع كند و در ميان سخنش ، سخن گويد. در مقابل كسى كه با او سخن مى گفت تكيه به جايى نمى داد و در حضور كسى كه با او نشسته بود، پا دراز نمى كرد، به خدمه خود ناسزا نمى گفت و هيچگاه نديدم كه آب دهان خود را دور افكند و نديدم كه در خنده خود قهقهه كند، بلكه خنده او تبسّم بود.
در كتاب زندگانى حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام از ابن شهر آشوب نقل كرده كه : آن حضرت روز عرفه در خراسان ، تمام اموال خود را بخشيد.
و نيز در همان كتاب نوشته است كه : كلينى در كافى و ابن شهر آشوب از اليسع بن حمزه قمى روايت نموده اند كه گويد: من نزد حضرت رضا عليه السلام بودم ، جمعى هم در خدمتش ‍ حضور داشتند و مسايل حلال و حرام مى پرسيدند، ناگاه مردى وارد شد و سلام كرد و عرض كرد: من از دوستان تو و پدران تو و نياكان تو مى باشم ، از حجّ برگشته ام و هزينه سفرم كم آمده ، اكنون چيزى كه مرا به منزلم برساند ندارم ، استدعا دارم خرجى راه مرا فراهم فرماييد و مرا به ميهن خود برسانيد و من در آنجا سرمايه و مكنت دارم و چون به وطن خود رسيدم آنچه را كه به من عطا فرماييد از جانب شما صدقه مى دهم .
حضرت به او اجازه جلوس داده فرمود: خدا تو را رحمت كند.
پس از آن با آن مرد قدرى صحبت نمود و بعد حضرت برخاسته به اندرون رفت ، قدرى درنگ نموده بيرون آمد در را بست ، پس از آن دست مباركش را از بالاى در بيرون آورده فرمود: خراسانى كجا است ؟
خراسانى عرضه كرد: در اينجا حاضرم .
فرمود: اين دويست دينار را بگير و آن را در مخارج اهل و عيالت مصرف كن و بدان تبرك بجوى و بيرون شو كه من تو را نبينم و تو مرا نبينى .
سليمان گويد: آن مرد رفت ، من به حضرت عرض كردم : فدايت شوم ! عطاى زياد دادى و مرحمت فرمودى ، پس چرا روى از او برگرفتى ؟
حضرت فرمود: براى اينكه ذلّت سؤ ال را جهت برآوردن حاجت در او نبينم .
امام على بن موسى الرضا عليهماالسلام از نظر تقوى و عبادت آنچنان بود كه تمام اوقات خود را به عبادت و ذكر خدا مى گذرانيد و از نظر علم و دانش ‍ آنچنان بود كه او را عالم آل محمّد لقب دادند.
از امام موسى بن جعفر عليهماالسلام نقل شده كه مى فرمود: شنيدم از پدرم جعفر بن محمّد عليهماالسلام كه مكرر به من مى فرمود كه : عالم آل محمّد در صلب تو است و اى كاش كه من او را مى ديدم . او همنام اميرالمؤ منين على عليه السلام است .
تجليّات علمى امام ، آنچنان برجستگى و درخشش داشت كه چشمها را خيره كرد و قلبها و دلها را بسوى او متوجّه ساخت . و اين درخشش علمى جهتى خاص داشت .
توضيح آنكه : امام هشتم ، على بن موسى الرضا عليهماالسلام معاصر با مأ مون خليفه عباسى بود. و مأ مون مردى فوق العاده باهوش و زيرك بود. و يكى از هدفهاى اصلى او درهم كوبيدن خاندان على عليه السلام بوده است و امام هشتم عليه السلام شخصيّت بارز و برجسته علويين بود.
خاندان علوى چه در دوران امويان و چه در دوران عباسيان ، هميشه مورد آزار و اذيّت بودند. امويان از عقل و درايت كافى برخوردار نبودند، به اين جهت مى بينيم كه دومين خليفه اموى ، يزيد بن معاويه ، براى درهم كوبيدن حسين بن على عليهماالسلام حادثه عاشورا را مى آفريند.
بازده اجتماعى اين حادثه تأ ثرانگيز چيزى جز نفرت و انزجار نبوده است و سرانجام هم حكومت هزار ماهه اموى در برابر نفرت افكار عمومى تاب مقاومت نياورد و بالاخره با دست عباسيان واژگون شده و در مقبره تاريخ مدفون شدند. عباسيان بر سر كار آمدند و آنان از برنامه هاى ضدّ علوى امويها پند گرفته بودند، در هدف با آنها شريك بودند.
هدف عباسيان نيز ايجاد محدوديّت بود، بايد هرچه بيشتر زندگى ائمه دين عليهم السلام در سختى باشد، بايد در فشار و شكنجه باشند تا از قيامهاى احتمالى آنان جلوگيرى شود. ائمه دين عليهم السلام به موجب علم و تقوى و پرهيزكارى در بين مردم از محبوبيّتى عظيم برخوردار بودند و اين خطرى بزرگ و عظيم براى حكومت آنان محسوب مى شد.
به اين جهت بايد هرچه بيشتر از قدرت معنوى و نفوذ روحانى آنان كاسته شود و در عين حال فعاليّتهاى ضدّ علوى بايد بصورتى باشد كه خشم و نفرت مردم را برنيانگيزد؛ چه بهتر كه : عوامل محبوبيّت آنان درهم كوبيده شود و از همه مهمتر آنكه سطوت و هيبت علمى آنان درهم خرد گردد.
براساس اين انديشه ، مأ مون به فكر چاره افتاد، به خيال خود مى خواست عظمت علمى امام عليه السلام را از بين ببرد؛ به اين جهت علم و دانش را رونق مى داد و از علما و دانشمندان به گرمى پذيرايى مى كرد. دستور داد تا كتابهاى علمى يونان به عربى ترجمه شود و مكتبهاى نويى در برابر مكتبهاى علمى مذهبى بوجود آيد، پيشروان اين علوم را بشدّت پر و بال مى داد و مخصوصاً در برابر چشم مردم نسبت به آنها احترام مى كرد. و با اين ترتيب توفيق يافت كه قطبهاى جذب كننده مختلفى در برابر امام هشتم عليه السلام بوجودآورد.
بايد امام هشتم على بن موسى الرضا عليهماالسلام در برابر جبهه قوى و نيرومندى قرار گيرد، بايد مجالس مباحثه و مناظره تشكيل شود، تا بلكه امام عليه السلام در برابر اين همه قدرت علمى عاجز و درمانده شود و نتيجتاً از عظمت و سطوت علمى آن حضرت كاسته شود.
براساس اين فكر غلط بود كه در ماه شوال سال دويست هجرى از امام عليه السلام دعوت كرد تا به خراسان تشريف فرما شود.
مأ مون نخست به منظور منحرف ساختن افكار عمومى از واقعيّت و براى اينكه افكار خود را در زير پوششى فريبنده به مرحله اجرا درآورد نه تنها از امام خواست تا به خراسان تشريف فرما شوند بلكه به آن حضرت پيشنهاد خلافت نيز مى كند.
تاريخ ، مطلب را چنين ثبت كرده است :
مأ مون : اى فرزند رسول خدا! من شما را از هر جهت براى مقام خلافت شايسته تر از خود مى بينم و لذا مى خواهم از اين مقام كناره گيرى كرده و آن را به شما واگذار كنم .
على بن موسى الرضا عليهماالسلام : اگر اين مقام را خدا به تو داده و حق تو است ، شايسته نيست كه تو خود آن را از خويشتن سلب نموده و به ديگرى واگذار كنى و اگر اين مقام از تو نيست چگونه مى خواهى چيزى را كه از تو نيست به ديگرى ببخشى ؟
مأ مون : در هر صورت شما بايد اين سمَت را قبول كنى .
امام رضا عليه السلام : من اين كار را نخواهم كرد و هرگز با ميل و رغبت تقاضاى تو را نمى پذيرم .
مأ مون : جداً ميل ندارى ؟
امام عليه السلام : جداً ميل ندارم .
مأ مون : پس ولايتعهدى مرا قبول كن .
امام عليه السلام : از قبول اين منصب نيز معذورم .
مأ مون : شما در قبول اين سمت مجبورى ! من تو را مجبور مى كنم كه آن را بپذيرى !
امام عليه السلام : تهديدم مى كنى ؟
مأ مون : آرى ! تهديدت مى كنم ! جانت در گرو پذيرفتن ولايتعهدى است .
امام عليه السلام اندكى به فكر فرو رفت ، احساس كرد كه يك ضرورت اجتناب ناپذير است كه به او روى آورده ، مأ مون دست بردار نيست ، او براى وصول به هدفهاى سياسى خود و به منظور تثبيت مقام و موقعيتش ‍ مى خواهد از وجود من استفاده كند و او كسى است كه براى دست يافتن به مقام خلافت حتى برادرش امين را هم كشته است ، او در اين راه از هيچ جنايتى باك ندارد، گو اينكه كشتن من باشد، اكنون كه موقعيّت تا اين اندازه حساس و خطرناك است من نيز ناچار قبول مى كنم .
امام عليه السلام سر بلند كرد و گفت : اكنون كه مساءله اجبار و تهديد مطرح است ، من نيز ناچار مى پذيرم ، ولى تو نيز بايد شرايط مرا بپذيرى .
مأ مون كه نقشه خود را در آستانه اجرا مى ديد تبسّمى كرده و قيافه درهم فرورفته اش را از هم باز نمود و گفت : شرايطت را بيان فرما، از جان و دل مى پذيرم .
امام عليه السلام فرمود: به اين شرايط قبول مى كنم كه : از دخالت در كارهاى سياسى و دولتى معذورم دارى ، من مى توانم ولايتعهدى تو را منهاى وظايف سياسيش بپذيرم ، نه حاكمى را معزول مى كنم و نه كسى را ولايت مى دهم و نه در هيچكارى دخالت مى كنم .
مأ مون اين شرط را پذيرفت و با اين ترتيب امام على بن موسى الرضا عليهماالسلام برخلاف ميل و رغبت باطنى خود و صرفاً به حكم يك ضرورت اجتناب ناپذير تن به ولايتعهدى داده و اين مقام را مى پذيرد ولى او مصلحت خود جامعه اسلامى را در قبول كردن اين پست نمى ديد، مصلحت نبود كه با وارد شدن در كادر حكومت ، سرپوشى به روى اعمال خلاف رويه آنان بگذارد.
او امام بود، شخصيّت و مقام معنويش اجازه نمى داد كه با گروه ستمكاران و كسانى كه براساسى جز عدل و داد، حكومت مى كنند همكارى كند. على بن موسى الرضا عليهماالسلام از نظر مذهبى ، طرفدار حكومتى چون حكومت جدّش على بن ابيطالب عليه السلام است ، حكومتى كه جز عدل و داد نبيند و جز در راه احقاق حق مظلومان و ستمديدگان قدمى برندارد، اكنون چگونه مى تواند عضو حكومتى بشود كه اساس و ريشه اى جز عدل و داد دارد؟
اگر او اين پست را قبول كند و انجام وظايف سياسى آن را نيز به عهده بگيرد و رسماً وارد فعاليّت گردد، اين خود امضايى است كه از طرف مقام امامت نسبت به چنين دستگاهى انجام مى گيرد و هرگز امام به خود اجازه چنين امضايى را نمى دهد، بنابراين مصلحت اجازه قبول اين پست را به او نمى دهد.
ولى يك نكته در اينجا وجود دارد كه از ديدگاه فكر ريزبين امام عليه السلام مخفى نماند و آن اين است كه اگر امام همچنان سرسختى كرده و از قبول تقاضاى مأ مون سرباز زند، ديگر نمى تواند به وظايفى كه خدا به نام امامت بر عهده او گذارده است ، قيام كند.
بدون ترديد اگر تقاضاى مأ مون رد شود، حداقل عكس العملش اين خواهد بود كه امام در محدوديّتى شديد قرار خواهد گرفت و سرانجام هم جان خود را در اين راه خواهد باخت و با اين ترتيب ديگر نمى تواند به انجام وظايف امامت و رسالتى كه مخصوص به او است بپردازد.
گفتيم كه : در عصر مأ مون علم و دانش رونق فوق العاده اى به خود گرفته بود و اصولاً مأ مون براى اينكه عظمت و حرمت علمى خاندان علوى را در هم بكوبد ازعلما و دانشمندان تجليل فوق العاده اى مى كرد، قدرتهاى علمى را پر و بال مى داد، مى كوشيد تا هرچه بيشتر قدرت علمى دانشمندان تقويت گردد تا بلكه در پرتو آن از مقام علمى على بن موسى الرضا عليهماالسلام كاسته شود، او در حقيقت مى خواست علم را جانشين دين كند و فكرش ‍ اين بود كه جلوه و جلال مذهبى خاندان پيغمبر صلى الله عليه و آله را از مجراى گسترش دادن به علم و دانش درهم بشكند. در اين موقعيّت خاص ، وظيفه امام عليه السلام اين بود كه او نيز با فعاليتهايى مداوم ، پيشرو بودن مكتبت علمى دين را بر ساير مكتبهاى علمى نمايان سازد و به جامعه نشان دهد كه مغزهاى علمى بشر هرچه هم جلو برود باز نمى تواند به پاى مذهب برسد. او بايد نشان دهد كه معارف علمى اسلام كه از مبداء وحى ريشه گرفته است براى هميشه حاكميّت و پيشرو بودن خود را بر ساير مكتبهاى علمى حفظ خواهد كرد و اين يك وظيفه حساس و خطيرى بود كه به موجب شرايط خاص اجتماعى آنروز در برابر امام على بن موسى الرضا عليهماالسلام قرار داشت .
با خود فكر كرد كه : ما ولايتعهدى را مى پذيريم ولى با اين شرط كه از هرگونه فعاليّت سياسى و شركت كردن در مراسم دولتى معاف باشيم . و با اين ترتيب هم اعمال آنها را امضا نكرده ايم و هم از مقام و موقعيّت ولايتعهدى استفاده نموده و با كمال آزادى در راه انجام وظيفه خاص خود كه معرفى مكتب علمى اسلام است به كار خواهيم پرداخت .
على بن موسى الرضا عليهماالسلام پست ولايتعهدى را منهاى وظايف سياسيش پذيرفت و جمع بين ضرورت و مصلحت را با بهترين طرز ممكن انجام داد و سپس با استفاده از موقعيّت و مقام خود به معرفى مكتب علمى اسلام پرداخته و در آن لحظات حساس و بحرانى او با شركت در مجالس علمى و مناظره هايى كه بوسيله دانشمندان بزرگ عصر تشكيل مى شد، جلال و شكوه منطق علمى اسلام را بصورت زنده و برجسته اى نمايان ساخت .
مأ مون هدفش اين بود كه امام به خراسان رود و در برابر جبهه علما و دانشمندان قرارگيرد، باشد تا سطوت علمى امام درهم شكسته شود.
و امام نيز وظيفه داشت كه با شركت در مجالس بحث و مناظره پيشرو بودن مكتب مذهب را روشن سازد.
براساس اين فكر، امام عليه السلام به خراسان رفت و حتى ولايتعهدى را هم پذيرفت .
و مأ مون به موجب نقشه هاى دقيق قبلى خود مجالس عظيم تشكيل مى داد و امام عليه السلام را در برابر علما و دانشمندان عصر قرار مى داد. و اينك جريان اين مجالس را از زبان تاريخ مى شنويم .
تاريخ با كمال صراحت و روشن مى گويد كه :
در تمام مجالس بحث و مناظره ، امام عليه السلام با قدرت منطق و قوت استدلال ، بر همه پيروز مى شد و هرگز اتّفاق نيافتاد كه حتى در يك مساءله ، امام عليه السلام از جواب فرو ماند.
ابو الصلت هروى مى گويد: هيچكس را دانشمندتر از امام على بن موسى الرضا عليهماالسلام نديدم و تمام دانشمندان درباره امام عليه السلام همين عقيده را دارند.
و اضافه مى كند كه : مأ مون در مجلسهاى متعدد، علماى اديان و فقها و متكلّمين را جمع كرد و از آنان خواست تا با آن حضرت در مسايل مختلف علمى و مذهبى بحث كنند و آن حضرت بر تمام آنها غلبه كرد و تمام آن دانشمندان ، بر فضل و برترى امام عليه السلام و قصور خودشان اقرار كردند.
مأ مون از اين راه به نتيجه نرسيد. او نتوانست عظمت علمى امام عليه السلام را درهم بكوبد و حتى سر و صداى اين مجالس و پيروزى امام عليه السلام بر تمام دانشمندان ، در محافل عمومى مورد گفتگو و تحسين قرار گرفت و نتيجتاً روز به روز بر محبوبيّت و نفوذ امام عليه السلام افزوده مى شد.
چه بايد كرد؟
و چگونه بايد اين قدرت را نابود ساخت ؟
او نتوانست شخصيّت امام عليه السلام را درهم بكوبد. در نتيجه تصميم گرفت شخص امام عليه السلام را از ميان بردارد و در اينجا است كه مساءله قتل امام عليه السلام در مغزش مطرح مى شود. و سرانجام هم فكر خود را عملى نموده و آن حضرت را مسموم مى سازد.
امام على بن موسى الرضا عليهماالسلام با انگور زهر آگين مسموم مى شود و طبق مشهور در ماه صفر از سال 203 هجرى و در سن پنجاه و پنج سالگى به مقام عظيم شهادت نائل مى آيد و يكى ديگر بر قربانيان عدالت افزوده مى شود.
حضرت امام محمّد تقى عليه السّلام 
حضرت جواد الائمه امام محمّد تقى عليه السلام ، نهمين امام از ائمه دوازدهگانه ما است . پدرش امام على بن موسى الرضا عليهماالسلام و مادر گراميش سبيكه از خاندان ماريه قبطيه جاريه رسول خداصلى الله عليه و آله است .
ابن جوزى ، ميلاد با سعادتش را طبق مشهور در سال 195 هجرى و وفات تأ ثرانگيزش را در سال 220 ذكر كرده است .
و با اين ترتيب پيدا است كه آن حضرت به هنگام وفات 25 ساله بوده است . هشت سالش تمام نشده بود كه پدر والامقام خود، امام على بن موسى الرضا عليهماالسلام را از دست داد و در همان سن به مقام منيع امامت نائل آمد و اين بس عجيب و شگفت انگيز بود.
شيعيان ، سخت در كار خود، فرومانده بودند، در اين انديشه بودند كه آيا پس از امام على بن موسى الرضا عليهماالسلام ، رهبرى معنوى و امام و پيشواى آنان كيست ؟ و كوفه نيز از اين حيرت و سرگشتگى بركنار نبود.
كوفه ، مركز تجمع شيعيان بود، ارادتمندان خاندان علوى بيشتر در كوفه مى زيستند، پس از رحلت امام هشتم عليه السلام شيعيان كوفه در خانه عبدالرحمن بن حجاج مجلس سوگوارى برپا كردند، در آن مجلس يونس بن عبدالرحمن گفت : اينك كه امام و رهبر والامقام ما از دست رفته است ، رهبرى امّت به عهده كيست و تا فرزند آن حضرت به سن بلوغ برسد امام و پيشواى ما چه شخصى خواهد بود؟
او گمان مى كرد كه در مساءله امامت كه منصبى الهى است ، مسئله سن و شماره سالها مطرح است ، در صورتى كه واقعيّت غير از اين است ، تنها ملاك و ميزان امامت ، موضوع شايستگى و لياقت است . از نظر شيعه ، علم و تقوى ، دو عنصر اصلى امامت را تشكيل مى دهند نه سن و سال ، پروردگار كسى را به مقام امامت مفتخر مى سازد كه از نظر علم و تقوى سرآمد همه باشد، گو اينكه كودكى خردسال باشد و بد نيست در اينجا به يك داستان تاريخى در مورد امام على بن ابيطالب عليه السلام اشاره كنيم .
مأ مون ، خليفه عباسى ، خود را دوستدار و طرفدار علويين معرفى مى كرد. روزى در مجلس او سخن از امامت على بن ابيطالب عليه السلام و فضايل و مكارم آن حضرت به ميان آمد، جمعى گفتند كه : شيعيان ، سبقت على عليه السلام را در ايمان از جمله فضايل آن حضرت محسوب مى دارند، در صورتى كه على عليه السلام به هنگام ايمان كودكى ده ساله بيش نبوده است و پيدا است كه ايمان يك كودك ده ساله از ارزش قابل توجهى برخوردار نيست و چنين ايمانى نمى تواند ملاك و ميزان برترى و فضيلت بوده باشد.
و مأ مون به سختى از اين سخن كه منطقى سست و بى پايه داشت متعجّب شد و گفت : من از شما يك سؤ ال دارم و آن اينكه آيا اميرالمؤ منين على بن ابيطالب ، خود ابتدا ايمان آورد و يا اينكه ايمانش مسبوق به پيشنهاد پيامبر بوده است ؟
همه گفتند كه : ايمان على عليه السلام مسبوق به پيشنهاد رسول خدا بوده است . پيغمبر، ايمان و اسلام را به او عرضه داشت و او هم با تفكر و انديشه اسلام را پذيرفت و به رسول خدا ايمان آورد.
مأ مون گفت : اگر ايمان كودك دهساله بى ارزش است چرا رسول خدا از على عليه السلام كه در آن هنگام كودكى ده ساله بوده است ، خواست تا ايمان بياورد. و اين خود گواه بر اين است كه در منطق پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مساءله سن و سال مطرح نيست و ملاك و ميزان فضيلت و برترى را در امورى غير از سن و سال بايد جستجو كرد، به اين جهت است كه مى گويم : ايمان على بن ابيطالب ، خود يكى از معيارهاى فضيلت و برترى آن حضرت است .
در هر صورت يونس بن عبدالرحمن كه از اين منطق بى اطّلاع بود و واقعيّت مذهب را به درستى درك نكرده بود، گفت : تا حضرت جواد الائمه عليه السلام به بلوغ برسد، امام و پيشواى ما كيست ؟
يكى از شيعيان خالص كه معرفت و شناختش نسبت به مقام امامت به مرحله كمال رسيده بود، همينكه اين سخن را از يونس بن عبدالرحمن شنيد، به سختى برآشفت و گفت : اگر فرزند امام ما، حضرت جواد عليه السلام را خداوند به اين مقام مفتخر ساخته است كه ديگر مساءله سن نبايد براى ما مطرح باشد و اگر هم سند امامتش به فرمان و امضاى الهى صورت نگرفته باشد، باز هم كودكى و يا پيرى نمى تواند تأ ثيرى در خط مشى ما داشته باشد، چه آنكه ما كسى را امام مى دانيم كه خدا او را به اين سمت مفتخر ساخته باشد و در اينجا آنچه كه مطرح نيست ، مسئله سن و سال است .
امام بايد لياقت و شايستگى رهبرى داشته باشد، بايد عالم و متقى باشد تا در پرتو علم ، مصالح امّت را تشخيص دهد و در پرتو تقوى و پرهيزكارى آن مصالح را بكاربندد.
از نظر اسلام ، زمامدارى و رهبرى امّت آنچنان مقام بزرگ و والا و پرمسئوليّتى است كه هركس شايستگى احراز آن را ندارد. از نظر اسلام ، امام امّت و پيشواى جمعيّت ، بايد داراى دو شرط اصلى باشد و آن دو شرط اصلى : يكى علم است و ديگرى تقوى .
آن كس كه امام و پيشواى امّت است بايد از علمى سرشار برخوردار باشد، علمى كه از هر لغزش و خطايى بركنار باشد، چه آنكه لغزش و خطاى رهبر براى جمعيّت گران تمام مى شود. رهبر بايد از آنچنان علمى و آنچنان بينشى برخوردار باشد كه تمام مصالح جامعه را ببيند و درك كند و براى زمامدار، تنها درك مصالح كافى نيست ، علاوه بر علم ، تقوى لازم است تقوايى كه او را در برابر تمايلات و هوسها حفظ كند و باز هم او را در مقام عمل ، از خطا و لغزش باز دارد، آنگاه كه مصالح جامعه را تشخيص داد، با قدرت و پرتكاپو و پرتلاش در راه تأ مين آن مصالح فعاليّت كند، گو اينكه اين فعاليّت بر خلاف ميل و هوسش باشد، امام بايد حاكم بر هوس باشد نه محكوم آن .
و در اينجا است كه ما به مساءله عصمت مى رسيم . اسلام مى گويد كه : امام بايد معصوم باشد، معصوم از خطا، معصوم از لغزش و معصوم از هوسبازى و هوسرانى . در پرتو اين عصمت است كه امام و زمامدار مى تواند خود را فداى جمعيّت كند و هوسهاى خود را در راه مصالح جامعه ناديده بگيرد.
آرى ! علم و تقوى دو عنصر اصلى زمامدارى اسلامى را تشكيل مى دهد به اين جهت شيعه معتقد است كه : علم و دانش امام بايد از مكتب وحى و نبوت منشأ گرفته باشد، بايد علمش پيوندى با علم الهى داشته باشد، چه آنكه تنها اين علم است كه مى تواند از هر لغزش و خطايى مصون و محفوظ باشد.
و امام محمّد تقى عليه السلام با اينكه هشت سال بيشتر نداشت ولى شرايط امامت را در خود جمع داشت و به حدّ كافى از دو عنصر علم و تقوى برخوردار بود، هشت ساله بود ولى اعجوبه زمان بشمار مى رفت و اين سخنى است كه ما آن را از زبان مأ مون مى شنويم و تاريخ اين سخن را براى ما بازگو كرده است .
مأ مون به جهاتى سياسى و يا به آن جهت كه جداً از قتل امام على بن موسى الرضا عليهماالسلام پشيمان شده بود، خواست تا به جبران اين عمل فجيع و غيرانسانى ، دختر خود ام فضل را به فرزند آن حضرت ، امام محمّد تقى عليه السلام تزويج كند.
وابستگان به دستگاه خلافت و بزرگان بنى عباس همينكه از اين تصميم آگاهى يافتند، سخت به جنب و جوش افتادند، آنان كه در پرتو دستگاه خلافت عباسى به نوايى رسيده بودند، به تصوّر آنكه اين وصلت موجب انتقال خلافت از عباسيان به علويان بشود و دست آنها از قدرت و ثروت كوتاه گردد سخت به تلاش افتادند. حسادتها برانگيخته شد و سعايتها شروع گرديد، يكى بعد از ديگرى به محضر مأ مون مى رفتند و سخت او را از اين تصميم برحذر مى داشتند، گويا در مجلسى عظيم همه با هم سعايت را شروع كردند و تلاش كردند تا در برابر مأ مون ازشخصيّت و عظمت امام محمّدتقى عليه السلام بكاهند، كوشش مى كردند تا آن حضرت را، كودكى فاقد صلاحيّت معرفى كنند.
جوش و خروشى عظيم بپا كردند، ولى پس از آنكه موج نيرومند حملات آنها فرونشست ، مأ مون در جواب آنها يك كلمه گفت ، گفت : امتحانش ‍ آسان است ، او را امتحان مى كنيم .
و اضافه كرد: آنچه را كه من درباره او مى دانم شما نمى دانيد و يا نمى خواهيد بدانيد، اين جوان علوى از همه شما برتر و بالاتر است ، حسب و نسبش به مراتب از حسب و نسب شما شريفتر است و از نظر علم و دانشكسى را مى شناسيد كه از او عالمتر و داشمندتر باشد؟
و او با اين سن كمش ، گوى سبقت را در ميدان علم و دانش از همه و حتّى از بزرگترين داشمندان عصر ربوده است و من چنان اميدوارم كه او پيشواى مردم باشد، زيرا از منبع و سرچشمه علم ، سيراب گشته و در خاندان وحى و الهام ، پرورش يافته است .
و بالاخره قرار را بر امتحان گذاردند.
و اين نكته را ناگفته نگذاريم كه عصر مأ مون ، عصر ترقّى و پيشرفت علم و دانش بود، علاوه بر تكامل علوم اسلامى ، مأ مون دستور داده بود كه كتابهاى علمى و فلسفى يونان نيز به عربى ترجمه شود و به اين جهت در زمان مأ مون ، علم و دانش و فلسفه ، رونق و گسترش فراوانى يافته بود. مأ مون به موجب سرشت ذاتى و يا به جهات سياسى خاصى كه قبلاً به آنها اشاره اى كرده ايم ، از علما و دانشمندان تجليل فراوان مى كرد، او مردى علم پرور و دانش گستر بود، به اين جهت دربار خلافت او از بزرگترين علما و دانشمندان عصر پر شده بود و سرآمد اين دانشمندان ، مردى بوده است بنام يحيى بن اكثم .
يحيى ، قاضى القضاة بود و اين منصب را كه بزرگترين و پرافتخارترين مناصب جامعه اسلامى بوده است به حكم علم و دانش وسيع خود به دست آورده بود، در ميدان علم و مخصوصاً حقوق و فقه اسلامى ، پهلوانى پرقدرت بود، تخصصش درفقه بود ولى از ديگر علوم نيز بهره اى سرشار داشت و همين تخصص فقهى و حقوقى او بوده است كه مقام قاضى القضاة را براى او تثبيت كرده بود و تصميم گرفتند كه او را با امام جواد عليه السلام روبرو سازند و قرار بر اين شد كه موضوع بحث و سؤ ال نيز مساءله اى فقهى باشد.
روزى را براى امتحان و آزمايش معيّن كردند. در آن روز، مأ مون از تمام بزرگان علم و دانش و از جميع بزرگان كشور و خاندان بنى عباس دعوت كرد تا در مجلس شركت كنند. مجلس فراهم شد و يحيى بن اكثم قاضى القضاة و بزرگترين دانشمند عصر در كسوت پيرمردى پرابهت و پرجلال به مجلس ورود كرد و آنگاه امام جواد عليه السلام نيز كه به آن هنگام نوجوانى كم سن و سال بود به مجلس وارد شد. مأ مون به آن حضرت احترامى فوق العاده كرد و او را در صدر مجلس و در كنار خود، بالا دست يحيى بن اكثم جاى داد.
پس از تعارفات معموله ، يحيى اجازه خواست تا سؤ ال خود را شروع كند و مأ مون اجازه داد. يحيى بن اكثم رو كرد به امام عليه السلام و گفت : بفرماييد وظيفه كسى كه در حال احرام ، صيد كرده باشد چيست ؟
براى اينكه اين سؤ ال براى خوانندگان عزيز مفهوم شود ناچار بايد توضيحى داده شود:
احرام ، از اصطلاحات حجّ است ، حج گزار بايد قبل از ورد به مكّه در محلى كه ميقاتش مى گويند، احرام ببندد و يا به اصطلاح مُحرِم شود. احرام سه عمل واجب دارد و بيست و چهار عمل محرم . نخستين واجب احرام ، نيّت است و نيّت در تمام عبادات اسلامى شرط نخستين است و دوم از واجبات احرام ، پوشيدن لباس احرام است و آن عبارت از دو قطعه پارچه اى است كه يكى را به روى شانه مى اندازند و يكى را هم بر كمر مى بندند و سوم از واجبات احرام ، لبيك گفتن است و محرم در حال احرام بايد از بيست و چهار عمل خوددارى كند كه يكى از آنها عمل صيد و شكار است ، چه آنكه در حريم امن الهى حتى حيوانات نيز بايد از امنيّت برخوردار باشند و عجيب آنكه حتّى گياهان و ما مى دانيم كه يكى از محرّمات احرام ، كندن درختان و گياهان حرم است . حجّگزار نبايد به حيوانات صدمه و آزارى برساند و يا اينكه آنها را شكار كند.
يحيى بن اكثم سؤ ال كرد كه : اگر كسى در حال احرام كه شكار و صيد ممنوع است ، اين عمل حرام را مرتكب شود وظيفه اش چيست ؟
او سؤ ال خود را به پايان رساند و لب از سخن فرو بست و آماده شد تا جواب امام عليه السلام را بشنود. مجلس در سكوتى عميق و پرهيبت فرو رفته بود، همه منتظر بودند تا هرچه زودتر نتيجه اين مناظره روشن شود، مناظره اى كه در يكسويش پيرمردى كهنسال و برجسته به چشم مى خورد و در سوى ديگر، نوجوانى كم سن و سال ، منظره اى فوق العاده جالب و اعجاب انگيز بود.
و بالاخره امام عليه السلام لب به سخن گشود و قبل از آنكه به جواب بپردازد خواست تا سؤ ال روشنتر شود، فرمود: يحيى ! مقصودت از اين سؤ ال چيست ؟ آيا صيّاد محلّ بوده يا محرم ؟ عالم بوده يا جاهل ؟ عمداً صيد كرده يا اشتباهاً؟ و علاوه ، محرم آزاد بوده يا بنده ؟ صغير و كم سن و سال بوده يا كبير و بزرگسال ؟ آيا صيد اول بوده است يا اصولاً حرفه اش ‍ صيادى بوده است ؟ و آيا حيوان كشته شده ، بچّه بوده است يا بزرگ ؟ و آيا محرم از اين عمل پشيمان شده يا نه ؟ و آيا عمل در شب انجام گرفته است يا در روز؟ و آيا احرام ، احرام عمره بوده است يا احرام حجّ؟
بيچاره يحيى آنچنان در برابر اين همه فروع فقهى كه از بطن يك سؤ ال ، استنباط شده بود، گيج و مبهوت شد كه بى اختيار سر بزير انداخت و خون به چهره اش دويد، نمى دانست در جواب امام عليه السلام چه بگويد؟ او هرگز تصوّر نمى كرد كه يك سؤ ال كوچك او از نظر ديده تيزبين امام عليه السلام بصورت كتابى بزرگ و پرحجم درآيد، كتابى كه خطوطش براى او مبهم و غيرقابل خواندن است ، او هرگز تصوّر اين همه فروع مختلف را در مساءله ساده صيد نكرده بود، زبانش بند آمد، عرق شرمندگى برپيشانيشنشست و همچنان سر بزير نگاه حيرت زده و وحشت زده خود را به زمين دوخته بود.
موقعيّت ، فوق العاده خطير بود، مجلس در بهت و حيرت فرو رفت همه به هم نگاه كردند و با زبان نگاه از هم مى پرسيدند كه : پس چرا اين پيرمرد كه قاضى القضاتش مى ناميم سكوت كرده است ؟ چرا جواب نمى دهد؟
و بالاخره مأ مون ، مجلس را از موقعيّت خطرناكى كه در آن قرار گرفته بود خارج ساخت و رو به بنى اعمام خود كرد و گفت : ديديد و شناختيد او را؟ آرى ! اين است ابن الرضا! و اين است جواد الائمه كه من او را به دامادى خود برگزيده ام .
در آن مجلس ، خطبه عقد خوانده شد و ام فضل به حباله نكاح آن حضرت درآمد، پس از پايان يافتن مجلس ، مأ مون از امام عليه السلام خواست تا خود به تمامى آن فروع مشكل جواب فرمايد و امام عليه السلام جواب فرمودند.
تاريخ كم كم ورق خورد، دوران مأ مون سپرى شد و نوبت خلافت به معتصم رسيد.
معتصم در زمان مأ مون با ازدواج ام فضل و حضرت جواد عليه السلام مخالف بود و يكى از شخصيّتهايى كه مأ مون را از اين عمل برحذر مى داشت ، همين معتصم بوده است . اينك مأ مون از دنيا رفته و معتصم خود به خلافت رسيده است . افكار گذشته در او زنده شد و در نتيجه تصميم گرفت كه امام را مسموم كند تا به خيال خود از يك خطر احتمالى جلوگيرى كرده باشد و سرانجام تصميم غيرانسانى خود را عملى ساخت و امام جواد را مسموم كرد.

 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : چهارده معصوم , امام رضا(ع) , مطالب وفایل های مذهبی , مذهبی ,

نمایش این کد فقط در ادامه مطلب برای قرار کد مورد نظر به ویرایش قالب مراجعه کنید
برچسب ها : حضرت امام رضا عليه السّلام ,

مطالب مرتبط
امامت ، از اصول مذهب(سوال وجواب)
ائمه و پيشوايان اسلام
امامت در باطن اعمال
فرق ميان نبى و امام
امامت در بيان معارف الهيّه
قصه هاى زندگى فاطمه عليها السلام
داستان های زیبا2
خلاصه حالات آخرين پيامبر و اشرف مخلوقات و فضایل
زندگانی حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله
نماز و امام حسين عليه السلام
قرآن و ياد شهدا
زيارت عاشورا در سايه قرآن
عزّت و ذلّت در كربلا
جلوه هاى قرآن در كربلا
امر به معروف و امام حسين عليه السلام
اهداف امام حسين عليه السلام و قرآن
حركت امام حسين بر اساس قرآن
انگيزه ، اخلاص ، نشاط و آگاهى در كربلا
قرآن و امام حسين عليه السلام
مصايب حضرت زينب (س ) در سرزمين كربلا و مصايب زينب (س ) در شب عاشورا ومصايب زينب (س ) در روز عاشورا
حضرت زینب(س) تا اربعین حسینی و.حضرت زینب(س) وامام حسین(ع)
فضایل حضرت زینب(س)
فصل چهارم :حضرت عباس(ع) با رويدادها
فصل سوّم : ويژگيهاى روحى حضرت عباس(ع)
فصل دوّم :حضرت عباس (ع ) و ديدگاهها
فصل اوّل : ولادت و رشد حضرت ابوالفضل(ع)
چهل حديث گهربار منتخب از امام حسین(ع)
فصل هشتم :حضرت عباس (ع)بر كرانه علقمه
فصل ششم :حضرت عباس(ع) با نهضت حسينى
فصل پنجم :حضرت عباس(ع) كابوس هولناك معاویه
انفاق در حال ركوع
سيرت و آثار امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف )
شهادت عبدالله بن حسن عليه السّلام
شهدای کربلا
توبه حر رضى عندالله
برگزارى نماز ظهر عاشورا
شهادت حضرت على اصغر
شهادت حضرت عباس عليه السّلام
شهادت عبدالله بن حسن عليه السّلام
جهاد و شهادت حضرت على اكبر عليه السّلام

تاریخ : یکشنبه 16 شهریور 1393 نویسنده : جمعی از نویسندگان l بازدید : 155

ارسال نظر
کد امنیتی رفرش


مطالب گذشته
» اگر کسی ادعا کند با دلایل عقلی وجود خدا را رد می کند باید چه جوابی به او داد؟ »» سه شنبه 08 آذر 1401
» گریتینگ »» شنبه 14 اردیبهشت 1398
» کتاب یک چمدان خاطره »» چهارشنبه 28 فروردین 1398
» ۵ ترفند ساده برای تمیز کردن سینک ظرفشویی »» دوشنبه 07 آبان 1397
» ضرورت طراحی سایت حرفه ای »» شنبه 07 مرداد 1396
» مزایا و معایب طراحی سایت پارالاکس »» دوشنبه 26 تیر 1396
» اربعین »» شنبه 29 آبان 1395
» درازگودال ماریانا »» شنبه 29 آبان 1395
» آدانسونیا یا بائوباب »» شنبه 29 آبان 1395
» یون--سدیم »» شنبه 29 آبان 1395
» محمد بن موسی خوارزمی »» شنبه 29 آبان 1395
» دانلود Internet Download Manager 6.26 – نرم افزار دانلود منیجر IDM »» پنجشنبه 06 آبان 1395
» دانلود انیمیشن 6 ابر قهرمان دوبله فارسی با کیفیت عالیbig hero 6 2014 »» پنجشنبه 06 آبان 1395
» دانلود انیمیشن زندگی پنهان حیوانات The Secret Life of Pets 2016 با دوبله فارسی و لینک مستقیم »» پنجشنبه 06 آبان 1395
» دانلود فیلم بارکد با کیفیت اورجینال و لینک مستقیم »» پنجشنبه 06 آبان 1395
» فیلم بادیگارد با کیفیت 1080p و لینک مستقیم-nava1.rzb.ir »» پنجشنبه 06 آبان 1395
» دانلود انیمیشن رودنسیا و دندون شازده خانم با دوبله فارسی و کیفیت Rodencia and the Princess’ Tooth -HD »» پنجشنبه 06 آبان 1395
» 10 تاثیر مضر مواد مخدر بر بدن »» جمعه 22 آبان 1394
» وظایف قوه قضائیه چیست؟ درباره ی قوه ی قضاییه »» جمعه 22 آبان 1394
» درباره ی شرکت پست »» جمعه 22 آبان 1394
» انواع تقویم( -تقویم قمری-تقویم قمری شمسی-تقویم شمسی-تقویم جولیوسی-تقویم گرگوری--تقویم خورشیدی خیام:) »» جمعه 22 آبان 1394
» ویژگی رفتاری زنبور ها-زنبورها »» جمعه 22 آبان 1394
» موضوع تاثیر رسانه بر روی زندگی مردم »» جمعه 22 آبان 1394
» سيّد محمدحسن طباطبائي ميرجهاني(2) »» جمعه 08 آبان 1394
» سيّد محمدحسن طباطبائي ميرجهاني(1) »» جمعه 08 آبان 1394
» امامت ، از اصول مذهب(سوال وجواب) »» جمعه 08 آبان 1394
» ائمه و پيشوايان اسلام »» جمعه 08 آبان 1394
» امامت در باطن اعمال »» جمعه 08 آبان 1394
» فرق ميان نبى و امام »» جمعه 08 آبان 1394
» امامت در بيان معارف الهيّه »» جمعه 08 آبان 1394
» قصه هاى زندگى فاطمه عليها السلام »» دوشنبه 03 فروردین 1394
» داستانهاى ما »» جمعه 29 اسفند 1393
» داستان های زیبا2 »» پنجشنبه 28 اسفند 1393
» داستان های زیبای 2 »» چهارشنبه 27 اسفند 1393
» داستان های زیبا 1 »» چهارشنبه 27 اسفند 1393
» آمینو اسیدها »» سه شنبه 26 اسفند 1393
» موضوع حالات جوانی »» یکشنبه 24 اسفند 1393
» خلاصه حالات آخرين پيامبر و اشرف مخلوقات و فضایل »» جمعه 03 بهمن 1393
» نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی »» جمعه 03 بهمن 1393
» زندگانی حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله »» جمعه 03 بهمن 1393
آمار کاربران

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضويت سريع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
سخنی از بهشت
آیه قرآن
آیه قرآن
ذکر روزهای هفته
ذکر روزهای هفته
جنگ دفاع مقدس
جنگ دفاع مقدس
وصیت شهدا
وصیت شهدا
مهدویت امام زمان (عج)
مهدویت امام زمان (عج)
مطالب محبوب
سخنی از صدق وصفا بازدید : 467
ديان و مذاهب هند بازدید : 459
فیض کا شانی بازدید : 447
امام علی (ع) بازدید : 437
اربعین بازدید : 427
امام شناسی بازدید : 419
آداب سخن گفتن بازدید : 413
) دعاى گنج العرش بازدید : 407
نظر سنجي
چند صلوات برای ظهور امام زمان می فرستید؟
کدامین مطالب را می پسندید؟
نظرتان در مورد سایت چیست؟

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به نوای معطر الهی مي باشد.

جدید ترین موزیک های روز



طراح و مترجم قالب

طراح قالب

جدیدترین مطالب روز

فیلم روز

نوای معطر الهی